elmariachiii_bts
elmariachiii_bts
خواندن ۱ دقیقه·۳ سال پیش

بولگاری و خون 99 (قسمت آخر)

همه ی اعضا پشت میز هایشان نشسته بودند و البوم ها را برای هوادارن شان امضا می کردند. کوک برای لحظه ای توی گوش جین گفت: فن ساین توی لندن خیلی جالبه ، نیست؟

جین خندید و گفت: به این زودی برات جالب شد؟

اخر صف دختری بود با موهای بسیار کوتاه و لباس ابی شاین ، با کفش ها و کیف بلورین و پالتویی از پوست سفید و نرم خرگوش که دستبندی با اویز کلید توی دستش بود ، درست مثل همانی که کوک به گردن داشت. گردنبد زیبایی روی گردن دختر می درخشید و گل سر های براقش روی موهای تیره اش خود نمایی می کرد. وقتی که تمام صف تمام شد دختر ماسکی که به صورت داشت را کنار زد ، روی اولین صندلی درست رو به روی کوک نشست. کوک البوم را باز کرد و گفت: واتس یور نیم؟

- ای یئون سوک



سلام،

ممنون که وقت گذاشتید و این داستان رو خوندید پس قبل از هر چیزی خسته نباشید!

همین طور ممنون که آدمی مثل من رو تحمل کردید که خودش هم نمیدونه چرا بعد یه مدت غیب میشه؛

و از همه مهم تر امیدوارم که از داستان لذت برده باشید!

دوستدار همه ی شما: الماریاچی بی تی اس

پ. ن : بوراهه


قسمت قبلی:

https://vrgl.ir/HWBqk
ما توی اینستاگرام هم صفحه داریم: @elmariachiii_bts
شاید از این پست‌ها خوشتان بیاید