مدت زیادی از درگیری میان ایران و اسرائیل نمیگذرد که جهان شاهد تغییر و تحولات بی سابقه ای میان این دو نظام سیاسی را شاهد است، برای پرداخت به مشکله باید کمی به عقب رفت و به علت تشکیل اسرائیل درمختصرا بازخوانی کرد.
ابتدا به مفهوم صهیونیسم می پردازیم که به عنوان یک ایدئولوژی سیاسی-مذهبی در اواخر قرن نوزدهم شکل گرفت. این جنبش به دنبال بازگشت یهودیان به سرزمین فلسطین و تشکیل یک دولت یهودی بود و به ویژه پس از موجهای یهودستیزی و مهاجرتهای اجباری در روسیه و اروپای شرقی، با حمایت افراد و جنبشهای یهودی آغاز شد. تئودور هرتزل، نویسنده و نظریهپرداز یهودی، به عنوان بنیانگذار و چهرهی اصلی این جنبش، در سال ۱۸۹۶ کتاب «دولت یهود» را منتشر کرد و در آن خواستار تاسیس یک دولت یهودی در فلسطین شد. این کتاب و تفکرات هرتزل بعد از سال 1897 که نخستین کنگره صهویونیستی در شهر بازل سوئیس برگزار شد و هرتزل به عنوان رهبر جنبش، پیشنهاد تشکسل یک دولت یهودی در فلسطین را مطرح کرد باعث افزایش همبستگی در میان یهودیان برای بازگشت به جایی شد که به آن «سرزمین موعود» می گفتند.
طرح سایسکس_ پیکو
امپراتوری عثمانی در جنگ جهانی اول (1914_1918) شکست خورد و با امضای پیمان مودروس در 30 اکتبر 1918، رسماً تسلیم شد. این پیمان، آتشبس رسمی بین عثمانی و نیروهای متفقین بود و به پایان عملی حضور عثمانی در جنگ جهانی اول انجامید. شکست عثمانی منجر به نابودی آن امپراتوری بزرگ و تقسیم قلمروهایش میان قدرتهای پیروز شد اما این همه چیز نبود، کمی به عقب بازگردیم، به سال 1916 و میانه جنگ جهانی اول، بریتانیا و فرانسه، دو قدرت استعماری بزرگ آن زمان، به این نتیجه رسیدند که پس از پایان جنگ و در صورت شکست عثمانی، لازم است سرزمینهای تحت کنترل این امپراتوری را به نحوی بین خود تقسیم کنند. بنابراین، دو دیپلمات بریتانیایی و فرانسوی، یعنی سر مارک سایکس از بریتانیا و فرانسوا ژرژ پیکو از فرانسه، نقشهای برای تقسیم خاورمیانه طراحی کردند که به توافقنامه سایکس-پیکو مشهور شد.
مفاد سایکس پیکو مشتمل بر اهدای منطقه عراق و قسمتهای جنوبی خلیج فارس به بریتانیا و اهدای منطقه سوریه و لبنان به فرانسه بود.- فلسطین، که دارای اهمیت مذهبی بود، قرار شد بهعنوان منطقهای بینالمللی اداره شود تا از حساسیتهای مذهبی و رقابتهای استعماری در امان بماند.- بخشهایی از آناتولی و مناطق اطراف استانبول نیز به دیگر کشورهای متفقین واگذار میشد.
لازم به ذکر است که این توافقنامه سایکس-پیکو بدون در نظر گرفتن تقسیمات قومی، زبانی و مذهبی ساکنین منطقه انجام شد و مرزهای جدیدی ترسیم کرد که هیچ پیوندی با واقعیتهای اجتماعی و فرهنگی این سرزمینها نداشت. به همین دلیل، به جرئت می توان گفت بسیاری از تنشها و درگیریهای قومی و مذهبی در خاورمیانه، ریشه در تقسیمبندی مصنوعی و غیرطبیعی این توافقنامه دارند.
یکسال قبل از پایان جنگ و در سال 1917 بود که بیانیه ای به اسم بالفور توسط بریتانیا منتشر شد. آرتور بالفور، وزیر امور خارجه بریتانیا، در یک نامه رسمی از تأسیس یک وطن ملی برای یهودیان در فلسطین حمایت کرده بود. این نامه که به لرد روچیلد، از سران جامعه یهودیان بریتانیا، ارسال شد، تأثیر عمیقی بر حرکتهای صهیونیستی و همچنین روابط بینالمللی گذاشت. اهمیت بیانیه بالفور در این بود که برای اولین بار یک قدرت بزرگ جهانی به طور رسمی از تأسیس یک دولت یهودی حمایت کرد و زمینههای سیاسی و دیپلماتیک برای عملی شدن این ایده فراهم شد، هرچند بسیاری بر این باوئر هستند که بریتانیا از نظر قانونی چنین حقی را نداشته است.
حال پس از پایان جنگ جهانی اول و شکست عثمانی، متفقین تصمیم گرفتند که توافقنامه سایکس-پیکو را در قالب پیمانهای رسمی و با اعمال تغییراتی جزئی پیاده کنند. بنابراین، در کنفرانس سان رمو در سال ۱۹۲۰، بریتانیا و فرانسه سرزمینهای عثمانی را دقیقاً بر اساس طرح سایکس-پیکو تقسیم و به مناطق قیمومیت (mandate) تبدیل کردند:
- عراق و فلسطین به قیمومیت بریتانیا درآمد.
- سوریه و لبنان تحت قیمومیت فرانسه قرار گرفت.
به نظر می رسد این مناطق قیمومیتی به ظاهر با هدف آمادهسازی این سرزمینها برای استقلال تحت نظارت بریتانیا و فرانسه ایجاد شدند و روی دیگر این سکه شوم وجود فرصتی برای تداوم حضور استعماری غرب در خاورمیانه بود.
در پرتو حمایت انگلیس، سیل مهاجرت یهودیان به سوی فلسطین که از قبل آغاز شده بود سرعت گرفت. با افزایش روند مهاجرت یهودیان، مخالفت جامعه عرب نسبت به آنان افزایش یافت و از انگلیس خواسته شد دست از حمایت یهودیان بردارد. به رغم مخالفت توده های عرب، صهیونیست ها در فلسطین نیروی خودمختار ایجاد کردند و در همین رابطه حتی یک ارتش سری به نام هاگانا تشکیل دادند که وظیفه سرکوب مخالفین و حتی ترور آنها را برعهده گرفت، انگلیس در مقابل مخالفت جامعه عرب با تشکیل دولت اسرائیل با انتشار اعلامیه ای در سال ۱۹۳۹: تحت عنوان کتاب سفید اعلام کرد یهودیان در فلسطین تنها می توانند یک کانون ملی داشته باشنده اما حق تأسیس دولت مستقل را ندارند. اما این بار خشم صهیونیست ها نسبت به اقدام انگلیسان بر برانگیخته شد. شروع جنگ جهانی دوم تا حدودی روند اقدامات در این خصوص را کند کرد. با تمام اینها با پایان جنگ جهانی دوم، انگلستان در سال ۱۹۴۷اعلام کرد که سال بعد از فلسطین بیرون میرود و اداره آن را به سازمان ملل متحد محول خواهد کرد. تصمیم سازمان ملل متحد در خصوص فلسطین دران ۲۹ نوامبر ۱۹۴۷بر تقسیم آن به سه قسمت مسجل شد: ۴۳درصد آن در اختیار اعراب، ۵۶درصد در اختیار یهودیان و بیت المقدس نیز بین المللی شد. بعد از این تصمیم سازمان ملل متحد، اسرائیل در 14 مه 1948 همزمان با اعلام بریتانیا مبنی بر پایان قیومیت خود، رسماً اعلام تشکیل دولت کرد که این مسئله با مخالفت کشورهای عربی مواجه شده و شورش های متعددی شکل گرفت که در نهایت جنگی میان کشورهای عربی و اسرائیل برپا شد، جنگی که تمام شد اما آتش خشم مسلمانلن را خاموش نکرد و پس از کش و قوس های فراوان تا امروز مبارزه ای به وسعن خاورمیانه، ادامه دارد.
ایران و اسرائیل، در دوره پهلوی
حكومت پهلوی، در پرتو برخي از تحولات داخلي و تأثيرپذيري از نظام بينالمللي و فاكتورهايي همچون تبعيد آيتالله كاشاني به لبنان و بازداشت برخي از مخالفين حكومت پس از سوءقصد بهمن ماه 1327 به جان شاه در دانشگاه تهران، سفر طولاني شاه به آمريكا در آبان 1328 و كسب اطلاع از نفوذ فوقالعاده محافل يهوديان در آمريكا، روابط نامطلوب ايران با برخي از كشورهاي جهان عرب و نگراني از تهديدات آنها، به رسميت شناختن اسرائيل توسط تركيه به عنوان اولين كشور اسلامي در 28 مارس 1349، غير عربي بودن ايران و اسرائيل در خاورميانه و نگراني دو رژيم ازكشورهاي تندرو عربي و دو قطبي شدن نظام بينالمللي و تحولات ناشي از آن و همچنین قرار گرفتن ايران و اسرائيل در اردوگاه غرب بهخصوص در كانون سياستهاي خاورميانهاي آمريكا، زمينه را براي شناسايي اسرائيل مناسب يافت و دولت محمد ساعد مراغه اي در هنگام فترت مجلس در اسفند ماه 1328، اسرائيل را به صورت «دو فاكتو» به رسميت شناخت.
نمايندگان اسرائيل نیز در پرتو دكترين «ميثاق حاشيهاي» ديويد بنگوريون، بنيانگذار دولت اسرائيل، مبني بر ايجاد روابط با كشورهاي پيرامون جهان عرب، بسترسازي لازم را براي فعاليتهاي گوناگون فراهم نمودند. بن گوريون بر اين باور بود كه اسرائيل با برقراري پيوندهاي دوستي با ايران، تركيه و اتيوپي ميتواند چهره خاورميانه را دگرگون كند و در برابر دشمنان مشترك اين ملتها، نيروي سياسي توانايي را سازمان دهد. سياست ميثاق حاشيهاي با سياست خارجي محمدرضا پهلوي مبني بر «ناسيوناليست مثبت»تلاقي پيدا كرد و مبناي گسترش روابط دو رژيم گرديد. نياز شديد اسرائيل به يارگيري جديد در منطقه به منظور جلوگيري از آسيبپذيري و خارج شدن از انزوا و نياز امنيتي حكومت شاه در برابر تهديدات شوروي و برخي از كشورهاي تندرو عربي از جمله مصر و عراق، از عوامل تسريع ارتباط نزديك ايران و اسرائيل به شمار می رود. هرچند که به دلیل اعتراضات گسترده مردم و روحانیون که تنها در یک فقره «آیتالله فلسفی به دستور آیتالله کاشانی در مسجد شاه (مسجد امام خمینی(ره) فعلی) به منبر رفت و درحضور تعداد زیادی از مردم که در داخل و خارج مسجد اجتماع کرده بودند، سخنرانی کرد و از مردم خواست که علیه تشکیل دولت صهیونیستی تظاهرات کنند و برای کمک به مردم فلسطین مساعدت و اعانه جمعآوری نمایند» باعث شد تا روابط این دو در سطح پنهانی باقی بماند.
