شاملو را میتوان یکی از مهمترین و مناقشه برانگیزترین چهرههای ادبیات معاصر ایران دانست. درمیان اهل ادب و فرهنگ برخورد با شاملو دو نوع دارد؛ عشق و نفرت.
عشاق شاملو از تاثیرش بر شعر امروز میگویند و او را از این جهت میستایند و متنفران، به حرفهای نسنجیده و عقاید سیاسی وی اشاره میکنند و ترجمههای وی را به باد نقد میگیرند.
در این نوشته سعی داریم به جوانب مختلف شعر و زندگی شاملو به اختصار بپردازیم و از شاملویی بگوییم که به غایت شاعر بود و آیدا عشق میورزید و ازعشق میسرود و در کنار این، چپی بود که فردوسی را اشرافزاده و دربرابر ضحاک انقلابی میدانست و آواز ایرانی را به عرعر خر تشبیه میکرد.
بیانصافیست اگر در شروع نقد یک شاعر، از شعر او سخن نگوییم. شفیعی کدکنی در کتاب » با چراغ و آینه» در باب نگاه اکثریت به شاملو گفته: «شاملو «مختلفالاضلاعی» است که فقط «ضلعِ» شعریِ او را جوانها میبینند و باز از «مختلفالاضلاعِ» شعرِ او هم فقط «ضلعِ» بیوزنی را و این ضلع، چون «امری عدمی» است دسترسی به آن برای همه آسان است. » سخن شفیعی کدکنی از این جهت اثبات میشود که پس از شاملو شاعران جوان سادهلوحانه تلاش کردند تا به سان او شعر بگویند اما در نهایت نوشتههای سردرگمی تولید کردند که نه شاعرانه بود و نه خواندنی! گویی نثری بیضابطه نوشته و بین آن "enter" زدهاند تا کلمات بعدی در خط بعد نگاشته شوند. شعر شاملو اما ریشه در آثار گذشتگان و دیگر ملل دارد و از جنس آثار سطحی نیست. شاید بتوان گفت شعر شاملو از معدود اشعار سپیدی هستند که به ورطه ابتذال نیفتاده است.
زندگی سیاسی شاملو نیز همواره مورد بحث بوده است. عشاق شاملو وی را مبارزی نستوه میدانند که همیشه سخن حق گفته و هیچگاه سر در آخور حاکمان نداشته؛ اما از طرفی متنفران معتقدند وی همواره در سوی غلط تاریخ ایستاده و بر موجهای سیاسی سوار میگشته.
شاملو در سالهای فعالیتهای سیاسیش دو بار به زندان افتاده و یکبار حتی تا پای جوخه آتش رفت. بار اول شاملو به سبب ارتباط با آلمان در اثنای جنگ جهانی دوم به زندان متفقین افتاد. شاملو به سبب شغل پدرش در شهرهای بسیاری سکونت داشت. وقتی در کلاس چهارم دبیرستان درحال تحصیل بود با خانواده در ارومیه زندگی میکرد و در این ایام حزب دموکرات آذربایجان اعلام استقلال کرد و به سبب سابقه نظامی پدر و طرفداری خودش از حکومت پهلوی دستگیر و به جوخه مرگ سپرده شد. پس از دو ساعت در برابر جوخه آتش بودن دستور از مقامات بالای حزب برای تیرباران دریافت نشد و شاملو و پدرش جان سالم از این مهلکه بدر بردند.
دلیل حبس دوم شاملو اما گرایشات چپ او بود.پس از کودتای 28 مرداد شاملو دستگیر شد و به زندان قصر افتاد و آنجا نقطه عطفی در زندگی او بود و بسیاری از اشعار خوب شاملو که بعضا سیاسی_اجتماعی هستند در همین زندان سروده شدند.
عقاید سیاسی شاملو در تملام ارکان زندگیاش سایه افکنده بود. او علاوه بر گفتن اشعار سیاسی، شاعرانی را که در این طریق قلم نمیزدند را مذمت میکرد تا جایی که راجع به سهراب سپهری میگوید: زورم میآید آن عرفان نابههنگام را باور كنم. سر آدمهای بی گناه را لب جوب میبرند و من دو قدم پایینتر بایستم و توصیه كنم كه «آب را گل نكنید!» تصور میكنم یكیمان از مرحله پرت بودیم، یا من یا او ...
در انتقادات شاملو نیز اندیشههای چپ شدیدا تاثیرگذار بودند. او راجع به فردوسی میگوید: »فردوسی از ضحاك مردی كه از میان مردم عادی برآمده و در مقابل نظام طبقاتی جمشید قیام كرده است, یا به عبارت دیگر یك –پادشاه دمكراتیك —، یك“ غول بیشاخ و دم” ساخته است.« شاملو همچنین به فرهنگ و تاریخ ایران نیز حمله میکند و میگوید: »متأسفانه چیزی كه ما امروز به نام تاریخ در اختیار داریم جز مشتی دروغ و یاوه نیست كه چاپلوسان و متملقان درباری دورههای مختلف به هم بستهاند. «
هنر ایرانی نیز از این دست سخنان شاملو در امان نبود. او در سخنرانی پرحاشیهاش در برکلی میگوید: »موسیقی سنتی ایران پیشرفتی نکرده ، پیش درآمدی اجرا میشود ، یک نفر میآید عر و عری میکند و آخرش هم رنگی میزنند و تمام میشود«.
گرچه این ادعاهای شاملو بیپاسخ نماندند و راجع به اظهارات وی استاد جلال خالقی مطلق که عمری را در شاهنامهپژوهی طی کرده، پاسخ کاملی ارائه کردند یا راجع به موسیقی سنتی استاد محمدرضا لطفی پاسخ بسیاری تندی را منتشر کردند و استاد شجریان نیز در پاسخ او که خوانندگی ایرانی را به "عرعر" خر تشبیه کرده بود با خطاب قرار دادن "نازنین احمد شاملو" با ملایمت، پاسخ کاملی ارائه دادند یا راجع به موسیقی ایرانی استاد محمدرضا لطفی پاسخ بسیاری تندی دادند و گمراهی وی را گوشزد کردند.
زندگی شاملو با از این دست سادهبینیها و اشتباهات گره خورده بود. آقای شاعر به وضوح کمیتش در حوزه نقد لنگ بود اما این سبب نمیشود او را در تاریخ ادبیات نادیده بگیریم.
این نوشته را با شعری از وی به پایان میبرم.
نازلی سخن نگفت
نازلی ستاره بود:
یک دم درین ظلام درخشید و جست و رفت
نازلی سخن نگفت
نازلی بنفشه بود:
گل داد و
مژده داد: زمستان شکست!
و
رفت…
به مناسبت دوم مرداد، سالمرگ ا.بامداد
کانال ما در تلگرام: @ketabia_official