ویرگول
ورودثبت نام
علیرضا شکرابی
علیرضا شکرابی
خواندن ۴ دقیقه·۳ ماه پیش

بررسی رمان «خوشه های خشم» نوشته جان اشتاین بک

انسانیت در برابر ماشین زدگی

اصلا نمیدونم چرا ولی هیچ وقت جلد این کتاب من رو به خودش جلب نمیکرد. جلد رنگ و رو رفته و عکس سیاه و سفید این کتاب باعث میشد فکر کنم که با یک اثر قدیمی که دیگه عمر خودش رو کرده روبه رو شدم. ولی هیچ وقت فکر نمیکردم که این کتاب اینقدر حرف دل من باشه و من و نویسنده اینقدر همفکر باشیم. در مورد نویسنده ترجیح میدم که چیزی نگم ولی همینقدر کافیه که بدونین این اثر برای نویسنده خودش جایزه نوبل رو به ارمغان آورده.

شکافتن لایه های این داستان چند لایه کمی فکر کردن میطلبد ولی جوهره اصلی این داستان را میتوان در کلمه ی انسانیت خلاصه کرد. انسانیتی که در بحران اقتصادی بین سالهای 1929 تا 1939 امریکا سعی در وفاق بین اقشار جامعه در کشاکش تمام مشکلات افتصادی دارد. نویسنده به شرح انسانیت اکتفا نکرده و در مزان قاضی و مدعی العموم دست به اقامه دعوا زده و انگشت اتهام را به سمت نظام سرمایه داری میبرد و اینجاست که ما از لایه ی اول جدا شده و به لایه ی دوم یعنی متنی در مذمت نظام سرمایه داری میرسیم. جایی که نویسنده در خلال هر روایت از داستان دست به نقد سیاسی و مدیحه سرایی در خوبی نظام کمونیستی و بدی نظام سرمایه داری میپردازد. به صورت یک فصل درمیان نویسنده به شرح رذایل بانکها و آدمهای تازه به دوران رسیده ای که قصد در آجر کردن نان کشاورزان دارن پرداخته و به خطابه می پردازد. آدمهای حریص و طماعی که از انسانیت تهی هستند و به دیگران رحم نمیکنند. شایان ذکر است که این رمان به اتهام سفید شویی از کمونیست و پروپاگاندای چپ ها همیشه مورد مذمت قرار گرفته و در بعضی ایالت های امریکا هم انتشار آن ممنوع بوده است.

و اما روایت اصلی این داستان چیست؟ این داستان در مورد سفر خانواده ی کشاورزی به اسم جود است از شرق به غرب امریکا برای پیداکردن کار و بعد از تصاحب زمین آبا و اجدادیشان بوسیله بانک در حرکت هستند میپردازد. یک خانواده ی پرجمعیت که همراه با پدربزرگ و مادر بزرگ خانواده عزم این سفر میکنند. پدربزرگی که در میانه راه سکته کرده و میمیرد و مادربزرگی که در مرز کالیفرنیا جان خود را از دست میدهد. و خانواده ای که هیچ میوه ای جز بدبختی در غرب پیدا نکرده و نمیچیند. بنده اصلا قصد ندارم داستان کتاب را کامل بازگو کنم و از همه ی کسانی که این متن رو میخوانند میخواهم که کتاب را تورق زده و در روایت جانانه و انسانی آن غرق شوند. ولی لازم میدانم که به برخی مطالب و نشانه ها و نماد های کتاب اشاره کنم.

کتاب از زاویه ی سوم شخص روایت شده و برای همین هم نویسنده به صورت یک فصل درمیان دست خواننده رو گرفته، مینشاند و به مانند یک پدر حرف های مردانه میزند و از حال و روز اون دوران صحبت میکند. در نویسندگی به این نوع روایت دانای کل هم گفته میشود که محل اطلاقش در اینجا بسیار درست و به جاست، چون نویسنده دقیقا از روند داستان باخبر هست و فصول میان روایت داستان اصلی را به نحوی روایت میکند که ذهن خواننده کاملا در جریان چرایی اتفاقات پیش رو باشد.

اما مهم ترین شخصیت هر داستان قهرمان آن داستان است و سوال پیش میاد که قهرمان این داستان کیست؟ شاید بتوان گفت خانواده جود و یا تام ولی شخصیتی که از فصول اول همراه داستان پیش رفته و بیشترین کنش را با داستان دارد تنها یک نفر است. مادر. از نظر من شخصیت اصلی این داستان مادر خانواده جود است که برای خانواده دلسوزی میکند، حواسش به همه ی اعضای خانواده است و ارزشهای خانواده را به اعضای آن گوشزد میکند. او است که وقتی مردان خانواده همه از شدت ضرباتی که از نظام سرمایه داری متحمل گشته اند گیج و منگ شده علم خیمه ی خانواده را نگه داشته و در عین حال از جدا شدن هرکدام از اعضای خانواده ناراحت میشود و سوگواری میکند. اگر مردان خانواده را در این خانواده کشاورز گاو تشبیه کنیم گاوآهن قطعا مادر خانواده است. و اگر مردان خانواده جود را تنور در نظر بگیریم آتش داخل تنور قطعا مادر خانواده است. چیزی که من را شیفته ی کنش های این خانواده کرد، تعریف و مرزبندی ظریف نقش های جنسیتی بود و اینکه هرکدام مردان و زنان این داستان قصد دزدیدن نقش از همدیگر رو نداشتند.

و اما همونطور که پیش تر گفتم نویسنده، نمادها و نشانه هایی بیش تر از اینها در داستان گنجانده که فقط به صورت گذری به آنها اشاره میکنم. داستان مرگ نمادین پدربزرگ خانواده که نماد وابستگی انسان به ریشه های جغرافیایی هست. کیسی، پدر روحانی که از سرگشتگی به آرمان و آزادی میرسد و مسیح وار در آن راه جان خود را از دست می دهد. عموی خانواده که از شدت بار گناه مست میکند و مثل حضرت آدم خودش را از بهشت رانده شده میداند و خوشی یا ناخوشی زندگی را ناشی از بار گناهان خودش میداند و وجدانش اذن یک لحظه آرامش هم به او نمیدهد. و حتی اردوگاه دولتی که نمادی از اتوپیای جامعه کمونیسم است.

روی هم رفته بنده عادت دارم کتابها را پشت به پشت نخوانم و جرعه جرعه نوشیده و مزمزه کنم و این کتاب با مصادیقی که به دست میداد باعث شد بیشتر به حال و روز امروزم فکر کنم و بتوانم کمی بهتر شرایط زندگیم را درک کنم.

خوشه‌های خشمجان اشتاین بکبررسی کتابکتابخانواده
شاید از این پست‌ها خوشتان بیاید