معمولاً در روابط بين كشورها، بهخصوص روابط سياسي، وزارت امور خارجه از جزئيات آگاه ميباشد ولي، روابط ايران و اسرائيل با توجه به ويژگيهاي منحصر به فرد خود، از اين قاعده مستثناء بود و آنچه درباره اين روابط، در وزارت امور خارجه وجود دارد، تنها بخش اندكي از ابعاد آن را آشكار ميكند زيرا اين روابط تحت كنترل ساواك انجام ميگرفت. بنابراين، بسياري از فعاليتهاي انجام شده، از نگاه وزارت امور خارجه مخفي باقي مانده است. با این حال، ایران و اسرائیل در قضایایی چون تجهيز نمودن كردهاي عراق براي مقابله با حكومت آن كشور، كمكرساني به نيروهاي امام البدر در واقعه يمن، تلاش براي حفظ تاج و تخت ملك حسين در واقعه اردن، عمليات مشترك عليه گروههاي فلسطين بایکدیگر همکاری هایی داشتند. وجود مرز طولاني ميان ايران و شوروي، با توجه به نظام دو قطبي و جنگ سرد و تهديدات منطقهاي بهخصوص از جانب عراق و مصر، پس از روي كار آمدن جمال عبدالناصر، موجب گرديد تا شاه به سمت و سوي افزايش انواع سلاحهاي جنگي گرايش يابد. هر چند بخش عمده تسليحات ايران از طريق آمريكا تأمين ميشد و ايران در اواسط دهه 1970 به بزرگترين خريدار اسلحه آمريكايي در جهان تبديل شده بود؛ اما از آنجا كه شاه، ادامة بقاي خود را در داشتن تسليحات هر چه بيشتر و متنوعتر ميديد و از ديد تحليلگران، به «جنون عظمت» در خريد سلاح مبتلا گرديده بود، به دنبال آن دسته از منابع تسليحاتي بود كه براي فروش محدوديتي نداشته باشند. به تشخيص شاه و ژنرال طوفانيان، «اسرائيل» به عنوان مناسبترين منبع تعيين شد. لازمة اين تشخيص آن بود كه بين ايران و اسرائيل روابط نظامي هم برقرار گردد و آنها را به همديگر نزديكتر سازد. بهخصوص، هر گاه دولتهاي دمكرات آمريكايي يا كنگره، با فروش سلاح جنگي به ايران مخالفت ميورزيدند، ايران گامهاي بلندتري به سوي اسرائيل برميداشت كه در اذهان مقامات ايراني به منزله «آمريكاي كوچك» تلقي ميشد.
اسرائيل همچنین در فروش تسليحات جنگي به ايران انگيزههاي خاص خود را داشت. اولاً، به ايران به ديدة عمق استراتژيك خود مينگريست كه در جنگها ميتوانست از كمكهاي لجستيكي و پشتيبانياش استفاده كند. چنانچه در چهارمين جنگ اعراب و اسرائيل به دليل نياز فوري اسرائيل، ايران مقداري تجهيزات جنگي به اسرائيل ارسال كرد. ديگر اينكه، اسرائيل با فروش تسليحات و گسترش دامنة همكاريهاي نظامي، درآمد قابل توجهي به دست آورده و ضمناً در دراز مدت، نوعي وابستگي در ايران نسبت به تجهيزات اسرائيلي بهوجود ميآورد. ضمناً، اسرائيل كاملاً ميدانست هر سلاحي كه از هر طريقي به دست حكومت ايران برسد، به عنوان تهديدي عليه كشورهاي انقلابي عرب قلمداد خواهد شد و بنابراين، اسرائيليها از لابي خود جهت راضي ساختن آمريكائيها به فروش تجهيزات و تسليحات مورد درخواست شاه استفاده ميكردند. شاه به منظور كسب پشتيباني امريكا و اخذ جنگافزارهاي بيشتري از آن كشور، درصدد برآمد رابطه با اسرائيل را از چارچوب همكاريهاي كشاورزي و نظامي به زمينههاي ديگري هم گسترش دهد.
ایران و اسرائیل، انقلاب اسلامی
بعد از پیروزی انقلاب اسلامی به رهبری امام خمینی تحولات شگرف و بی سابقه ای در روابط بین ایران و رژیم جعلی شکل گرفت، تحولاتی که مسیری بسیاری از کشورها را تغییر داد و همچنان در حال تغییر و ساخت آینده است، سیاست های ضد آمریکایی و اسرائیلی شدت گرفت و ایران به سردمدار مبارزه با این رژیم بدل گردید، جریان انقلاب به صراح اعلام داشتند که هدف انقلاب تنها مبارزه به حومت فاسد پهلوی نبود بلکه هدف برپایی عدالت و مبارزه با ظلم در هر جا و مکانی بود، به ویژه دولی بود که تحت حمایت آمریکا می باشند، برای مردم و رهبران ایران، اسرائیل و ایالات متحده نماینده بی اخلاقی، بی عدالتی و بزرگترین تهدید برای جامعه اسلامی و امنیت ایران بودند و عدالت تعرف جدیدی پیدا کرده بود، برای ایران عدالت در ذیل احیا مستضفین، آرمان فلسطین و مبارزه با آپاتاید بود به نحوی که جمهوری اسلامی در آن زمان نه تنها ارتباط خود با رژیم صهیونیستی که ارتباط خود با آفریقای جنوبی را نیز به دلیل «آپارتایدی بودن» نظام سیاسی این کشور به کلی قطع کرد که البته بعد ها به دلیل تغییر رویه در زمان ماندلا این ارتباط احیا شد.
