ویرگول
ورودثبت نام
Seth
SethI bleed through ink
Seth
Seth
خواندن ۱ دقیقه·۱ ماه پیش

سرگذشتِ قلم

به هنگامی که تن صیقلی قلم رد چرکینی از عصاره‌ی جوهرِ تاریک خود بر بافت لطیف و در هم پیچیده‌ی صفحه به جا می‌گذارد، چَشمِ رهگذر تنها سیاه‌ فامی‌ زمخت از رد پای‌ بی نظمِ خط هایی می‌بیند که چون اسب افسار گسیخته‌ای بر این‌ سپیدیِ نقره‌گونِ صفحه تازیده‌ است و آن رشته‌ های پیاپی اعصاب‌ را بر هم گره‌ میزنند‌.

آنها‌ چه میدانند‌ از احوالِ هنرمند‌، از ابتدایی‌ که قلم‌، قدمی‌ گران‌ بر صفحه‌ نهاد؛ احساسات‌ِ خالصانه‌ی قلبش‌ را بر دیدگان‌ِ حضار جاری‌ ساخت.

دیده‌ بر آن باز میشود‌ و قطره به قطره‌ی رنگ های‌ خشکیده‌ بَرَش، وجودت‌ را در میان‌ میگیرد‌. گویا‌ تورا مهمانی‌ عزیز میشمارند‌ و به مجلس رقصشان‌ خوشامدت‌ میگویند‌؛ و تو میرقصی، در بین‌ آن خطوط‌ ناموزونِ آبرنگ، بر زمختیِ قلم و بر افکارِ آلوده‌ی خاموش‌ در لای این‌ بافت‌ کاغذی.

در پس آن شاهکاری‌ که دست های‌ خاکیِ انسان سر هم کرده، سرگذشتی‌ طول و دراز‌ از سفرِ خرافیِ آن دو پا در احساساتِ مغشوشش خوابیده که خود را در جای جایِ این صفحه‌ به نمایش‌ می‌گذارد، احساس بر قلم‌ جذب و قلم، به هنرمندانه‌ ترین شکل‌ ممکن‌ آن مغزِ ژولیده و پریشان را بر صفحه‌ رقصان می‌سازد.

گر به چشم آدمی‌ زیباست، گر به دلِ گرد گرفته‌ی آدمی مینشیند، گر مهمانِ ظلماتِ مغز میشود و گر روح را از جمال‌ لبریز می‌کند؛ آن احساسات‌ هست که به خطوطی نابسامان معنا‌ بخشیده‌.

احساساتِ هنرمندی‌ که در پس مخلوقِ هنری‌ اش، چون‌ مادری مهربان، عشق نثار‌ش‌ کرده.

احساسات زیباست‌ و هنر، نمایشی مرئی‌ از احساسات.

Seth's

بر
۳
۰
Seth
Seth
I bleed through ink
شاید از این پست‌ها خوشتان بیاید