ویرگول
ورودثبت نام
نوشتَنده
نوشتَندهیه روح نیمه‌بیدار توی دنیای خواب‌زده. دنبال قبیله‌ای می‌گردم که ساکت‌اند، ولی عمیق؛ زخمی‌اند، ولی رو به نور.
نوشتَنده
نوشتَنده
خواندن ۱ دقیقه·۱ ماه پیش

نویسنده ی ارضاشده

من به ارگاسم رسیده ای هستم که با هیچ موجودی جماع نکردم و می فهمم که تلاش برای رسیدن به لذت جنسی خلاف وجدانم چیزی جز مردن روحم نخواهد بود.

ولی بی اختیار دنبال لذت ارضا می گردم و هرکه به این لذت رسیده را هم تشخیص می دهم و برادر و خواهرم میدونم.

هیچکس آماری از تعداد کسایی که به این ارضا رسیدن ندارد،آخه کسی که به این ارضا رسیده باشه از بین این همه انسان فقط اون تونسته سرش رو از دریا بیرون بیاره چقدر بتونه دووم بیاره قبل از اینکه دوباره غرق بشه هیچکس نمیدونه شاید یک ثانیه، ولی اون لحظه بی نیاز از همه است.

چه بابای پولداری است دنیای نویسندگی هرچقدر بچه به فرزندخواندگی قبول می کند رفاهش را تامین می کند.

مواد اولیه ی مورد نیاز نویسنده کلمات است و با آن خانه هایی متفاوت و غیرتکراری می سازد و هیچوقت نه تمام می شود نه تکراری.

خنده دار است تا حالا در حین ابراز خود به حدی از کمبود کلمات نرسیده بودم که بروم دنبال لغت نامه ی فارسی بگردم تا کلمه ای برای توصیف حال خودم پیدا کنم.

انگار متوجه خودم نبودم یهو دیدم در چه حالی شدم تعجب کردم من تا حالا واسه توصیف یه چیزی در فارسی اینطور سرگردان نشدم، هیچ چیز در ذهنم نمی آمد.این لحظه را دوست داشتم چون اگر تلاشی نکرده باشی نمی فهمی که اشکالی داری.

مثل مرده ای که روحش متوجه نیست که مرده و چیزی عجیب کشف میکنه پی اش را می گیردو در آخر قراراست بفهمد که مرده.

دریاکلمات
۲
۰
نوشتَنده
نوشتَنده
یه روح نیمه‌بیدار توی دنیای خواب‌زده. دنبال قبیله‌ای می‌گردم که ساکت‌اند، ولی عمیق؛ زخمی‌اند، ولی رو به نور.
شاید از این پست‌ها خوشتان بیاید