از اتاق اومدم بیرون ، دو سه ساعتی بیدار بودم و داشتم به همه چی فکر میکردم . دو سه ساعتی که گذشت رفتم تو اتاقش ، عروسکش رو ازش گرفتم و شستم . چون میدونستم هرجا که میره عروسکش رو با خودش میبره .
صبح ::
نون تُست و مربا رو آماده کردم . رفتم و بیدارش کردم و گفتم بعد اینکه صبحونش رو خورد ، لباسایی که براش خریدم و بپوشه . چون دختر بچه بود یه پیرهن صورتی براش خریدم و یه گیر پاپیونی .
خودمم آماده شدم و رفتیم بیرون . گفت : هروسکم رو شستی ؟!+آره___چرا ؟+چون خیلی کثیف بود ___ مرسی :))
ازش آدرسو گرفتم . با اینکه فقط یه دختر بچه بود خیلی باهوش و زرنگ بود . رسیدم به خونشون .
+_))تق تق !!
_کیه ؟
+_)) لطفا درو باز کنید .
وقتی صدای پاش اومد ، میغ سریع خودش رو پشت من قایم کرد .
_خوش اومدین .
+اولش میا رو ندید . اما وقتی رفتیم داخل ، با یه قیافه ی عصبی و وحشتناک نگاش کرد .
میا رو نشوندم روی پاهام .
_این بچه ی خودتونه .؟؟
+چطور ؟
_هیچی فقط شبیه یه نفر بود که میشناختم ( فهمیده بود میاس )
+بله درسته . این همون دختر کوچولویی هست که اذیتش میکردین .
_??
صدای پا اومد.....
پارت بعد به زودی