روز بعد همه روی صخره ای نه چندان بلند نشسته بودند و پایین پایشان دریا خودش را به صخره می کوبید. سوک گفت: واقعا برای دردسری که درست کردم متاسفم
نامجون گفت: اینکه تقصیر تو نیست ، و شوگا به نشانه ی تایید سر تکان داد
تهیونگ گفت: سئون هی همه چیزو به ما گفت.
جین همان طور که با شوق به دریا خیره شده بود گفت: بسه دیگه ، حرف زدن رو تموم کنین. من نمیذارم جای به این قشنگی رو با چنین چیزای احمقانه ای به یاد بیارید
و به کوک چشمک زد.
جیهوپ گفت: باز چه ایده ی احمقانه ای داری؟
جین گفت : بیاید بپریم تو اب و این طوری این ساحل مال ما میشه
جیهوپ جین را بلافصله هل داد وسط دریا و خندید. ولی جین در لحظه ی اخر پیراهنش را کشید و با خودش توی اب انداخت. تهیونگ هم دست جیمین را کشید و پرید توی اب ، موقع پریدن جیمین به سوک خورد و نزدیک بود سوک هم داخل اب بیوفته که کوک دستش را گرفت.
سوک جیغ میزد: کوک ... من واقعا شنا بلد نیستم ... حالا چیکار کنم ... من خیلی می ترسم
و دوباره جیغ میزد. کوک یک سره می خندید و فرصت حرف زدن نداشت. جین و بقیه ان پایین توی اب سرد دست و پا میزدند و جیغ می کشیدند. جیمین می گفت: این دیگه چه کاریهههه... یخ زدمممم
جیهوپ بی وقفه فحش میداد.
جین هم از سردی اب داد و بیداد راه انداخته بود ولی به نامجون و شوگا می گفت : شما هم بیاین دمای اب خیلی خوبه ، جیهوپ گفت: دلم می خواد با ارنج بزنم تو دهنت
تهیونگ گفت: یئون سوک نترس ، اگه بیوفتی میگیرمت ،
کوک که تازه خنده اش بند آمده بود گفت: سعی کن بیای بالا و با شنیدن غر های جین دوباره خنده اش گرفت.
سوک گفت: کوک تو که اخرش ول می کنی ، ول کن چرا عذاب میدی؟
کوک گفت: ولت نمی کنم سعی کن بیای بالا ،
- می کنی من تو رو می شناسم
کوک که خنده اش گرفته بود گفت: سوک دستم درد گرفته ، سعی کن بیای بالا ، ولت نمی کنم
سوک دست دیگرش را بالا اورد و هر چه سعی کرد نتوانست خودش را بالا بکشد. کوک با اینکه مدت زیادی نگهش داشته بود خودش را عقب کشید و سوک را بالا اورد. شانه ها و بازو هایش حسابی درد گرفته بود . پس برای انتقام از اینکه نامجون و شوگا هیچ کدام کمکش نکرده اند و مشغول خندیدن به یخ زدن جین و بقیه بودند ، هر دو را توی اب پرت کرد.
قسمت بعدی:
قسمت قبلی: