زهرا مجد
زهرا مجد
خواندن ۴ دقیقه·۸ ماه پیش

کوری در خدمت ایدئولوژی!

ساراماگو در "کوری"اش، جامعه‌ای را به تصویر می‌کشد که مردم آن بی‌هویت هستند و از بی‌هویتی خود، آگاهی ندارند. به همین دلیل است که ساراماگو حتی اسامی‌شان را از آنها گرفته و با صفاتی همچون داشتن عینک یا لوچ بودن و پیر بودن، از هم متمایزشان می‌کند. شخصیت‌های رمان کوری به باور نویسنده، "توده‌هایی" مبتلا به "ذهنیت کاذب" و کاملا مقهور نیروهای بیرونی هستند. ساراماگو می‌خواهد بگوید "جامعه توده‌ای" که تحت "سلطه هژمونیک"، فهم‌ها و برداشت‌هایش از حقیقت، به صورت نامحسوس کنترل می‌شود و خود نمی‌داند تا چه اندازه تحت سلطه طبقه حاکم قرار دارد، به معنای واقعی یک "جامعه کور" است. آنها نمی‌دانند که چیزی از حقیقت نمی‌دانند، پس کورند اگرچه فکر می‌کنند که می‌بينند!

در جامعه توده‌ای، کوری و آگاهی کاذب توده‌ها، مسری است. در ابتدای داستان، جایی که ناجی نخستین مرد نابینا او را به خانه‌اش می‌رساند - و نویسنده احتمال می‌دهد که در ابتدا این کار را از سر جوانمردی انجام داده-، شاهد هستیم که این اقدام او با بی‌اعتمادی مرد نابینا مواجه می‌شود که به او اجازه نمی‌دهد تا آمدن همسرش در خانه بماند مبادا که چیزی از لوازم خانه را به سرقت ببرد. نتیجه این بی‌اعتمادی این است که مرد سابقا جوانمرد، با خروج از منزل، ماشین مرد نابینا را به سرقت می‌برد. اینجا جایی است که ساراماگو نشان می‌دهد در جامعه سرمایه‌داری که سرمایه و مالکیت خصوصی اصالت دارد، اعتماد به همنوع و جوانمردی و خیرخواهی جایگاهی ندارد و جامعه رو به انحطاط می‌رود. و از همینجاست که سرایت کوری آغاز می‌شود. در ادامه داستان می‌بینیم که بعضی از توده‌های نابینا، در دنباله‌روی از نظام سرمایه‌داری، چنان غرق شهوت جمع‌آوری سرمایه شده‌اند که حتی در شرایطی که پول و ثروت به کارشان نمی‌آید هم دست از آن نمی‌کشند!

در چنین جامعه‌ای تنها معدود نخبگان جامعه هستند که می‌بینند. زن دکتر نماد این گروه است. نماد نخبگانی که حقایق را می‌بینند و برای هدایت توده‌ها تلاش می‌کنند. می‌بينند و از محیط چرک آلودی که توده‌ها در آن تنفس می‌کنند، رنج می‌برند. می‌بينند و گاه خسته می‌شوند و آرزو می‌کنند کاش آنها همچون توده‌ها نمی‌دیدند و از رنج دیدن خلاص می‌شدند.

ساراماگو هشدار می‌دهد که در جامعه توده‌واری که در آن کوری و دوری از حقیقت مسری است، ظواهر مدرن، فناوری‌ها و پیشرفت‌ها بی‌حاصل است. او وعده می‌دهد که سرانجام نظام سرمایه‌داری شکست می‌خورد و نظام بانکداری فرو می‌پاشد. تلاش نخبگان آنجایی به ثمر می‌نشیند که زن دکتر توده‌ها را آگاه می‌کند که به نجات از سوی خدا و حاکمان دل نبندند. پس از آن است که توده‌ها هشیار و بینا می‌شوند. ساراماگو در سرتاسر رمان کوری، متعهد و در خدمت ارزش‌های کمونیستی خود و نقد نظام سرمایه‌داری است و عجیب آنکه بی‌بی‌سی می‌گوید و ویکی‌پدیا هم نقل می‌کند که ساراماگو "گرچه از سال ۱۹۶۹ به حزب کمونیست پرتغال پیوسته و به آرمان‌های آن وفادار بوده‌ است اما هیچگاه ادبیات را به خدمت ایدئولوژی در نیاورده‌ است"!

واقعیت اما این است که "کوری ساراماگو"، در خدمت ایدئولوژی‌اش است؛ گرچه خوانش‌ها و برداشت‌ها چیز دیگری می‌گوید!

کتاب را در جمع حلقه کتابخوانی مبنا خواندم. جمعی که با کتاب بسیار همراه بود. جمعی که گاه خواب کوری را می‌دید. جمعی که با "بالاخره یک کتاب خوب می‌خوانیم" آغاز کرد و به "کی این کتاب تمام می‌شود که از زهر هرروزه آن خلاص شویم" رسید! و مهم‌تر از همه، جمعی که از توصیف محیط چرک‌آلودی که جامعه ساراماگو در آن دست و پا می‌زد، به خوانش‌های الهی می‌رسید. ساراماگو در کوری می‌گفت که با وجود داشتن چشم ظاهری، باید بی‌خدا باشی تا ببینی؛ اما ما در جمع‌مان برداشت می‌کردیم که حتی اگر از داشتن چشم ظاهر بی‌نصیب باشی، کافی است خدا را داشته باشی تا حقایق را ببینی و در منجلاب فساد و تباهی و انحطاط اخلاقی فرو نروی. اینجا جایی ست که ما می‌توانیم به ساراماگو حمله کنیم و بگوییم اگر آسیب‌ها را به خوبی دیده؛ اما در درک راه‌حل حقیقی "نابینا" بوده است؛ ساراماگو اگرچه در نقد نظام سرمایه‌داری موفق بوده؛ اما او هم به کوری مبتلا گشته و غرق در باورهای نظام کمونیستی، همه حقایق را نمی‌بیند.

کوری یک رمان متعهد است! متعهد به ارزش‌های نویسنده! ساراماگو در کوری به ما یاد می‌دهد که می‌توانیم متعهد به ارزش‌هایمان بنویسیم. می‌توانیم نمادین اما پرکشش بنویسیم. مخاطب را چنان با خود همراه و درگیر سازیم که حتی خواب "کوری" را ببیند. می‌توانیم ساده اما چندلایه بنویسیم و مخاطب را درگیر فهم معنای اثر و ایدئولوژی نهفته در آن کنیم، بی‌آنکه چیزی از جذابیت لایه نخستین و غیراستعاری اثر کاسته شود.

به زعم من، شاهکار ادبی یعنی ادبیاتی که توانسته به بهترین نحو قدرت نویسندگی‌اش را در خدمت آرمانش به کار بگیرد و کوری ساراماگو این ویژگی را دارد. کوری را تمام می‌کنم و به این می‌اندیشم که کاش قدرت نویسنده در خدمت پیام والاتری به کار گرفته می‌شد.

این یادداشت جهت شرکت در "چالش مرورنویسی فراکتاب" نوشته شده است.

کوریچالش مرورنویسی فراکتابفراکتابمدرسه مبناحلقه کتاب‌خوانی مبنا
شاید از این پست‌ها خوشتان بیاید