سفر به گرای ۲۷۰ درجه، روایتی داستانی از جنگ هشت ساله ایران و عراق است که با تصمیم ناصر برای بازگشت به جبهه آغاز میشود. در فصل نخست، واکنش هر یک از اعضای خانواده به تصمیم ناصر و حضور ناگهانی دوستش برای با خود بردن او به جبهههای جنگ را میخوانیم. فصلهای بعدی، شرح سفر ناصر به جبهه، عملیات کربلای ۵، کانال ماهی و گرای ۲۷۰ درجه است. در نهایت نیز داستان با تصویری از شهر و خانه به اتمام میرسد.
از مهمترین نقاط قوت کتاب، شرح جزئیات و تصویرسازی کامل از فضاها و رویدادها بوده است. بهگونهای که مخاطب را کاملا در فضای داستان قرار میدهد؛ گویا همزمان با ناصر و دوستانش صدای خمپارهها را میشنود و بوی زهم ماهیهای مرده را استشمام میکند.
از اصلیترین نقاط ضعف داستان هم میتوان به ضعف شخصیتپردازیها اشاره کرد. شخصیتهای داستان همچون پدر ناصر و خود او بهخوبی پرداخته نشدهاند و همذاتپنداری مخاطب را برنمیانگیزند. داستان همچنین سوالاتی را در ذهن ایجاد میکند که پاسخ درستی به آنها داده نمیشود. بهعنوانمثال تا پایان داستان، سنوسال شخصیت اصلی یا همان ناصر و نیز دلیل اصرار بسیار دوستان و فرماندهانش برای حضور او در عملیات بهدرستی قابل فهم و تشخیص نیست. اگرچه در جایی از عملیات مسئولیتی به ناصر داده میشود و بهنظر میرسد که احتمالا دلیل اصرار برای حضور ناصر در این عملیات همین موضوع بوده است؛ اما در عمل این مسئولیت آنچنان هم خاص نیست و بهنظر از عهده هر کس دیگری هم برمیآید!
توصیف دقیق وضعیت شهدا و مجروحان و حتی شرح حال مجروحی که رودهاش از شکم بیرون زده، بسیار تلخ است؛ اما در درگیر کردن احساسات چندان موفق نیست و شاید هم نویسنده عامدانه برای آن تلاشی نکرده است.
نویسنده، تمایز چندانی میان تجاوزگر و مدافع قائل نیست و در طول کتاب یک جنگ معمولی و غیرمقدس مثل همه جنگهای دیگر دنیا را با تمام سیاهیها و خشونتهایش توصیف میکند. در پایان کتاب نیز بلندگو یا همان رسانه را که از رزمندگان شجاع و دشمن زبون، و از جبهه حق علیه باطل سخن میراند، مورد نقد قرار میدهد. در مجموع میتوان گفت که نویسنده دو گفتمان "جنگ" و "نه به جنگ" را در برابر گفتمان رایج "دفاع مقدس" قرار داده و با نفی گفتمان دفاع مقدس، از این دو گفتمان دفاع کرده است.
کتاب را در جمع دوستداشتنی حلقه مبنا خواندیم و خوانشها بر "تقدسزدایی" کتاب از جنگ هشت ساله ایران و عراق اجماع داشت. بر خلاف نظراتی که این تقدسزدایی را پسندیدند و از آن تحتعنوان روایتی واقعی از جنگ نام بردند، من اما همچنان دوست دارم جنگ هشتساله را دفاع مقدس بدانم و نه یک جنگ مثل جنگهای دیگر! نه طرفدار شعارزدگی هستم - و به همین دلیل بسیاری از کتابهای خاطرات شهدا را نمیپسندم - و نه موافق تقدسزدایی از امر مقدس هستم -که به خاطر آن این کتاب را دوست نداشتم-. برای من جنگ هشتساله یک امر مقدس است که ایدئولوژیها و آرمانهای دینی نقش پررنگی در آن داشته. معتقدم نقش باورها و آرمانهای دینی در میان رزمندههای دهه ۶۰ و در جنگ هشتساله ایران و عراق بسیار پررنگتر از آنچیزی بود که در این کتاب احمد دهقان آن را توصیف میکند؛ که اگر نبود این مقاومت هشتساله در برابر دشمنی با تجهیزات جنگی چندصدبرابر شاید حاصل نمیشد. کتاب احمد دهقان شاید برای مخاطبی که با روایتهای شعارزده احاطه شده، گزینه خوبی باشد تا تلخیهای جنگ را هم به او بچشاند؛ اما آن را به نوجوانان و به نسل جدیدی که از ارتباط بیواسطه با رزمندگان محرومند، توصیه نمیکنم. توصیه نمیکنم چون با آرمانزدایی و ایدئولوژیزدایی از ذهن نوجوانان و نسل جدید مخالفم. هنوز هم که هنوز است اگر بخواهم کتابی مرتبط با جنگ و حال و هوای آن و سرشار از شیرینیهای اردوگاه و سختیهای عملیاتها و به دور از شعارزدگی، به نسل جدید معرفی کنم بدون شک آن کتاب "نه آبی نه خاکی" خواهد بود.
این پست جهت شرکت در "چالش مرورنویسی فراکتاب" نوشته شده است.