elmariachiii_bts
elmariachiii_bts
خواندن ۳ دقیقه·۳ سال پیش

بولگاری و خون 88 (شایعه کشنده تره یا سرطان؟)

در بیمارستان پرستارها به چپ و راست می دویدند ، به سوک خون وصل می کردند و اتاق عمل را آماده می کردند. کوک پشت در اتاق عمل روی یک صندلی نشسته بود و به رو به رو خیره شده بود . جیهوپ خودش را بدو به او رساند و بی مقدمه پرسید: حالش چطوره؟

کوک سرش را بالا آورد و به محض دیدن جیهوپ زد زیر گریه. جیهوپ کنار کوک نشست و در آغوشش گرفت. حدود ده دقیقه ی بعد سوک را از اتاق عمل بیرون اوردند. جیهوپ و کوک هر دو از جا پریدند. جیهوپ با دیدن سوک جا خورد ، ولی خودش را از تک و تا نینداخت و رو به دکتر گفت: حالش چطوره؟

- خوشبختانه از سرشون عکس گرفتیم و مشخص شد شکستگی ای نداره ، بخیه زدن زخمش هم همین الان تموم شد . به خاطر اینکه پارگی دقیقا روی رگ اتفاق افتاده خون ریزی زیادی داشتن ولی حالشون خوبه ، وقتی تصفیه خونشون تموم شد میتونید ایشون رو ببینید ، نگران نباشید خطر کاملا رفع شده

جیهوپ تشکر کرد و به کوک گفت: دیدی؟ حالش خوب میشه ، پاک کن اشکاتو.

و آمد که دوباره کوک را بغل کند ولی وقتی دید دست ها و لباس کوک غرق خون است پشیمان شد.

- بیا بریم دستاتو بشوریم ، باید زنگ بزنم به جیمین بگم داره میاد برات یه دست لباس تمیز بیاره.

- جیمین هم میاد؟

- تمرین داشتیم ، ولی گفت هر جوری هست خودشو میرسونه

جیهوپ کوک را برد دستشویی و صورت و دست هایش را شست.

- چرا اینقدر بدنت سرده؟ سردته؟

- نه

- داری میلرزی ، حالت خوبه؟

- اوهوم

جیمین که از راه رسید جیهوپ کتش را روی شانه های کوک انداخته بود و داشت آرام اش میکرد. جیمین همین که رسید به سمت کوک رفت و دستش را روی زانوی کوک گذاشت و گفت: حالت خوبه؟

شلوار کوک که مشکی بود و تا آن لحظه معلوم نبود که چقدر خونی شده ، خونی را که جمع کرده بود به دست جیمین پس داد ، جیمین و جیهوپ هر دو وحشت کردند. کوک با صدایی آرام گفت: خون من نیست ،مال سوکه

جیمین که چشم هایش از تعجب گرد شده بود به جیهوپ نگاه کرد و دید اوضاع جیهوپ هم بهتر از خودش نیست. کوک ساک لباس را برداشت و به طرف دستشویی رفت ، جیهوپ از جا بلند شد و گفت: کمک نمی خوای؟

کوک گفت: نه

جیمین کنار جیهوپ نشست و به ارامی ، طوری که کوک که در حال دور شدن بود نشنود پرسید : مگه زخم سرش چقدر بده که اینقدر خون ریزی کرده؟

جیهوپ جواب داد: چون روی رگ بوده این قدر خون از دست داده ، ولی زخم بزرگی نبود

- حالش چطوره؟

- دکتر گفت بهتره

- اوف ، خداروشکر

جیهوپ کتش را تا زد و روی صندلی کناری گذاشت و همان طور که به کت نگاه می کرد گفت: تا حالا ندیده بودم کوک اینقدر بترسه

- منم ، خب دفعه ی قبل که سوک حالش بد شده بود هم خیلی ترسیده بود، همه مون ترسیده بودیم چون هرکاری می کردیم تبش پایین نمیومد ، ولی الان انگار خشک شده

_ اره ، باورم نمیشه که نفهمیدیم اون تب کردن ها عادی نیستن

_ این وسط باید نگران شایعه ها هم باشیم ، کوک نباید زیاد اینجا بمونه ؛ هر چند فکر نمی کنم فایده ی زیادی داشته باشه

_ از اتفاقات امروز جون سالم به در نمی بریم ، هر چی می خواست پخش بشه تا حالا شده

کوک هر چقدر منتظر شد سوک به هوش نیامد. جیهوپ کنارش رفت و گفت: باید برگردیم ، تو این اوضاع خوب نیست که تنها اینجا بمونی

کوک به جیهوپ نگاه کرد و گفت: من فقط یه روز دیگه وقت داشتم تا پیشش باشم



قسمت بعدی:

https://vrgl.ir/MX5Bo

قسمت قبلی:

https://vrgl.ir/lLMcx
فن فیک بی تی اسفن فیکشن بی تی اسجی‌هوپجانگ هوسوکپارک جیمین
ما توی اینستاگرام هم صفحه داریم: @elmariachiii_bts
شاید از این پست‌ها خوشتان بیاید