#روایتگر_قرار_شبانه
#روایتگرباش
نوتیفیکیشن گوشیم را روشن میکنم
این روزها بی دلیلِ بی دلیل دل گرفته میشوم میخواهم بشنوم چندنفر سراغم را میگیرند
صفحه را قفل زده ام و مات به سقف نگاه میکنم که به قول برخی ها مدیتیشن کنم
اما ذهنم روی گوشی قفل شده است
هر چند دقیقه یکیار هوس میکنم، دکمه وسط گوشی را میزنم اما خبری نیست
دوباره قفل میکنم،خیره میشوم به طرح سقف اتاق و قفل میشوم ..
چند وقتی است که هوس کرده ام گوشیم را عوض کنم،مدلش پایین است و کمی حافظه ی داخلیش کلافه ام کرده است
اما بازار این روزها وضعیت خوبی ندارد و جیب های من هم
راه های مختلفی را در ذهنم طی کرده ام اما همگی به بن بست رسید
دینگ دینگ
خودش است.سریعا دست میبرم و گوشیم را روشن میکنم ،صفحه گوشی ضربه خورده به سختی دیده میشود
#روایتگر_باش
صفحه را باز میکنم باورم نمیشود جایزه ی نفر اول نوت ۲۰ !!
درست چند وقتی است سایت دی جی کالا را زیرورو میکنم قیمت ها سر به فلک کشیده و متناسب با ته مانده های جیب من نجومی محسوب میشوند
بی رمق صفحه را بستم!
قفل زدم
هنوز چند دقیقه نگذشته است
صدای گوشیم است زنگ میخورد
مژگان است
بعد از کلی بیان روزمرگی هایمان داستان به چند دقیقه قبل یعنی نوت ۲۰ رسید
متقاعد شدم و قرار بر این شد بنویسم، با اینکه نویسنده نیستم!بنویسم وبرسانم به قرار های شبانه ی من با "او" سر ساعت ۰۰:۰۰
قریب به یکسال گذشت اما همچنان امیدوار به بازگشتن به روز های قبل از کرونا از خواب بیدار میشوم اما باحسرت!
چه کسی فکرش را میکرد روزگاری را که از شر امتحانات،تکالیف حتی اساتید به خدا پناه میبردیم ،امروزه دوباره به خدا پناه ببریم که گریبان گیرمان شود
روزگاری که بیرون رفتن هایمان،های وهوی داشتن هایمان،هم قدم شدن هایمان وهزاران کار دیگر که ناقابل محسوب میشدند امروز آرزو شوند
در میان همه ی بریدن هایمان از دنیای بیرون به موجودی بی جان در ابعاد مستطیلی شکل پیوسته ایم،اُنس گرفته ایم
وبه معنای واقعی کلمه در خیل عظیمی از برنامه هایمان با او همراه شده ایم یا بهتر بگویم او همراهمان شده است
کلاس های دانشگاه که هنوز هم تغییری نکرده است صبح ها ساعت ۸، عصرها ۲ ساعت ،کارگاه های مختلف در پنجشنبه ها..، ساخت کتابخانه ای با کتاب های دلخواهمان که روز به روز بزرگتر میشود و مشابه اش را تا به حال در دنیای حقیقی لمس نکرده ایم ،شرکت در وبینار هاوهمایش ها که تا دیروز محدودیت زمانی و مکانی داشتیم امروز خرجش فقط روشن کردن علامت اینترنت است، یادداشت برداری ها و روایتگر شدنمان وبالاتر از همه ی اینها رفع دلتنگی هایمان در گعده های شبانه با دوستان در شبکه های اجتماعی و ...
آری، این جسمِ کوچکِ بی جان امروزه با قابلیت هایش توانسته به گونه ای دیگر گذشته ها را برایمان جبران کند
"با تمام این اوصاف هنوز ویا هرگز نمیتواند..."
امااین روزها که خانه نشینی هایمان بیشتر شده گویی بیشتر از قبل ته نشین شده ایم،پر شده ایم، پی برده ایم که عاجز هستیم
وهنوز هم مثل سابق نه دیدار دوست هایمان و نه گردش وبیرون روی هایمان میتواند ما را راحت کند
مثل سابق تنها سر ساعت خاص،بعد از نیمه شب،با سر سپردگی و بالاتر دل سپردگی به محبوب،سر سجاده،گاهی با اشک وگاهی با لبخند است که خالی میشویم ،راحت میشویم از کسالت ها ی روزانه،پر میشویم از امید برای شروعی دوباره
قراری که اگر نباشد،هرگز داشتن یک تلفن همراه با آخرین امکانات هم نمیتواند آن را جبران کند
دل به هر کس بسپارم به "تو" برمیگردم*
*یوسف،۸۶
*حسین غیاثی
#روایتگرباش
#روایتگر_باش