ویرگول
ورودثبت نام
نوشتَنده
نوشتَندهیه روح نیمه‌بیدار توی دنیای خواب‌زده. دنبال قبیله‌ای می‌گردم که ساکت‌اند، ولی عمیق؛ زخمی‌اند، ولی رو به نور.
نوشتَنده
نوشتَنده
خواندن ۱ دقیقه·۶ ماه پیش

قدم زدن یه بچه خونه ای چادری

سلام صبحت بخیر

امروز حالم خوبه واقعا

البته من خودمو بکشم هم نمیتونم حالمو خوب کنم خدا حالمو خوب کرد

ساعت ۳ونیم بیدار شدم حرف زدم با خودم یه ایده ی قبلی رو تصمیم گرفتم برم عمل کنم بهش الانم یادداشتش کردم یه ۱۰ دقه نرمش داشتم و صبحونه خوردم کارای خونه رو کردم بعدش رفتم قدم زدم 😍😂 صدای صندلم روی آسفالت شده کراشم اگه بهم لواشک بدن به همین اندازه خوشحال میشم ، نخلستون و درخت و نخل هاش هوای آزاد دید وسیعتر که رهایی از چهاردیواری خونه رو داد بهم، چادر سرکردن توی هوای گرم سخته اما یه جایزه داره و اونم وقتی هوا معتدله میری بیرون بعد اذیت نمیشی با چادر انقدر می چسبه که رفاقتت با چادر بیشتر میشه، گویا یه وقتایی برای اثبات رفاقت سختی بود و این وقتا جایزه ی چادر هست، دستامو باز می کردم حال می کردم از خنکی هوا و با چادر بیشتر بهم می چسبید انگار چادر شده پوستم نه یه پارچه ی روی تنم، آره عادت کردم بهش اما شیرینی داره.

۳
۱
نوشتَنده
نوشتَنده
یه روح نیمه‌بیدار توی دنیای خواب‌زده. دنبال قبیله‌ای می‌گردم که ساکت‌اند، ولی عمیق؛ زخمی‌اند، ولی رو به نور.
شاید از این پست‌ها خوشتان بیاید