بنویسم
دوست دارم اول نوشته هامو با یکی از اسمای خدا شروع کنم مثلا این نوشته اسمشو بذارم آم نمیدونم چون چیزای منفی هم داره فکرکنم و خدا هیچکدوم از اسماش منفی نیست که ولی خدا قبل از اینکه خودشو جدا کنه میاد و دقیقا پیش ماها میشینه و شریک دردها میشه پس اسم نور رو میگم چون هرچی از دردهامو نشون بدم مثل نور میمونه نوری که کمک کنه باور کنم دردهامو ضعفهامو خودمو ببینم
قرار این شد که هرچی درونم داره بنویسم بدون خط کش
گفتی خطکش
چقدر خطکشی کردم من تو باید اینطوری باشی باید اینطوری باشی
باید ها رو نمیخوام خود یاغی یا بی چشم و رو رو میخوام نشون بدم خودی که انقدر آسیب دیده دیگه واسش هیچیه آدما مهم نیست هیچیه خواسته هاشون هیچی
انقدر آسیب دیده ذاتاً آدم بی تفاوتی شده نسبت به خونواده اش به همه
واسش مهم نیست حتی اگه زلزله بیاد
دیگه نمیخوام به خودم بگم ولی اینطوری هم نمیشه ها
نه نمیگم
دلسوزترین آدمی که توی جهان دیدم خودمم اما آسیبهام حل نشده و این دلسوزی هم خالص نیست و مهرطلبی توشه هم اینکه راهی نمی شناسم که نشونش بدم اخه سد جلوش گذاشته شده یه سد گنده ی قویه آهنی
بیخیال بیا فعلا اینو بگو یه مدت کمی حداقل نمیخواد انجام نداده های برای خونواده رو انجام بدی
یهstop بده
هر یه باری که کاری که باید رو انجام ندی یه لطف کردی در حقم
اره حتی یه بار
یه بار خط بزنی اون کاری که باید برای کسی انجام بدی و بگی من مریضم اصلا مال محبت نیستم ول کن بشین سرجات ولشون کن به ساختمونهای ویران شده ی درونت نگاه کن تا باورت بشه یه شهربمباران شده ای
به امید اینکه باور کنی
لعلکی تصدقین
لعلکی عسی...