??ℜ?:((✨
??ℜ?:((✨
خواندن ۱ دقیقه·۱ سال پیش

داستان چند پارتی ؟! پارت 5

داستان چند پارتی ؟! پارت 5
داستان چند پارتی ؟! پارت 5

صدای پا اومد . دیدم دختر خانومس . وقتی میا و لباس قشنگش رو دید سریع دویدسمت اتاق . مامانش هم رفت دنبالش . منم به میا گفتم بیا بریم .

_همین ؟

+آره.

فقط میخواستم میا رو ببینن و حرص بخورن .

میا هم خوشحال شد . توی راه بودیم که رسیدیم به یه مغازه . میا یهو وایساد . برگشتم گفتم چی شده ؟+_ دیدم داره به یه لباس پف دار و یه تاج نگاه میکنه . دست کردم توی کیف پولم و پول اون باس کرون و تاج رو نداشتم . بهش گفتم بیا بریم . قول میدم بعدا برات بخرم . درحالی که اصلا نمیدونستم قراره پیشم بمونه یا نه .

فقط آرومش کردم . تقریبا ساعت ۱۲ ظهر بود که دم یه پیراشکی فروشی ایستادیم . براش دونات شکری خریدم و آبمیوه .

+خودت دوست داری پیش من باشی یا بری پیش بقیه ی دوستات تو پرورشگاه ؟؟؟!!

_...

هیچ جوابی نداد .

+خب بعد از اینکه خوراکیتو خوردی ازت میپرسم .

_تو هم بخور .

+نه عزیزم . من این رو برای تو خریدم .

داشتم با خودم فکر میکردم ،، بزرگ کردن یه دختر بچه کار خیلی سختیه . منم اولین بارم بود با یه بچه توی خونه سر و کله میزدم . امروزم بزور مرخصی گرفتم تا بمونم پیشش . هیچ کمکی هم ندارم .

واقعا تو اون شرایط نمیدونستم باید چیکار کنم ...

تا پارت بعد بای ...


فیک و داستان بزارم ؟؟!!!!
شاید از این پست‌ها خوشتان بیاید