امام خمینی در مقاطع گوناگونی در قبل و بعد انقلاب موضع گیری های جدی راجع به اسرائیل داشتند که یکی مهم ترین آنها در 13 خرداد 1342 بود، نظر امام بر این بود که هدف اسرائیل نه تنها فلسطین، بلکه «تشکیل امپراتوری اسرائیل از نیل تا فرات» است و باید در مقابل آن هوشیار بود و این یکی از دلایلی است که مسئلهی حمایت از فلسطین و جنبشهای آزادیبخش اسلامی، در زمرهی منافع حیاتی سیاست خارجی جمهوری اسلامی قرار گرفت؛ چراکه آنها علاوه بر آنکه عمق استراتژیک ایران را افزایش میدهند، زمینههای لازم «بازدارندگی نامتقارن» را برای ایران ایجاد میکنند، هرچند صهیونیست ها توجیه میکنند که بنا بر آموزه های کتاب مقدس یهود، سرزمین موعود وسعتی به درازای نیل تا فرات دارد که در متون آینده بیشتر از آن خواهیم گفت ولیکن به صورت کلی سلطه بر منطقه از نیل تا فرات به معنای دستیابی به نقاط استراتژیک و منابع نفتی و آبی و سلطه بر کشورهای اردن، لبنان، سوریه، عراق و اشراف به برخی از کشورهای دیگر مبتنی بر ادعای دروغین و جعلی بخشیده شدن قلمرو نیل تا فرات به اسلاف آنان است، ایده ای که تا امروز به وسیله مواردی در حوزه کریدور، اقتصاد سیاسی، نظامی گری و.. دنبال تحقق آن هستند.
شاید اصلی ترین دلیل قطع رابطه ایران با رژیم صهیونیستی عامل مذهبی و مسئله فلسطین باشد. بیتالمقدس، سرزمینی است که هر یک از ادیان اسلام، مسیحیت و یهود برای آن تقدس خاصی قائلند. این مکان به دلیل وجود مسجدالاقصی که پیش از مکه قبله اول مسلمانان بوده برای مسلمانان از اهمیت ویژهای برخوردار است. ممکن است مسلمانان، اعراب و فلسطینیها در موضعگیری خود نسبت به مسئلهی صلح با اسرائیل و جایز بودن یا نبودنش و در صورت جایز بودن، موفق شدن، یا نشدنش، اختلافنظر داشته باشند، اما همهی آنها، مسلمانها و اعراب و فلسطینیها، در اسلامی بودن قدس، لزوم حفظ این هویت و مسئلهی مقاومت با تلاشهای مذبوحانهی اسرائیل برای یهودی کردن آن و تغییر آثار و مسخ شخصیت تاریخیاش و زدودن نشان عربی و اسلامی و مسیحی از چهرهی آن اختلاف ندارند، همچنین امام خمینی مسئله فلسطین را از اصول اسلام که دفاع از مظلوم است می دانستند و در اقداماتی مثل قطع ارتباط با مصر پس از کمپ دیوید و یا مسئله برائت در حج و ارسال پیام برای حجاج و ابداع روز قدس به وضوح نشان دادند که هدف احیا امت اسلامی است، احیائی که پس از شکست اعراب و سرافندگی آنان در برابر اسرائیل و برخورد خشن رژیم با آنها امری ضروری بشمار می رفت.
