
سلام خدمت همه برای ما مردها یکی گواهینامه گرفتن ویکی خدمت سربازی با اینکه یک مدت کوتاه هستش ولی سالها تعریف میکنیم وتموم،هم نمیشه وهمیشه برعکس قضیه توضیح می دهیم مثلا خودم گواهینامه پنج بار رد شدم وبعد کلی آموزش با پراید برادرم به زور قبول شدم ولی به همه میگم باراول قبول شدم ( هرچند هیچ کس باور نمی کنه) ....
گواهینامه: سال ۱۳۹۸ تازه دوران خدمت سربازی ام را به پایان رسانده بودم ،وبا اصرار خانواده وبخصوص قیاسهای زنبوری مادرم وطعنه های پدرم به ناچار تصمیم گرفتم گواهینامه ثبت نام کنم.پس با برادرم که تازه ماشین خریده بود وکلی پز ماشینش را میداد در آموزشگاه قدیمی ومعروف شهر ثبت نام کردم.
ازمون ایین نامه: آزمون ایین نامه را همون نوبت اول با نمره کامل قبول شدم ،ورفتم برای ازمون داخل شهری ثبتنام کردم.
روز ازمون توشهری فرارسید: زمستان بود وهوا خیلی سرد واستخوان سوز بود،شرکت کننده ها هم خیلی زیاد بودن حدودا ۱۰۰نفر که اکثرا خانم بودند، بالاخره نوبتم شد،سوار شدم ،افسر امتحان کلی عجله داشت وبا بداخلاقی گفت : برو عجله کن، تا خواستم حرکت کنم پای چپم مثل بید میلرزید،واصلا انگار زور نداره تا پدال گاز ماشین را فشار بدم یکم هنوز حرکت نکرده بود ماشین زیرپایم خاموش شد.با عصبانیت گفت اسمت چیه ؛ گفتم رضا گفت برو پایین یه جوری دستکش دست کردی گفتم خلبان اف۱۶ هستی...خلاصه پایین اومدم ورفتم .
سری دوم:این بار کلی باماشین برادرم تمرین کردم وخیلی به خودم امیدوارم بودم،خلاصه روز ازمون رسید ونوبت،من شد که سوار ماشین بشم،این دفعه افسر چهره ی مهربون تری داشت میشد تحملش کرد،گفت برو سریع باش کلی کار داریم ،شروع کردم به حرکت گفت بزن دنده ۲ منم زدم دنده ۲ بعد گفت بزن دنده ۳ منم زدم،( افسر امتحان)گفتم نگهدار ردی،گفتم جناب سرهنگ تورا خدا من بچه ی منطقه محرومم ،گناه دارم ردم نکنید گفت نمیشه آخه کی داخل خیابان اصلی میزنه دنده ۳ ،باید اجازه میگرفتی بازم منو رد کرد،خلاصه پایین اومدم ورفتم....
سری سوم: این دفعه هم باز با ماشین برادرم کلی تمرین کردم ویکی از دوستان برادرم گفت سعی کن نفر آخر بیفتی عموما قبول میشی،وکلی دعا وثنا هم نوشته بودم وباخودم برده بودم شاید فرجی بشه،روز ازمون فرارسید ونوبت گروه ماشد تا سوار ماشین شویم طبق، گفته دوست برادرم یجوری سوار شدم تا آخر بیفتم،وقتی همه بچه ها امتحان دادن نوبت من رسید ،افسرگفت خوب از تو میخوام دور دوفرمون،وپارک دوبل بگیرم ببینم چند مرده حلاجی گفتم خدایا بقیه دور یه فرمون امتحان دادن وقبول شدن،من این همه خلاصه افسر گفت بین دو ماشین روبرو پارک کنم ،گفتم جناب سروان من تازه کارم بین دوماشین پدرم نمیتونه پارک کنه آخه چه جوری،خلاصه رفتم تا پارک کنم زدم به ماشین جلویی گفت؛ برو پایین خدانگهدار امثال تو یا خودشو میکشه یا خلق الله را.،هیچی دیگه اومدم پایین ورفتم.
سری چهارم:دوباره با ماشین برادرم کلی تمرین کردم وآماده شدم تا امتحان بدم،روز ازمون رسید وافسر،که مرد مسنی بود اسم منو خواند تا سوار ماشین بشم ،افسر گفت زود باش کلی کار داریم( چرا اینها همش عجله دارن)تا خواستم استارت بزنم ماشین مثل تیر درکمان پرتاپ شد به جلو نزدیک بود بخوره به ماشین جلویی،گفت پیاده شود آول ببین ماشین خلاص هست بعد استارت بزن تو را چه به رانندگی بچه ،خلاصه بازم رد شدم...
سری پنجم: این دفعه رفتم ودوباره کلاس برداشتم واصولی آموزش دیدم وآماده روز ازمون شدم،روز ازمون که میخواستم بروم ،یاد اومد دوستم میگفت هروقت کارت یه جایی گیرمیکنه ،دست مادرت را ببوس،واز مادرت بخواه برات دعاکنه حتما گره کارت باز میشه،منم رفتم دست مهربان مادرم را بوسیدم واز مادرم خواستم برایم دعاکنه،رفتم به محل ازمون نوبتم رسید سوار ماشین شدم ،این بار دیگه هیچ استرسی نداشتم ودست وبالم نمیلرزید،بسم الله گفتم شروع کردم به حرکت دنده یک ،دنده ۲،پارک دوبل وبالاخره قبول شدم،.. با خوشحالی اومدم خانه ومادرم را بغل کردم ویکباردیگه دستشو بوسیدم،و فهمیدم هیچ دعایی مثل دعای پدر ومادر درحق فرزندش کار گشا نیست.........
#دنده عقب با اتوابزار