اینها تصاویری است از مکانهایی که مجسمه به زانو درآمدهی هیتلر اثر موریزیو کاتلان، مجسمهساز آوانگارد ایتالیایی، به نمایش درآمده است.
مجسمه خود اثری است خرق عادت، که ذهنیتهای تثبیت شدهی ما را درباره شناخته شدهترین دیکتاتور تاریخ معاصر که عامل بزرگترین جنگ بینالمللی و میلیونها انسان بوده، به چالش میکشد.
هیتلر که برای ارائه تصویری بیخدشه از خود، سخنرانیهایش را ضبط میکرد و سپس با آنها زبان بدنش را مشق میکرد، از هنریش هافمن عکاس خود، خواسته بود که عکسهای تمرینهای اورا از بین ببرد تا آن بازنمایی پراقتدار سخنرانیهایش جاودانه بماند.
هافمن چندعکس را از نابودی نجات داد، اما احتمالا نه هیتلر و نه او گمان نمیکردند که در هنر آوانگارد، تخیل هنرمند میتواند قواعد بازی ذهن هیتلر را برهم بزند.
درهم شکستن بت یک سیاستمدار جنگ افروز در کار کاتلان محقق شده. اما از آن مهمتر لایههای بیشماری از معانی است که در زمینههای مختلف نمایش این اثر، بر آن افزوده شده:
?هیتلر زانوزده در یک بستر تاریخی، در برابر مکانی که خود برای تحقیر و به بند کشیدن یهودیان ساخته بود...
?هیتلر زانوزده در فضای یک گالری هنری
?هیتلر زانو زده در برابر معماری عظیمی که روزگاری خود همچون ابزاری برای تحقیر و در هم شکستن توده مردم از آن سود میجست
?هیتلر زانو زده و منتظر در برابر دری بسته
?هیتلر زانوزده، معلق و شاید دستبسته در نمایشگاه
?هیتلر زانوزده در میان مردمی که پیرامونش ایستادهاند یا بیتوجه به او در حال حرکتند
?هیتلر زانوزده و همردیف با مجسمه یک الاغ
?هیتلر زانوزده و چشم دوخته در برابر یک اثر هنر آبستره
و ...
هریک از اینها نشانهای است دال بر شکستهشدن بُعدی از تعریفی که ما از مفهوم هیتلر در ذهن خود ساخته و پرداختهایم. گرچه مقصود سازنده یا هنرمند نیز چنین بوده، اما چون هر محصولی که پس از ارائه به دست مخاطب کامل میشود، این در هم شکستن از ذهنی به ذهن دیگر متفاوت و سیال است. حتی زاویه عکاسی از اثر نیز در پروراندن این معانی چندگانه سهمی دارد.
هنر آوانگارد و مدرن از فضای موزهای و گالری به معنای کلاسیک کلمه فاصله گرفته است. اثر هنری در این نگاه، نه صرفا شئی است که در پشت شیشههای موزهای و فضای سفید و ثابت گالریها با فاصله مشخصی از مخاطب به نمایش گذاشته شود؛ بلکه در همدستی مخاطب و هنرمند به بخشی از یک پرفورمانس اجتماعی تبدیل شده است. شاید مهمترین دستاورد این نوع نگاه، برهم زدن مرزهای صلب میان قلمروهای هنری باشد، خطی که ما میان نقاشی و مجسمهسازی و عکاسی و تئاتر و پرفورمانس و حتی موسیقی میکشیم، در این شکل از کیوریتوری برهم زده میشود و ساحتهایشان برهم سایه میاندازند.
بازدیدکنندگان این اثر، در محیطهای مختلف، گویی به همراه هیتلر در یک نمایش شرکت جستهاند. همچون تودههایی که آن روزگار نیز با هیتلر، و دیدگاههای فاشیستی زمانهی خویش همدست بودند، اما نقششان کمتر دیده شد.
به نظرم میرسد، پیام این اثر صرفا وارونه کردن مفهوم هیتلر، آن دیکتاتور دهشتناک، در ذهن ما و تحقیر او نیست؛ که ارائه بستری است که به ما نشان دهد چگونه میتوانیم با هیتلر زمانهی خود که چهره و بازنمایی متفاوتی از گذشته دارد، در کنش یا اکتی متقابل معانی و روایتهای گوناگونی را بسازیم.