مینیمالیست از کجا شروع شد و چه معنایی دارد ؟
قضیه به آمریکای بعد از جنگ جهانی دوم بر می گردد به سالهای بعد از دهه 60 و 50 میلادی آن سالها برای آمریکایی های پیروز در جنگ مقدمه یک دوران تازه بود، تاثیر رشد بی سابقه اقتصادی در آمریکا دیده می شد خانه ها و اتومبیل های لوکس ، وسایل و مبل های تزئئینی و.. اتفاقی که در اصل مدیون صنعت تبلیغات بود آن روزها تبلیغات از در و دیوار شهر بالا می رفتند تا به آمریکایی ها بگویند تا می توانند مصرف کنند.مهم نبود که این اجناس چه نیازی را برطرف می کنند چیزی که مهم بود خود مصرف بود . حالا دیگر همه تشنه مصرف و داشتن لوکس ترین وسایل بودند عطشی که نه تنها درآمریکا بلکه در همه جای جهان به چشم می خورد .
البته این روند منتقدان خودش را هم داشت کسانی که به میزان مصرف بدبین بودند انباشت بی دلیل و بی سابقه اجناس آنها را نگران آینده کرده بود نگران روح و روان بشر و نگران بلایی که قرار بود با این مصرف زدگی سر محیط زیست بیاید. آنها دنبال راهی بودند تا علیه امواج مصرف گرایی انقلاب کنند راهی برای نجات انسان در کره زمین. انقلاب علیه مصرف گرایی ، از هنر شروع شد هدف هنرمندانی که مخالف مصرف گرایی بودند ساده کردن همه چیز بود. اشکال هندسی با ساده ترین رنگ ها، اشکالی که قرار بود تجربه ساده ای از محیط اطراف را به مخاطب عرضه کند. جنبش هنری که رفته رفته در مجسمه سازی ، نقاشی و عکاسی خودش را نشان داد کارهایی با سطوح ساده و چند رنگ محدود تا مخاطبان را از آشفتگی مصرف گرایی نجات دهند و با ساده گی آشنا کنند. در سال 1965 فیلسوف انگلیسی پیشنهاد داد که به این جنبش هنری "مینیمالیست" گفته شود این کلمه همه مفاهیم را در خودش جای می داد مفاهیمی چون هنر اصیل، کمینه گرایی و تمایل به سادگی . کمی بعد پای معماری هم به میان آمد، حالا دیگر خبری از شکوه، تجملات و تزئینات نبود همه چیز در نهایت سادگی طراحی می شد از نمای بیرون و داخل ساختمان تا وسایل داخل آن ، معماران داخلی به طراحی ساده روی آوردند و تا چشم کار میکرد فضای خالی به چشم می خورد و عناصر اضافی تا حد امکان حذف می شد.
رفته رفته همه فهمیدند مینیمالیست صرفاً در هنر و نقاشی خلاصه نمی شود بلکه یک سبک از زندگی است، سبک زندگی جدید علیه جنون مصرف گرایی. در این مکتب، مصرف فقط منطبق با نیاز بود عطش دور انداختن وسایل و خرید اشیاء جدید جای خود را به نگهداری دقیق از اشیاء موجود داده بود مینیمالیست ها در یک کلام می گفتند مصرف کمتر زندگی بهتر. از طرفی وقتی کمتر می خریدی پول بیشتری پس انداز می کردی پس مینیمالیست راه آسانی نیز برای ثروتمند شدن بود . مینیمالیست برای کسانی که مصرف دمار از روزگارشان درآورده بود موهبتی بزرگ محسوب می شد معجزه ای برای سلامتی جسم ، روح و بهبود زندگی.
بحران اقتصادی سال 2008 نقطه عطفی برای این سبک زندگی بود آنهایی که رکود اقتصادی سرمایه شان را از بین برده بود چاره ای جز تغییر سبک زندگی نداشتن لذا مینیمالیست بودن شاید تا قبل از سال 2008 یک انتخاب محسوب می شد ولی بعد از آن سال به یک ضرورت تبدیل شد . هجوم به ارزان فروشی ها بیشتر شد ، خرید دقیقا مطابق با نیاز بود. حالا دیگر مصرف گرایی هم زشت به نظر می رسید و هم دور از دسترس از سویی محتواهای مربوط به مینیمالیست نیز روز به روز گسترش پیدا می کرد . کسانی که در مورد مینیمالیست می نوشتند تجربه خود را در فضای اینترنت به اشتراک می گذاشتن تا بگویند رسیدن به سادگی چه راه و روش هایی دارد . کسانی مثل ماری کوندو ژاپنی که چند سالی ست آوازه اش ازبرخی از بازیگران هم بیشتر شده است ، برخی شغل او را پاکسازی و سازماندهی نیز می نامند. شغلی که مثل یک مکتب فکری چارچوب های خودش ، پیروان خودش و فلسفه خودش را دارد ، او دستورالعمل جامع برای تغییر در سبک زندگی را ارائه می کند و به هوا دارانش توصیه اکید می کند هر وسیله ای که شادی بخش نیست باید دور انداخته شود و همه را به ساده پسندی و ساده گرایی و مصرف در حد نیاز ترغیب می کند تا منجر به لذت بیشتر از زندگی شود .اما در این بین یک مسئله عجیب وجود دارد......