
چگونه بعضی از کشورها آنگونه شدند که اسمشان را گذاشتیم ابر قدرت.آیا با مصرف قرص و آمپول یک شبه شدند قطب اقتصادی یا با زحمت از صخرهها و موانع بالا رفتند که به قلههای اقتصادی نزدیک شدند؟ احتمالاً تاریخ آماده پاسخگویی به این سوال باشد.
پای صحبت تاریخ
انگلستان تا ابتدای قرن چهارده توانایی تولید هیچ کالایی را نداشت. معیشت مردم این کشور از طریق فروش پشم گوسفندان به دلالها و خرید کالاهای خارجی تامین میشد. آنها حتی توان تبدیل پشم خام گوسفندان را به پارچه و لباس برای خود را نداشتند و فقط از لباس خارجی استفاده می کردند. در قرن چهارده میلادی به دلیل بالا رفتن قیمت پشم خام انگلیس در بازار اروپا و تقاضای بالا نسبت به آن تجارت پشم در این کشور رونق گرفت.
اقتصاد پشمی
وابستگی دولت انگلستان به تجارت پشم خام روز به روز افزایش می یافت تا جایی که شصت و سه درصد از کل درآمد دولت پادشاهی به صادرات پشم وابسته بود. وضعیت آن روز انگلستان دقیقا مشابه وضعیت خام فروشان نفت امروزی بود .دولتی با درآمد بالا از محل خام فروشی و مردمی که هر چه به تجارت پشم و دولت نزدیکتر باشند زندگی بهتر و هر چه دورتر باشند فقر و فلاکت بیشتری را تجربه می کردند. در قرن چهارده و پانزده میلادی، انگلستان وارد جنگ صد ساله با فرانسه شد. ناامنی مسیرهای دریایی و همچنین مصادره کشتیهای انگلیسی توسط فرانسوی ها تجارت انگلیسی ها را با چالش جدی مواجه کرده بود. منسوجات خارجی کمیاب و گران شد و از طرف دیگر پشم خام نیز فروش نمیرفت و در کشور نیز به علت نداشتن متقاضی به سرعت ارزان شد. این مشکلات، زندگی مردم انگلستان را دچار مصائب متعددی کرد و اعتراضات مردم نسبت به گرانی و تورم اوج گرفت.
از پشم تا پارچه
از اولین اقداماتی که ادوارد سوم برای مقابله با وضعیت نابسامان بوجود آمده انجام داد، تبدیل تهدید به فرصت بود. پشم ارزان و لباس گران شده بود اگر راهی برای تولید لباس در داخل کشور پیدا میشد میتوانستند از این بحران عبور کنند. ادوارد سوم و پادشاهان بعد از او به سختی توانستند فناوری نساجی را به انگلستان انتقال دهند. بدین ترتیب انگلیسی ها توانستند با تبدیل پشم خام گوسفندان خود به پارچه، البسه مورد نیاز خود را تامین کنند. شهرهای جدید ایجاد شده که قطب تولید منسوجات در انگلیس بودند، به ثروتمندترین شهرهای این کشور تبدیل شده و حتی صادرات پارچه انگلیسی و دیگر کشورهای اروپایی را به میزان قابل توجهی افزایش دادند. دنیل دفو مورخ انگلیسی و رمان نویس معروف در کتاب خود، (برنامهای برای تجارت انگلیسی )چنین می گوید:هنری هفتم چشمان انگلیسیها را به روی موهبت ثروت گشود و آنها را در مسیر تولید قرار داد، تا جایی که لباس تنشان را که تا آن زمان از بیگانه خریداری می شد از خودشان خریدند.
بدون شک پیشرفت اقتصادی بریتانیا بدون حمایت دولتی این کشور و مردمش از تولیدات داخلی خود، محقق نمی شد. دولت بریتانیا در بازههای زمانی طولانی در تحقیق و توسعه صنایع مختلف، از جمله نساجی، کشاورزی نظامی و... سرمایه گذاری کرد. ضمانت خرید محصولات تولید داخل را، برای حفظ حجم تولید آن فراهم کرد. محصولات نساجی، رقیب خارجی داشتند و اگر تعرفه گمرکی دولت بریتانیا بر پارچه و البسه خارجی افزایش نمی یافت، شاید هیچگاه کارگاههای نساجی این کشور، امکان تداوم حیات نمییافتند. در واقع تا قرن هجده دولت انگلیس با گران کردن کالای خارجی و همچنین ارزان کردن هزینههای تولید مثل اعطای مزایای صادراتی از کالای تولید داخل محافظت کرد.
انگلیسیها که اهمیت بالای تولید داخلی را درک کرده بودند، آنجا که تولیدی مطابق منافعشان نبود بدون ذرهای تردید ممنوعیت های جدّی اعمال می کردند. برای مثال والپول ساخت کارخانههای تولید و برش ورقهای فولادی را در آمریکا، که آن زمان مستعمره بریتانیا بود، ممنوع اعلام کرد. بریتانیا همچنین مستعمراتش را از واردات محصولاتی از جمله پارچه نخی از هندوستان که در آن زمان کیفیتی برتر از پارچه های نخی بریتانیایی داشت ممنوع اعلام کرد.
یک برداشت آزاد از تاریخ:
سخت است. یک سال و دوسال نیست.حداقل یک قرن مبارزه میطلبد که دولت و ملت بریتانیا روی هر دو پایشان ایستادند.تن دادن به جنگ اقتصادی با همه هزینه هایش، و در نهایت تولید، شد نسخه پیشرفت.مردم همراه و دولت فهمیده تنها نیاز های یک کشور برای رسیدن به قله است.