همچنین جمهوری اسلامی در کنار این موارد خود طرح های ابتکاری مثل، طرحی دموکراتیک و عادلانه «برگزاری همهپرسی در فلسطین» را ارائه کرد. این طرح جایگزین مناسبی برای طرح های شکست خورده قبلی بود. عمل به حق تعیین سرنوشت اساس این طرح است.جمهوری اسلامی ایران تنها راه حل ممکن را برگزاری همه پرسی سراسری با مشارکت همه مردم اصیل فلسطین اعم از مسلمانان، مسیحیان و یهودیان می دانست و می داند. با وجود همه اینها درگیری میان ایران و رژیم صرفا درگیری مذهبی نیست و در طول تمامی این سالها اشکال دیگری مثل سیاسی، اقتصادی، فرهنگی، جنگ سایه ها و.. را به خود گرفته است،
ایران و اسرائیل، به عنوان دو قطب مخالف در خاورمیانه، نمایانگر دو نظم سیاسی کاملاً متضاد هستند که با ایدئولوژیهای متفاوت و اهداف ژئوپولیتیکی خاص خود به مقابله میپردازند. درک این تضاد عمیق نیازمند توجه به این است که چگونه اسرائیل به عنوان بازوی اجرایی غرب در منطقه، نمایندهای برای نظم سیاسی لیبرال و غربگراست، در حالی که ایران پس از انقلاب اسلامی به دنبال ارائه یک نظم جدید با رویکرد ضداستعماری و ضدغربی است، طرحی که پای خود را فراتر گذاشته و صحبت از طرح جدید از انسان به میان میآورد، گراهام فولر، پژوهشگر حوزه ژئوپلتیک معتقد است که رابطه بین ایران و رژیم صهیونیستی به دلیل مسئله عمق استراتژیک هیچگاه به یک رابطه مثبت تبدیل نمیشود. عمق استراتژیک مقولهای است که تمام کشورها در دنیا با آن سر و کار دارند. وقتی ما به جنگی که امروز در اوکراین در جریان است نگاه میکنیم کاملا این مسئله را متوجه میشویم. جایی که روسها در خصوص عمق استراتژیک خود نگرانیهایی دارند و برای محافظت از خود در مقابل رفتارهای خصومتآمیز نظامیان آمریکا و ناتو که خود را به مرزهای روسیه نزدیکتر می کنند، تلاش می کنند. در نتیجه باید توجه داشته باشیم که «عمق استراتژیک» موضوعی کلیدی است، وی اشاره می کند اسرائيل دولتی است که به صورت بنیادین به دنبال توسعه قدرت خود است؛ البته این تمایل ضرورتا به معنای توسعه قلمرو آنهاست اما اسرائيل به دنبال گسترش قدرت نظامی، ژئوپولتیکی و سیاسی خود در سراسر منطقه است. در نتیجه بخشی از تنشهایی که در منطقه پیش میآید از این سیاست اسرائيل نشات میگیرد. ایران یکی از معدود کشورهایی بود که در مقابل اسرائيل فراخوان مقاومت و ایستادگی داد و این ایده در سرزمینهای فلسطینی مورد استقبال قرار گرفت. در نتیجه اسرائيل نسبت به این سیاستها کاملا حساسیت دارد. ضمن اینکه به یاد داشته باشید که اسرائيل هم عمق استراتژیک خود را تا مرزهای سوریه گسترانده است.اسرائيل قطعا از قدرت ایران نگران است و این نگرانی نه تنها در خصوص قدرت نظامی که حتی در قبال قدرت سیاسی و ایدئولوژیک ایران و همچنین قدرت مقاومت که ایران برای مقابله با سلطه اسرائيل بر آن تاکید میورزد، مشاهده میشود.
در حقیقت اسرائیل به عنوان نماینده نظم سیاسی غرب در خاورمیانه از زمان تأسیس اسرائیل در سال ۱۹۴۸، به عنوان یکی از مهمترین متحدان غرب و به ویژه ایالات متحده در خاورمیانه شناخته می شود. این نقش به ویژه به دلیل ساختار دموکراتیک، ارزشهای لیبرال و روابط اقتصادی و نظامی قوی اسرائیل با کشورهای غربی برجسته شده است. برای ایالات متحده و بسیاری از قدرتهای اروپایی، اسرائیل یک دولت مدرن و سکولار است که میتواند در محیط خاورمیانه، که اکثریت کشورهای آن توسط رژیمهای سلطنتی، دیکتاتوریها و جمهوریهای اسلامی اداره میشوند، به عنوان یک نقطه اتکا و حامی منافع غرب عمل کند. به همین دلیل، غرب همواره از لحاظ اقتصادی، نظامی و سیاسی از اسرائیل حمایت کرده است.
اسرائیل، علاوه بر این، با تقویت روابط دیپلماتیک خود با کشورهای عربی در سالهای اخیر (همچون توافقنامههای ابراهیم)، در پی آن است که نظم جدیدی در منطقه شکل دهد که ضمن عادیسازی روابط اعراب و اسرائیل، ائتلافی منطقهای علیه محور مقاومت و به ویژه ایران ایجاد کند. این عادیسازی به نوعی تأیید نقش اسرائیل به عنوان نماینده منافع غرب و یک «پایگاه دموکراتیک» در خاورمیانه است. همچنین منطقه غرب آسیا از لحاظ موقعیت ژئوپولیتیکی، یکی از حساسترین مناطق جهان است که در نقطه تلاقی اروپا، آسیا و آفریقا قرار دارد. این منطقه به دلیل موقعیت جغرافیایی و نزدیکی به کانال سوئز، برای غرب به ویژه بریتانیا اهمیت استراتژیک داشته است. تأسیس اسرائیل در قلب این منطقه، به غرب اجازه میداد که یک پایگاه دائم و متحد قابلاعتماد در میان کشورهای عربی و اسلامی داشته باشد. این پایگاه استراتژیک به عنوان نقطه نظارت و کنترل بر کل خاورمیانه عمل میکرد و به غرب امکان میداد که بر جریانات سیاسی، اقتصادی و نظامی منطقه نظارت و دخالت کند.
اسرائیل همچنین به عنوان ابزاری برای جلوگیری از اتحاد کشورهای عربی و اسلامی عمل میکند و همواره عاملی برای تفرقه میان کشورهای منطقه بوده است. این موضوع به ویژه پس از دههها درگیری میان اسرائیل و کشورهای عربی، قدرتهای عربی را تضعیف کرده و مانع از ایجاد یک جبهه متحد ضدغربی شده است.
