هرروزمثلدیروزوقتموبیهودههدرمیدادمازاینستابهتلگرامازتلگرامبهتیکتاکواینروندهرروزهرروزادامهداشتیاشایدمبازمادامهپیداکنه،یهروزکهپایحرفهای عمهعزیزتر ازجاننشستهبودمومشغولحرفزدنبودیمبهمنگفتنمیخوایسبکزندگیتوتغییربدیو بهفکرآیندهاتباشی.
منممثلجوونایامروزیگفتمتلفکردنوقتمپزنیستسبکزندگیمه.
بعدازاونروزخیلیدلم میخواست به کلاسزبانبرمو زبان انگلیسی رویاد بگیرم اماوضعمالیایناجازهروبهمندادوتصمیمگرفتمتوی خونه تمرین کنمتایادبگیرم.
علاوهبرخواندنزبانانگلیسیبهنوشتنهمعلاقهداشتمودارم
حتییادمهدرمدرسهداستانهایکوتاهوتخیلی مینوشتم وکلیطرفدارداشتم.
الان که این متن رو مینویسم باید بگم که از شرایط زندگی موجود حالم بهم میخوره و از فردا شروع به خواندن زبان انگلیسی میکنم و در اینجا سعی میکنم داستان های کوتاه وزیبا بنویسم.
امیدوارم منمبتونمموفق بشم.
علاوه