ساعتش را گم کرده، نماد دنیای مدرن. اساس این دنیا نظم خطیِ ساعتها و دقیقهها و ثانیههاست. او خط را گم کرده، ساعتش را. این دنیا خطی دارد رو به جلو، بیبازگشت. خطی از زمان که چیزهای دیگر را هم به صف میکند.
مکانها و آدمها و اشیا، ثانیه به ثانیه، در این خط جزئی از خود را بر جای میگذارند و در ذهنهایی که در دنیای مدرن بهنجار تلقی شوند، در قالب خاطراتی متوالی ثبت میشوند؛ در نظمی مشخص، متمایز از امروز و این لحظه؛ لحظهای که خود در صف پیوستن به همان خاطرات متوالی ثبتشده است. ثبت شد! و حالا لحظهای دیگر با آدمها و مکانها و اشیایش…
این نظم مدرن بهنجار در ذهن پدر مغلوب شده. او ساعتش را گم کرده، پس ذهن او دیگر در دنیای مدرن خطی قرار ندارد. خطوط در هم شکسته شدهاند و او آزادانه میان دیروز و امروز و فردا زندگی میکند. امروز در دیروز، دیروز در فردا، فردا در امروز؛ اکنون در دقایقی پیش، و دقایقی پیش در اکنون. با آدمها و اشیا و مکانهایی که از خط مستقیم بهنجار دیروز-امروز-فردا سرپیچی کردهاند.
ذهن پدر عصیان کرده، مرز رویا و واقعیت را برهم ریخته؛ خاطره و اکنون و آینده را به هم آمیخته است. او تنها نیست. او مرا نیز همراه کرده، در دنیایی بازگشته از چارچوبها و نظمهای مصنوع. من نیز همراهش میشوم، در رویا و بیداری، وهم و واقعیت، امروز و دیروز و فردا. من نیز گم میکنم خطوط را، ساعت را… بیگانه میشوم از مصادیق مدرنی چون زمان، زمان پیشرونده، از چیدن خاطرات در گذشتهای از دسترفته و تلاش برای رفتنی بیبازگشت به سوی فردا.
من نیز همچون پدر غریبه میشوم، از دنیایی که عدول از خط زمانیاش به معنای طرد است. جای پدر در این دنیا نیست. پدر باید برود، باید یکسر پنهان شود، در خانهای، موسسهای، اتاقی؛ باید دارو بخورد؛ دارو افسار ذهن سرکش اوست؛ او از قواعد سرپیچیده، پس باید زندانی شود؛ قوانین را به هم زده است؛ مزاحم است، مزاحم آدمهای مدرنی که باید یک نفس به سوی آینده پیش بروند.
پدر رانده شد؛ همچون اووید (۱)؛ پدر هم مثل او شاعر شده؛ شاعر را با منطق و نظم چه کار؟ مگر نه آنکه به قول ارسطو شاعر مورخ نیست؛ کار شاعر نقل دقیق امور، آنچنان که روی داده نیست. سروکار شاعر با خیال است، نه تاریخ؛ و خیال قلمروی شدنیهاست.
چارچوبها پدر را از خانه به اتاقی در بیمارستان راند تا پوشیده بماند، تا مهار شود. اما خیال گسستهلگامِ پدر دنیا را وارونه کرد؛ آن خط مستقیم را بازگشت، تا مبدأ، تا آغاز. پدر کودک شد.
پانویس:
۱- پوبلیوس اوویدیوس ناسو یا اووید (Ovid) شاعری رومی در قرن یکم پیش از میلاد بود. او برای تحصیل حقوق به شهر رم آمد؛ اما از دستور پدر سرپیچی کرد، رشتۀ قضاوت را رها کرد و رو به سرودن اشعار عاشقانه آورد. سالها بعد آگوستوس، امپراطور روم، او را به شهر تومی تبعید کرد.