همچنین در بعدی دیگر منابع نفتی غرب آسای همواره برای غرب از اهمیت استراتژیکی بالایی برخوردار بودهاند. در زمان انعقاد قرارداد سایکس-پیکو، جهان به تدریج به اهمیت منابع نفتی خاورمیانه پی برده بود، و در قرن بیستم نفت به منبع اصلی انرژی برای صنایع و نیروهای نظامی تبدیل شد. با تأسیس اسرائیل، غرب توانسته در این منطقه از یک کشور متحد بهرهمند شود که در هر شرایطی وفاداریاش به غرب را حفظ کند. اسرائیل به عنوان کشوری که وابسته به حمایت اقتصادی، نظامی و سیاسی غرب است، همواره در کنار غرب و منافع آن در منطقه قرار داشته است.
در صورتی که کشوری عربی قدرتمند و مخالف غرب به دسترسی و کنترل منابع نفتی خاورمیانه مسلط میشد، این موضوع تهدیدی جدی برای غرب به شمار میرفت. وجود اسرائیل در منطقه به غرب این اطمینان را میداد که یک پایگاه استراتژیک و دائمی در کنار این منابع مهم انرژی دارد و این گزاره در کنار خطر شکل گیری ملی گرایی و هویتی مستقل در خاورمیانه بخصوص در بیداری اسلامی اهمیت خود را نشان می دهد، در منابعی مثل اسراییل متاستاز به این موضوع اشاره می شود که این رژیم یک آزمایشگاه بزرگ فناوری در دنیا است، روایت صدها فلسطینی که ربوده می شوند و در آزمایشگاه های اسرائیل انواع آزمایش های زیستی و غیره بر رویشان می شود که به دلیل دوری از بحث به آن نمی پردازیم.
درگیری میان ایران و اسرائیل در سطوح امنیتی و اطلاعاتی نیز ادامه دارد می شود که به جنگ سایه ها معروف است، جنگی همه جانبه که به دلیل پنهانی بود، از پیوست رسانه ای و حقوقی نظام جهانی نیز کمک می گیرد، طرح هایی مثل استراتژی 5 بعدی داگان یا استراتژی دانیل که به طور رسمی علیه ایران تولید ادبیات می کند و جنگ با ایران را جنگی وجودی می نامد با همراهی ناتوی اطلاعاتی جنگی همه جابنه را رقم زده است، از طرفی ایران نیز اقدامات جدی در این زمکینه انجام داده است که مهم ترین انها در زمان حاج قاسم است، که نیروی قدس به نحوی احیا و بازسازی می شود، جدای از اینها جمهوری اسلامی ایران با تسلیح و تامین مالی گروه مبارز فلسطینی حماس و سازمان لبنانی حزب الله، نفوذ خود را در جهان عرب گسترش داده است حمایت از آزادی فلسطین موضوع اصلی پیام انقلابی ایران بود. تهاجم اسرائیل به لبنان در سال1982، فرصتی را برای ایران فراهم کرد تا با به چالش کشیدن سربازان اسرائیلی در لبنان و کنترل نفوذ ایالات متحده در منطقه، به لفاظی های ضد صهیونیستی خود عمل کند.به همین منظور، ایران، سپاه پاسداران انقلاب اسلامی خود را برای سازماندهی و حمایت از مبارزان لبنانی و فلسطینی به لبنان فرستاد. در دره بقاع لبنان، سپاه پاسداران به مبارزان مقاومت شیعه لبنانی کمک آموزشی و لجستیکی کردند. ایران این نیروهای مقاوم را به قدرتمندترین نیروی سیاسی و نظامی امروز لبنان یعنی حزب الله تبدیل کرد. گروهی که مهمترین دشمن فعلی اسرائیل در مرزهای این کشور است، بسیاری از اندیشمندان بین المللی بر این باورند که ایران به اقدامات خود برای ایجاد نفوذ خود در سوریه، عراق، لبنان، یمن، نوار غزه و حتی در کرانه باختری ادامه میدهد. ایران سلاحها و فناوریهای پیشرفته را به عوامل و متحدان خود منتقل میکند و از دیگر سو ویژگیهای این اقدامات را با واقعیت در حال تغییر روی زمین تطبیق میدهد. (به عنوان مثال جذب شبهنظامیان بر پایه نیروی انسانی سوریه، ارائه فناوریهایی که امکان تولید خودسرانه مهمات در لبنان، یمن و نوار غزه را فراهم میکند.) علیرغم مشکلاتی که وابستگان ایران در عراق و لبنان با آن مواجه هستند، به دلیل مشکلات داخلی در این کشورها، نیروهای طرفدار ایران موازنه سیاسی قوا را دیکته میکنند و بدون آنها امکان ایجاد و مدیریت نظام حکومتی وجود ندارد. تهران اینگونه نفوذ خود را در این کشورها تضمین میکند و همه این موارد جدای از سرعت خیره کننده ایران در مسئله هسته ای می باشد، موضوعی که از دیرباز و با افشای منافقین یه یکی از بزرگ ترین محور های مناقشه در عرصه بین المللی تبدیل شد به نحوی که اسرائیل بارها اعلام کرده است که اجازه استفاده از موارد هسته ای را به ایران نمی دهد، اسرائیل نگران است که ایران سرانجام بتواند سلاح هستهای تولید کند و با افزایش ۲۰ درصدی غنیسازی اورانیوم به سطوح بالاتر و تسریع در ساخت سانتریفیوژهای پیشرفته ترس اين کشور تقویت میشود. در صورت وقوع چنین اتفاقی وضعیت توازن قدرت بین ایران و اسرائیل به دینامیک جدید منطقهای تبدیل میشود که اسرائیل بهشدت نگران پیامدهای آن است. علاوه بر موضوع هستهای، حزبالله و حماس نیز هر دو نقش مهمی در سیاستهای محیط پیرامونی اسرائیل بازی میکنند و تهدید فزایندهای برای امنیت اسرائیل هستند؛ بهویژه از آنجا که اسرائیل در تابستان2009 با حزبالله لبنان و سه جنگ با حماس در 1 غزه (2008_2012_2014) داشته است و همة اينها توانایی این دو جنبش را برای حمله به عرصة داخلی اسرائیل تقویت میکند.
