بررسی یک ادعا: برادری فرانسه و آزادی
مهدیه اسفندیاری، بانوی تحصیلکردهٔ ایرانی که مدتی پیش به جرم حمایت از مردم مظلوم فلسطین تحت بازداشت دولت فرانسه بود، حال مدتی است که بهصورت مشروط آزاد شده است.نقطهٔ تأمل برانگیز ماجرا اینجاست که این بانوی شجاع، درقلبِ فرانسه، مورد بازداشت و بازجویی قرار گرفت؛فرانسهای که مدتهاست به ظاهر پرچمدار مهد آزادی بیان و حقوق بشر است!
اساس موضع فرانسه و فرانسه گراها این است که هر کس، هر چیز می خواهد میتواند بگوید و بنویسد، هیچ کس هم نمیتواند این آزادی را از آنها بگیرد. دلیل این امر هم در این دیدگاه بر این مبناست که در فرانسه، آزادی اَبَر ارزشی است که نباید خدشه دار شود یا محدود گردد. این آزادی حقی همگانی است که به موجب قانون اساسی فرانسه تضمین شده است. اما یک مقایسه ساده نشان میدهد این ادعای حکومت فرانسه با عملکرد واقعی آن تفاوت وحشتناکی دارد.مقایسهای که به راحتی باطن پوچ سیاست فرانسه را برملا و نمایان میکند.
ما در روزگاری زندگی میکنیم که «انسانیت» و «کرامت انسانی» شعار و ادعای بسیاری از کشورهای اروپایی و غیر اروپایی قرار گرفته است و افراد، چه بر حسب سوء استفاده و چه بر حسب عملِ خالصانه، بر مدار این کلمات سیاستهای خود را پیش میبرند.اما در همین برهه از روزگار، کشور غاصب و ظالم و حیوان صفتی به نام اسرائیل با زیر پا گذاشتن این دو ارزش اساسی، دست به نسل کشی و از بین بردن جمعیت غیر قابل شمارشی از کودکان و زنان مظلوم و بی دفاع برده است، کودکانی که هرکدام با پاکی پا به جهان گذاشتهاند اما حقشان از دنیا تنها گوشهای از بیمارستانها و گورستانهای غزه شده است.
در چنین شرایطی، افرادی که با شرافت زندگی میکنند، پرچمدار دفاع از مظلوم و منادی مبارزه با ظلم و نسل کشی شدند.افرادی که به جرمِ دفاع از کودکان مظلوم و بی دفاع فلسطین، در قلبِ کشوری که به اصطلاح مهدِ آزادی است ، بازداشت و مورد رفتار های غیر انسانی قرار میگیرند که خلاف قواعد صریح حقوق بشری است.
مهدیه اسفندیاری یکی از بانوان شجاع و مبارزیست که مدتی پیش به جرم حقخواهی و ظلم ستیزی بازداشت شد.اکنون که چند هفتهای از آزادی مشروط این بانو، آن هم با هزاران پیگیری حقوقی و گذشته است، سؤال ما از فرانسه و شیفتگانِ آن تمدن این است که:
اگر خط قرمزی برای مفهوم به اصطلاح آزادیتان دارید، اگر همه باید مسئولیت کار خود را تحمل کنند، اگر باید برای یهودی ستیزی مجازات قضایی و مالی در نظر گرفت، اگر یهودی ستیزی محکوم و ممنوع است و باید با آن فعالانه مبارزه نمود، اگر باید آزادی فرانسوی را در این حوزهها محدود کرد، چرا آن گاه که کار به غیریهودیها میرسد همه اینها را فراموش میکنید؟ چرا آن گاه که با مقامات یهودی و زمامداران اسرائیل سخن میگویید، سخن از مبارزه و ممنوعیت و مجازات یهودی ستیزی است؛ اما هرگاه به مسلمانان، قربانی اسلام ستیزی، می رسید درس آزادی فرانسوی تدریس میفرمایید؟!