فاطیما
فاطیما
خواندن ۱ دقیقه·۱ ماه پیش

تازه وارد

سلام دوستان ویرگولی عزیز.😊

خب داستان پیوستن من به ویرگول از اونجایی شروع شد که یه روز که داشتم به دنیای بچگیم سفر میکردم.

رویای بچگیم گفت :سلاااام🖐

من: سلاام چطوری تو؟🤩

رویا: از احوال پرسی‌های شما.🤨

من: اووه رویاجون نمیدونی وقتی وارد بزرگسالی میشی

اینقدر سرت شلوغ میشه که حتی خودتو هم یادت میره.🤥

رویا: خب ماهی بزرگسال بگو ببینم چیکاره شدی؟🧐

من: اِممم اِم راستشو بخای ادمین شبکه های اجتماعیم.

رویا: خب پس من چی؟

مگه قرار نبود رمان‌هات به چندین زبان زنده دنیا ترجمه بشن؟😒

من: بابا تو که غریبه نیستی، من توی نویسندگی خیلی بی‌استعدادم🙁

رویا: آره اینو که میدونم😂

اماااا تو براش هیچ تلاشی نکردی😡

من: رویاجون دیگه گذشته‌ها گذشته بیا آشتی کنیم😃

رویا: تو منو راحت فراموش کنی بعد من راحت تو رو ببخشم؟!😏

من:باشه من معذرت میخام.🥲

چیکار کنم منو ببخشی؟

رویا: برو یه اکانت ویرگول بساز.یکم یاد من باش تا شاید کم کم دلم باهات صاف بشه.

من:باشه رویاجوونی😍

بچگی رویای نویسندگی داشتم‌.📝 دبیرستان تجربی خوندم.🧬 لیسانس فیزیک گرفتم.👩‍🎓 و الان ادمین شبکه های اجتماعیم.👩‍💻 بله من همینقدر سردرگمم😂و قراره اینجا افکار پریشونم رو به اشتراک بزارم.
شاید از این پست‌ها خوشتان بیاید