از طرفی دیگر ما با مسئله ای به اسم ایران هراسی نیز مواحهیم، پروژه ایران هراسی به عنوان استراتژی و رویکرد جدید امنیتی اسرائیل، زمینه دیگری را در جهت تمایل اعراب و آذربایجان به سوی آمریکا و اسرائیل ایجاد کرده است و دامن زدن به اختلافات ایران با کشورهای عربی مانند امارات (جزایر سه گانه)، عربستان در موضوع سوریه، یمن، بحرین، ایده های پان ترکیستی با توجه به همسایگی ایران و کشور آذربایجان و مسائل ایدئولوژیک با موضوع دخالت ایران ودیگر موضوعات عاملی برای نفوذ صهیونیسم به این کشورها برای مقابله سازی علیه ایران باشد. می توان گفت که به تدریج برخی از کشورهای عربی و اوراسیایی به سمت سازش با رژیم صهیونیستی تمایل پیدا کردند. کشورهای پیشرو اتحادیه عرب متقاعد شده اند که امنیت آنها با پایان دادن به درگیری اسرائیل و فلسطین و عادی سازی کامل روابط با اسرائیل افزایش می یابد. آنها با تنظیم مجدد طرح صلح سعودی به شکلی که بیشتر با خواسته های اسرائیل مطابقت دارد و با تأیید این سند، اشتیاق خود را برای سازش نشان داده اند. کشورهای سنی متمایل به مصر، عربستان سعودی و اردن پا را فراتر گذاشته اند و بی سر و صدا رویکردی منعطف را در قبال مسائل بحرانی وضعیت نهایی مانند «حق بازگشت»آوارگان فلسطینی به اسرائیل و عقب نشینی اسرائیل به مرزهای سال 1967 اتخاذ کرده اند که این موارد تهدیدات امنیتی زیادی را به همراه خود دارد چرا که برقراری روابط دیپلماتیک و رسمی کشورهای عربی حاشیه خلیج فارس و همسایههای شمالی ایران با اسرائیل به معنای نزدیکی تلآویو به مرزهای جنوبی و مرزهای شمالی ایران است. به تعبیر دیگر گشایش سفارت و کنسولگریهای اسرائیل در این کشورها موجب میشود که نفوذ تلآویو در کشورهای همسایه ایران بیشتر شود و این امر باعث میشود که این رژیم علاوه بر کسب اطلاعات در مورد ایران، روابط کشورمان را با کشورهای همسایه کمرنگتر نماید.
در سویی دیگر در سایه ایران هراسی، مسئله عادی سازی روابط کشورهای عربی با اسرائیل مطرح است که در مواردی به طور سیاسی به آن پرداخته شده است ولی نکته این است که این عادی سازی ها بدون ایجاد یک پیوست اقتصادی و ژئوپولتیک، که سرنوشت کشورهای عربی و اسرائیل را به هم گره نزند بی فایده است. برای تحقق این ایده، کریدور حمل و نقل ریلی در حاشیه خلیج فارس از سال ۲۰۱۶ و در قالب راه اندازی شبکه ریلی شورای همکاری خلیج فارس (GCC) کلید خورد. بر اساس قرارداد منعقد شده میان کشورهای عضو شورا، قرار بود این کشورها هر کدام به صورت مستقل شبکه ریلی خود را ساخته و تکمیل کنند. نهایتا، پس از تکمیل تمامی خطوط ملی، شبکه شورای همکاری خلیج فارس با اتصال شبکه ریلی ملی این کشورها، راه اندازی شود. بدین ترتیب، یک شبکه ریلی عربی شکل می گرفت که تمام شش کشور عضو شورای همکاری خلیج فارس را از طریق یک خط راه آهن به طول 2177 کیلومتر، به یکدیگر متصل می کرد.
طراحی چنین برنامه ای برای ساخت و توسعه زیرساختهای لجستیکی، یکی از هدفمندترین و مهمترین اقدامات کشورهای عربی برای حرکت به سمت توسعه پایدار در منطقه، ضمن دور زدن تنگه هرمز و در نتیجه کم اثر کردن نقش جمهوری اسلامی ایران در آبهای خلیج فارس در خصوص مساله صادرات نفتی این کشورها به اروپا بود. با این وجود تمامی کشورهای عضو شورای همکاری خلیج فارس نتوانستند این پروژه بلندپروازانه رو طبق برنامه پیش ببرند. شیوع پاندمی کرونا، وابستگی اقتصاد کشورهای منطقه به نفت و کاهش قیمت این منبع انرژی، عدم وجود هماهنگی و همگرایی سیاسی کافی میان کشورهای عربی حاشیه خلیج فارس و عدم دستیابی به یک رژیم حقوقی واحد که لازمه راه اندازی هر کریدور بین المللی است، از جمله دلایلی بود که سبب گردید کریدور ریلی خلیج فارس طبق برنامه پیش نرود و به مرحله افتتاح نرسد. البته وضعیت همه کشورهای این شورا یکسان نیست، امارات متحده عربی و عربستان دو کشور موفق در این پروژه بودند که توانستند در این مدت چارچوبی نظاممند برای حمل و نقل ریلی خود تدوین کرده و به موفقیتهای چشمگیری برسند.
