elmariachiii_bts
elmariachiii_bts
خواندن ۲ دقیقه·۳ سال پیش

بولگاری و خون 94 (ووک فراموش می شود)

- برای چی اومدی؟

- من ... من واقعا دوستت دارم

- خیلی دیر اومدی

- فکر میکردم همه ی عمر وقت دارم تا این رو بگم

- خودت هم می دونی که همیشه ترست بزرگ تر از عشقت بود ، می تونستم ببخشمت ، برای اینکه وقتی کارگردان جانگ سعی داشت بهم تجاوز کنه و کتکم میزد ساکت موندی و هیچ کاری نکردی فقط برای اینکه باهاش توی یه سریال همکاری داشتی ، می تونستم ببخشمت برای اینکه ترسیدی قرار گذاشتن با دختری که این قدر ازت کوچیک تره به شهرتی که تازه به دست اورده بودی لطمه بزنه میتونستم ببخشمت فقط اگه صادقانه اعتراف می کردی ولی تو حتی از به زبون اوردن چنین حقایقی هم ترسیدی و همه ی اینها رو بیشتر از سه سال پنهان کردی . این چیزیه که نمی تونم به خاطرش ببخشمت.

- اجازه بده، کنارت باشم و جبران کنم

- متاسفم ولی ... نمی خوام کسی که توی زندگی م کنارم نبوده ، موقع مرگم کنارم باشه.

- هیچ وقت منو دوست نداشتی؟

- چرا ، اگه زودتر گفته بودی انقدر دوستت داشتم که همه چیز رو فراموش کنم و باهات قرار بذارم ، ولی بهم اعتماد کن ، برای کسی که دوسش دارم به هیچ وجه هفت تا صحنه ی بوسه توی یه فیلم نمی نویسم. من خیلی وقته که دیگه بهت علاقه ندارم

کوک که پشت در اتاق بود و همه چیز را شنیده بود خواست برود اما ووک به سرعت از اتاق خارج شد و او را ندید . کوک کمی دست گل را توی دستش فشار داد و دست اخر تصمیم گرفت برود داخل.

- اوه اونجا بودی؟

- اوهوم

- همه چیو شنیدی؟

- اوهوم معذرت می خوام

- اهمیتی نداره

- هنوز دوستش داری؟

- این روزا از همه متنفرم

- من همه چیو میدونستم

- از کجا

- بیبی شارک دودو دو دو دودو بیبی شارک دو دو دو دو

- باورم نمیشه، تو وایسادی تا من تو مستی همه چیو برات بگم؟

یئون سوک با دسته گل دو تا به بازوی کوک زد و کوک از ته دل خندید ، سوکی گل ها را بو کرد و گفت : چه بوی خوبی هم داره

قسمت بعدی:

https://vrgl.ir/D66AM

قسمت قبلی:

https://vrgl.ir/QvSRU
کوک
ما توی اینستاگرام هم صفحه داریم: @elmariachiii_bts
شاید از این پست‌ها خوشتان بیاید