من: فردا صبح پا شدم دیدم جونگ کوک کنارم خوابیده یک چند دقیقه ای بهش نگاه میکردم بعدش پاشدم رفتم صبحانه چیدم اعضا اومدن سر سفره و جونگ کوک هم صدا زدن اومد صبحانه خوردم و بعدش خداحافظی کردم و رفتم پیاده روی و بعدش رفتم خونه لباسامو عوض کردم و یکم دراز کشیدم و نشستم پا گوشیم یه دو ساعتی پا گوشی بودم که یهو جونگ کوک زنگم زد جونگ کوک: الو سلام خوبی من: سلام مرسی جونگ کوک: میخواستم بگم رفیقام رفتن میخوای بیای اینجا؟ من: ممم باشه تا یه نیم ساعت دیگه میام. جونگ کوک: باشه خدافظ من: خدافظ من: پا شدم ارایش کردمو یک لباس راحت اسپرت پوشیدم.
ارایشمم که مثل همیشگی یعنی این
من: خب اوکیه برم دیگه جونگ کوک: یک لباس راحت میپوشم و یکمم ارایش میکنم
خب خوبه من: رسیدم دم در خونه در رو باز کردم جونگ کوک: سلام یونگ هی خوبی من: سلام جونگ کوک مرسی مرسی تو خوبی جونگ کوک: مرسی میگم که نمیخواد جونگ کوک صدام کنی بگی کوکی اوکیه من: مم باش 😶😊 جونگ کوک: بیا بریم اتاق من من: باشه وقتی رسیدم اتاق جونگ کوک بهم گفت خیلی دوستم داره منم همینطور جونگ کوک: خیلی دوست دارم و دوباره یک بوسه 15 دقیقه ای داشتیم بعدش خوابیدم احساس میکردم سرم درد میکنه بعدش جونگ کوک صدام کرد گفت پاشم بریم غذا بخوریم رفتیم باهم پایین همه ی اعضا به من خیره شدن فکر کنم زیادی خوشگل کرده بودم جونگ کوک سر اعضا داد زد گفت چرا غذاتونو نمیخورید 😠 از زبون کوکی: داشتیم با یونگ هی میرفتیم پایین رسیدیم یهو دیدم همه ی اعضا دارن به یونگ هی نگاه میکنن لپ هاشون گل انداخته بود انگار از یونگ هی خوششون میاد اخه امروز یونگ هی خیلی خوشگل کرده بود منم داد زدم سرشون و گفتم چرا غذاتونو نمیخورید من: از غیرتی شدنش خوشم میاد باهم غذا را خوردیم بعدش دیگه جونگ کوک گفت اینجا بمون من: نه دیگه باید برم خونه فردا میام جونگ کوک: ناسلامتی ما ازدواج کردیم تو رو خدا امشب بمون من: باشه نگاش کن.
من: رفتیم اتاقش خوابم میومد گرفتم خوابیدم جونگ گفت من تو اون اتاق میخوابم تو راحت باش از زبون جونگ کوک: رفتم اون اتاق تا یونگ هی راحت باشه دراز کشیده بودم دیدم خوابم نمیبره دلم برا یونگ هی تنگ شده بود پاشدم رفتم دیدم خوابیده چقدر نازه منم طاقت نیاوردم و پیشش خوابیدم من: ساعت پنج صبح یهو تشنه ام شد اومدم پاشم که برم اب بیارم دیدم جونگ کوک منو بغل کرده دلم نیومد پیشش خوابیدم ساعت نه صبح پاشدم جونگ کوک سفت گرفتم گفت پیشم بمون منم پیشش موندم ساعت ده صبح پاشدم جونگ کوک هم پاشد رفتیم صبحانه خوردیم و بعد صبحانه جونگ کوک گفت: بیا بریم بیرون اماده شو تا بریم من: باشه
جونگ کوک:
هر دو مون حاضر شدیم رفتیم اسکی رو یخ من بلد نبودم جونگ کوک کمکم میکرد داشتم اروم اروم میرفتم که یهو لیز خوردم و رفتم تو دل جونگ کوک لحظه خیلی عاشقانه شد بعدش من گفتم بیا بریم یه چیزی بخوریم گشنمه جونگ کوک: ممم باشه من: رفتیم کورن داگ خوردیم و رفتیم یکم بیرون با ماشین جونگ کوک دور زدیم به جونگ کوک گفتم من: کوکی میای بریم دم رودخانه هان یکم پیاده روی کنیم؟ جونگ کوک: باشه من: رسیدیم رودخانه هان پیاده روی میکردیم چند تا بچه دیدم خیلی ناز بودن انگار دیگه شب شد و رفتیم خونه شام نخورده بودیم اعضا امشب کار داشتن و دیر وقت می اومدن جونگ کوک: میخوای نودل درست کنم؟ من: باشه خیلی خوب درست کرد خیلی خوشمزه بود جونگ کوک بهم گفت میشه هر شب رو اینجا بمونی من: ممم اگه تو میخوای اشکالی نداره جونگ کوک: مرسیییی من: جونگ کوک دیده بود که من بچه دوست دارم برام یک اب میوه درست کرد اورد خوردم بعد چند دقیقه خوابم گرفت رفتم خوابیدم
بقیه اش برای پارت بعد.