ویرگول
ورودثبت نام
امیرحسین عابدیان
امیرحسین عابدیان
خواندن ۳ دقیقه·۲ سال پیش

مرکز آموزش شهد باهنر کرمان

مرکزآموزش شهیدباهنرکرمان

سلام دوستان انشالله که حالتان خوبه

کاش هیچ موقع نخواهید بروید و یا اگر میخواهید بروید تا میتوانید نروید.

روز 1401/12/01 ساعت 7 صبح ترمینال جَی اصفهان فرا رسید که کاش هیچ موقع توی زندگی خودم این تاریخ 1401/12/01 اتفاق نمی افتاد یا اصلاً خورشید طلوع نمی کرد.

خلاصه بگذریم رفتیم ترمینال جَی اصفهان به اتفاق خانواده و جمعی 500 نفره سرباز دیدیم و کلی خانواده که با خوشی و ناراحتی آمده بودند و با کلی گریه و لبخند های مثل گریه مشاهده کردم و دیگر یک سرباط دژبانی آمد و گفت: سربازا برگه سفید را درب ترمینال تحویل بدهید و دیگر با خانواده ام خداحافظی کردم با کلی ناراحتی هم خودم و هم خانواده ام دیگر بگذریم...

برگه سفید را گرفتند و هر نفری را اعزام می کردند به محل اعزام شون فریاد زد یک مرد که فکر کنم جناب سروان قادری بود گفت: شهید باهنر کرمان فراجا ( همون ناجا نیروی انتظامی جمهوری اسلامی ایران که دیگر تبدیل به فرماندهی انتظامی جمهوری اسلامی ایران شده بود. )

هیچ گذشت و دیگر 12 ظهر بود که گفتند: بروید ترمینال کاوه ( اصفهان ) و سوار اتوبوس شدیم و راهی شهید باهنر کرمان شدیم. از اصفهان حدود 10/30 یا 11 ساعت راه بود دیگر راهی شدیم و ساعت 10 بود که رسیدیم پادگان شهید باهنر کرمان که 20 km کیلومتری کرمان بود و خود پادگان تو باغین کرمان بود و رفتیم درب انتظامات نشستیم و حدود 1000 تا سرباز هم از نقاط ایران هم بودند که ما بچهای اصفهان بودیم و گوش هایمان را تحویل دادیم و رسید گرفتیم و کوله های شخصی مان را بازرسی کردند و خداراشکر من چیز غیر قانونی ( گوشی مخفی و سیگار و مواد و مشروب و چاقو و تیزی و غیره )

نبرده بودیم و از بازرسی گذشتیم و گفتند: برویدطرف نیروی انسانی و معاف از رزم ها و سالم ها را جدا کردند و فرمودند :فعلاً بخوابید تو این آسایشگاه مربوط به گردان قدس گروهان ایثار بود خوابیدم و ما هنوز تو حال و هوای خانه بودیم روی تخت های سبز رنگ بودیم که یهویی دیدیم دو تا سرباز که پایه خدمتی دی بودند ما را با کلی فریاد و صدای بلند داد میزدند که بلند شو سرکار ببببببببببلللللللللنننننندششششششو سرکار و ما یک سکته تو خواب شب اول آموزشی زدیم فردا هم استحقاقی ها را گرفتیم و دیگر پخش نظافت ها شدیم

برنامه های سین ( یعنی کار های 24 ساعت که بیداری 5 صبح و معمولاً تا 6 صبح میروید میدان برنامه های میدان رژه صبحگاه و تکیبر و احترام به پرچم و ساعت 8 صبح هم میروید نان و حلوا شکری میل می کنید و بعد هم کلاس دارید معمولاً تا ساعت 11/30 ظهر کلاس اول و دوم دارید بعدش وضعیت ناقض می کنید با دمپایی و بدون کلاه میروید سالن نمازخانه و به اقامه نماز با مسول عقیدتی که حاج آقا هست به عبادت به خدا می پردازید و بعد هم ناهار میل میفرمایید و بعد هم کلاس 3 و چهارم شروع می شود و تا حدود ساعت 4 ظهر بعد هم بعد از پایه بالا شدن دیگر باهاتون کار ندارند و میروید واکس و نظافت کفش و جوراب و تماس با خانواده و یکم بوفه پول خرج می کنید و تنقلات میخرید و میخورید و بعد هم شام به سالن غذایی میل می کنید و بعدهم لیست حاضر آماده به خواب دارید و ساعت 9/30 شب خاموشی را میزنند و کسانی که تو لوح نگهبانی هستند براساس پاس و پاسبخشی باید بیدار باشند و مرخصی پایان هفته[چهارشنبه ساعت 14 تا شنبه 05 صبح بچه های کرمان و اطراف کرمان و یزد و اصفهان میتوانند بروند.

و بعد از یکماه مرخصی یک هفته ای میان دوره که قبلش باید بروید میدان تیر و بعد هم یکماه دیگر مرخصی پایان دوره و امریه هست ما که افتادیم تهران بزرگ بهش میگن: فاتب درون خیابان شریعتی تهران جنب باغ موزه تاریخی قصر اما من بعد از ۴۰ روز خدمت در تهران با انتقالیم موافقت شد و امدم ستاد فرماندهی انتظامی کل استان اصفهان( شهرک اندیش)

بعد از آن هم از اصفهان انتقالی گرفتم

واسه زرین شهر لنجان و الان ۴ ماه هست تو شهرم دارم خدمت میکنم ببیند بومی سازی شده الکی نگران تقسیمات نباشید.

باهنر کرمانفرماندهی انتظامی تهران بزرگاصفهانلنجان
سرباز نیروی انتظامی
شاید از این پست‌ها خوشتان بیاید