در جستوجوی الگوی مطلوب تا نیویورک
پیش از هر چیز باید بگوییم احیانا پشیمان نمی شوید اگر همراه من در جستوجوی یک الگو و نگاه مطلوب به زن و حقوق آن، سری به دورترها بزنیم البته که زنان غربی از حوالی قرن نونزده توانستند گلیم از یاد رفتهی خود را از آب بیرون بکشند و بخشی از حقوق خود را از جمله حق رای و در اصل حق شناخته شدن به عنوان یک عضو مدنی احیا کننده؛ ولی گاهی نیاز میشود به ناچار آن نیمهی خالی لیوان را هم دید. نه؟ راستش را بخواهید کمی نیاز داریم حرف حساب بشنویم، حرفی مستند بر آمار و ارقام های بین المللی معتبر.
وقتی آمار دهان باز میکنند
کرنان منتقد ادبی اهل آمریکا معتقد است که در طوفان تغییرات اخیر خانواده احتمالا بحرانیترین صحنهی نبرد آمریکاست. شاید علامت سوال اینجاست برای کشوری که از بزرگترین قدرتهای اقتصادی جهان است و مردمانش شکم سیر و وضع مرفهی دارند چرا خانواده میشود بحرانیترین چیز؟ چه شد که کار خانواده بیخ پیدا کرد؟ جوابم را هیولت نائب رئیس انجمن مطالعات اقتصادی سازمان ملل می دهد. او بر این باور است که آمریکا بانوان را از خانه به عرصه اقتصادی کشانده ولی در این مسیر آنها را بدون سیستم حمایتی زیر بار فشار مسئولیتهای دوگانهاش رها کرده است و گویا منتقد میشود علی رغم اینکه ۴۹ درصد زنان آمریکایی سرپرست خانواده هستند اینجا تنها کشور صنعتی است که هیچ قانونی برای مرخصی زایمان ندارد. او در کتاب معیشت محقرش خرده میگیرد به ذات عدالتی که زن و مرد را برابر معرفی میکند در حالی که به زن صرفا به چشم نیروی کار مینگرد و نقش مادریاش را نادیده میگیرد. هیولت از فشارهایی میگوید که منجر میشود زن در اثر مسئولیتهای بیشتری که دارد همیشه در موقعیت پایینتری نسبت به مرد به عنوان نیروی کار باشد و به نوعی اصل برابری را زیر سوال میبرد. شاید باورش برای شما هم سخت باشد ولی برآیند همین بحران در خانواده به صورت واضح خود را در مسئله خشونت زنان نشان میدهد.
سازمان جهانی زنان طی گزارشی در سال ٢٠٢٠ آماری تعجبآوری را اعلام میکند که نشان میدهد ۵۸ درصد از قتلهای عمد زنان در جهان توسط شرکای عاطفی یا اعضای خانوادهشان رخ میدهد. کاترین هانسون معتقد است که این آمار آمریکا وضعیت هراسآورتری دارند. بدین صورت که هر سال نزدیک به ۱/۸ میلیون زن مورد تجاوز شوهران یا شرکای عاطفی خود قرار میگیرد و در خشونت مردان عامل اصلی مرگ و میر آنهاست این ماجرا تا جایی ادامه داشته که آمار خشونتهای جنسی در آمریکا صدای موسسه ی آمریکایی سوشال سولوشن را هم درآورده از اینکه نزدیک به هر ۲۰ دقیقه یک نفر مورد تعرض جنسی قرار می گیرد! و جالب تر اینکه چنین وضعیتی محدود آمریکا نشده؛ اگر جست وجویی کنید قطعا از اینکه در استرالیا از هر ۵ زن بالای ۱۵ سال یک نفر مورد تعرض جنسی قرار می گیرد به عمق ماجرا پی میبرید.
آن روی سکه تاریخ
میدانید، حقیقت کار اینجاست که دلم می گیرد از خواندن تاریخ زنان؛ از نادیده گرفته شدنهای متعدد و دردناک. اگر شما هم همراه سیر تاریخچه زنان و ظلم به آنها باشید احتمالا مثل من دلتان میگیرد از دیده نشدن ظلم های آشکار از نابرابر دانستنشان توسط مردان و قانونهای مردانه و.... می دانم تلخی تاریخچه حقوق زنان کامتان را حسابی تلخ می کند؛ اما این مرکب پایمال حقوقمان وقتی به ساحل امروز هم میرسد نه تنها پایان نمییابد بلکه میبینید همان است، ولی ریشه و عمق بیشتری پیدا کرده است. یک عده ای خواستند آزادمان کنند اشک تمساح ریختند و گفتند که آمدهاند برای احیای حقوقمان؛ باورمان شد و خودمان هم همراهیشان کردیم و بهشان میدان دادیم؛ بله! بالاخره آزادمان کردند اما نه روحمان را از آن قید و بندهایی که نمیگذاشت رشد کنیم و جایگاهمان را متعالیتر کنیم، بلکه بدنمان را آزاد کردند برای اینکه هر کسی را شایسته دسترسی به خودمان بدانیم، برای اینکه عیارمان را پایین بیاورند و اصطلاحا بشویم دم دستی همیشه حاضر! با این ولنگاری خانواده را تضعیف کردند، از چشیدن مادر بودن محروممان کردند و حتی فراتر از آن، عفت و حیا را به عنوان یک قدرت زنانه برای حفظ لطافت هایمان از ما گرفتند... .
شاید باید بیشتر تامل کنیم که پشت سر کدام جریان راه افتاده ایم؟ و نهایتا این راه به کجا می رسد؟