بر این اساس آمادگی لجستیکی این دو کشور عربی حوزه خلیج فارس از یکسو و عضویت یکی و تمایل دیگری به پیمان ابراهیم سبب شد تا آمریکا و رژیم اسرائیل طرح جهت دار خود برای شکل دادن به یک کریدور جدید در راستای محدود و منزوی کردن همزمان جمهوری اسلامی ایران و چین را کلید بزنند. ایده اتصال منطقه از طریق راه آهن در سال 2021، در مجمع I2U2 (مجمعی متشکل از ایالات متحده، اسرائیل، امارات و هند که در اواخر سال 2021 تأسیس شد) از سوی رژیم اسرائیل مطرح گردید و پس از آن توسط دولت بایدن مورد حمایت قرار گرفت، تا اینکه در نشست گروه بیست (G20)که در اوایل سپتامبر 2023 برگزار گردید، هند، عربستان سعودی، امارات و اسرائیل با حمایت آمریکا از کریدور دریایی-ریلی شرق به غرب که ترانزیت تجاری میان کشورهای اروپایی، اسرائیل، اردن، اعراب خلیجفارس و هند را برقرار خواهد کرد، رونمایی کردند. پروژهای عظیم به منظور ترانزیت کالا که از هند شروع می شود، از امارات و عربستان عبور میکند و در نهایت با اتصال به اردن و رژیم اسرائیل به کشورهای اروپایی می رسد. هدف ظاهری و عملیاتی این کریدور این است که آسیای جنوبی را به خاورمیانه متصل کند و سبب توسعه تجارت و اقتصاد بین کشورهای مسیر شود.
با این وجود، این پروژه اهداف سیاسی مختلفی را نیز دنبال می کند؛ این کریدور یکی از ابتکارات ایالات متحده آمریکا برای حفظ نفوذ خود در منطقه خاورمیانه و البته به طور همزمان جلوگیری از افزایش نفوذ چین در این منطقه است؛ در واقع از آنجا که منطقه غرب آسیا بخش کلیدی کریدور «یک کمربند، یک جاده» چین است، دولت آمریکا به ویژه در دوران ریاست جمهوری بایدن تلاش کرد با پیشنهاد این کریدور جدید، از ارزش راهبردی طرح های چین بکاهد. هدف مهم دیگر این کریدور حذف جمهوری اسلامی ایران از یک مسیر ترانزیتی کلیدی و کاهش وابستگی حمل و نقل جهانی به تنگه استراتژیک هرمز است. این امر حربه همیشگی بستن تنگه هرمز در مواقع بحرانی را از جمهوری اسلامی ایران می گیرد (هر چندتاکنون نیز جمهوری اسلامی هیچ گاه به طور جدی از این حربه استفاده عملی نکرده و همواره به رعایت آزادی کشتیرانی و ترانزیت بین المللی مقید بوده است) و کشورهای عربی حوزه خلیج فارس و البته رژیم اسرائیل را به شاهراه امن و مرکز ثقل تجارت بین المللی تبدیل می کند.
بر این اساس به نظر می رسد کریدور جدید لطمه ای جدی به منافع و امنیت ملی جمهوری اسلامی ایران است.
همه این موارد که نیاز به باز کردن و تشریح جدی دارد بخشی کوتاه از یک درگیری همه جانبه است، درگیری ای که بیشتر از آن خواهیم گفت به ویژه بعدی جدید به اسم طوفان القصی.
سوالات:
1_آیا نبرد بین ایران و اسرائیل ییک نبرد مذهبی است؟ یا عوامل دیگری نیز دخیل است؟ آن عوامل چیست و تا چه اندازه مهم است؟
2_ آورد های اسرائیل از نزدیکی به مرزهای جمهوری اسلامی ایران چیست؟ چه ابعادی دارد این طرح؟اصلا تاثیر تاسیس اسرائیل روی مرزها ما چیست؟
3_کریدور آی مک که در جهت دور زدن ایران است چیست؟ چه تاثیر و هدفی را دنبال می کند؟ و تاثیرش بر روی اقتصاد ما چیست؟و یا به صورت کلی پیمان نامه هایی مثل ابرهیم و.. چه تاثیری در نظم منطقه ای و ایران دارد؟
4_آیا به راستی اسرائیل در زمان پهلوی متحدی استراتژیک بوده است؟ یا موارد پنهان دیگری نیز در اینجا وجود دارد؟ متغیر تغییر رژیم تا چه اندازه اثرگذار است در روابط؟
5_نقش قدرت های بزرگ در دو طرف مثل چین و روسیه و شوروی در این برد بین ایران و اسرائیل چیست؟ منافع و ضررهای اینها چیست و آنها چه چیزی را در قبال دو طرف دنبال می کنند؟
6_ویژه : بعد از طوفان القصی شکل درگیری ها و سطح منازعات چگونه شده است و می شود؟و همچنین در طول این سالها نبرد سایه ها بین دو طرف چه کم و کیفی داشته است؟