تا هفته ی بعد تهیونگ مشغول ضبط یک اهنگ سولو بود و جیمین به مرخصی رفته بود . نامجون به سوک زنگ زد و خواست که برای نوشتن یکی از سخنرانی هایش کمکش کند و برای همین سوک به خوابگاه بی تی اس رفت . ولی وقتی رسید که نامجون برای خرید خوراکی بیرون رفته بود و هنوز برنگشته بود . پس سری به شوگا زد که مشغول کارکردن روی یکی از اهنگ ها بود
شوگا با حوصله ی تمام به سوک توضیحاتی درباره ی قابلیت های نرم افزار برای اصلاح صدا و افزودن افکت های صوتی میداد . کمی ذوق زده بود چون معمولا کسی حوصله نداشت به توضیحات او گوش کند . از آن جا که یادگیری هر چیزی برای نویسنده یک برگ برنده محسوب می شود سوک از این توضیحات خوشش می امد و علاقه نشان میداد .حدود یک ساعت بود که سوک همانجا ایستاده بود و شوگا اصلا حواسش نبود . ناگهان سرش را برگرداند و گفت: چرا نمی شینی؟
سوک چیزی نگفت ولی خود شوگا وقتی نگاهی به دور و برش انداخت متوجه وضعیت شد و فهمید جا برای یک صندلی دیگر نیست ، برای همین بلند شد و کیبرد را که بغل دستش بود هل داد به سمت عقب تا کمی جا باز کند . کیبرد بیش از حد انتظارش سنگین بود و درد توی شانه ی چپش پیچید.
- خوبی؟ بذار بیام کمک
- خوبم نمی خواد ، یه صندلی بیار برای خودت بشین
سوک رفت سراغ صندلی و دید که شوگا یواشکی شانه اش را می مالد ، صندلی را گذاشت بغل شوگا و نشست .
- برم چسب ضد درد بیارم؟
- فایده نداره
- اینقدر بده؟ می خوای بری بیمارستان؟
شوگا برای اینکه بحث را عوض کند یک قسمت آهنگ رپ را پلی کرد و پرسید: نظرت چیه؟
سوک که متوجه منظور شوگا شده بود دیگر ادامه ی بحث را پی نگرفت . به آهنگ گوش داد و هنوز ده ثانیه نگذشته بود که صورتش را درهم کشید و گفت: من رپ دوست ندارم ، از اهنگ از استایل و سبک و همه چیزشون بدم میاد ، توی اینکه ادم حرفشونو نفهمه مسابقه می ذارن
و ادای اهنگ خواندن رپر ها را دراورد . شوگا با قیافه ای ناباورانه و بهت زده ، در حالی که می خندید گفت: چیشد؟ نشنیدم
- اوه خدا ، نگو که تو رپری
سوک که باورش نمی شد چنین بلایی سرش آمده از خجالت بلند شد و سریع از اتاق بیرون رفت و بهت زده روی مبل نشست . جیهوپ از قیافه ی سوک ترسید و گفت : چیشده؟
سوک گفت: اشتباه وحشتناکی مرتکب شدم
جیهوپ با چهره ای جدی که کمتر پیش می امد داشته باشد گفت: چیشده؟
سوک گفت: بالا تا پایین هیپ هاپ رو به گند کشیدم اونم جلوی مین یونگی ، حتی رپ خوندن شون رو مسخره هم کردم
سوک انتظار داشت جیهوپ بخندد ، اما فقط کوک بود که از توی آشپزخانه میخندید و صدایش روی اعصاب سوک می رفت
جیهوپ با قیافه ی جدی تری گفت: خب برای چی همچین کاری کردی؟
سوک نگاه معصومانه ای به جیهوپ انداخت و گفت: تو هم رپری مگه نه؟ از قیافه ت معلومه رپری
کوسنی از روی مبل برداشت روی زانوهایش گذاشت و سرش را توی آن فروکرد و جیغ خفه ای زد.
کوک ناگهان گفت: ررررررپ مانستر
و سوک فکر کرد واقعا نامجون هم از راه رسیده است و بهت زده چپ و راست را نگاه کرد و وقتی دید کسی نیست یکی از کوسن ها را به سمت کوک که داشت از ته دل میخندید پرت کرد و سرش را توی مبل فرو کرد.
قسمت بعدی:
قسمت قبلی: