در انتظار سی سالگی و در حال طی کردن سال های آخر دهه دوم زندگی فکر میکنم زندگی نه تنها قابل تحمل بلکه کاملا میتواند باب میل انسان باشد ؛ احساس میکنم زندگی برای کسانی که ذاتاً سبک سر اند خوب است ؛ کسانی که حافظه ی خوبی ندارند ؛ چیزی را به خاطر نمیسپارند که روزانه هر لحظه بخواهند به یاد بیاورند و افکارشان را نوشخوارکنند ؛ کسانی که فکر نمیکنند ؛ احساس نمیکنند ! احساس حماقت میکنم ! گویا از ابتدا راه را اشتباه آمدم ؛ در خیلی از مسائل زیاده روی کرده ام ؛ در فکر کردن ؛ در یادآوری ؛ در محبت کردن ؛ در عشق ورزیدن ؛ درخوب بودن ؛ در انتظار داشتن ؛ در همه چیز ! زندگی را جدی گرفتم که حالم حالا اینچنین است ! میبایست سبک سر بود