۳۸ بار تمام دور خورشید
دست ب دست زمین چرخیدم
توی این مسافرتی ک نمی دونی کی ؟!
و کجاش ، باید توقف کنی ؛ همسفرت تویی و زمین
« خودت و زمین » !
بهش فکر میکنم ؛؛؛
هم خیلی تنهایی و این لذت ناب خودش رو داره
از باب اینکه میدونیم
انسان در هر شرایطی تنهاست و
چیزی نیست جز دریافت های خود خودش از جهان
و ردی ک از خودش به جا میزاره
باز بهش فکر میکنم
«خودت و زمین »!
همهمه ی این جهان پر از تن ها
و شلوغی بازار آدمها قطعا میتونه
اثرات بزرگی
در جهان منحصر ب فرد ما بزاره
خانواده دوستان آدمها….. هر کدومشون توی دایره ی زندگیمون ی جایی رو انتخاب میکنن
با بعضی ها سالهای سال دست ب دستشون ب دور خورشید میگردی
با بعضی ها تا اخر عمرت …
با بعضی ها دوروز …..
با بعصی ها ۶ ماه …
با بعضی ها هم ۶ سال …..
بعضی ها رو تو ترک میکنی
بعضی ها تو رو ترک میکنن
بعضی ها متوقف میشن نمی تونن همراهیت کنن و فقط اثرشون کنار و گوشه های قلبت میمونه
در طول زندگیمون
آدمهایی اومدن تو زندگیمون و رد بودنشون
بخشی از وجود ما رو رقم زد
ما چیزی نیستیم جز جهانی ک پر از رد و اثره
گاه اثری ک یک لبخند در مسیر پله برقی روی ما میزاره ، از بودن کسانی ک سالها دایره ی زندگیت رو اشغال کردن بیشتره !
این خاصیت پردازشگر های درون ماست ک میتونن کیفیت رو اندازه گیری کنن
و به ما گزارش درستی از تعاملمون با جهان رو بدن
اما ضمانتی نیست ک ما با جهان بیرون بر علیه خودمون همدست نشده باشیم
ما گوشمون ب درد هایی ک پیش بینیشون نکردیم. بدهکار نیست نمی خوایم قبول کنیم همراهی ها اثری جز رنج برای ما ندارن
ما میتونیم جنس رنج هامون رو تغییر بدیم و جنسی سازگار تر با بدن روحمون رو انتخاب کنیم
ونمی دونیم ک قرار نیست رنج سفر رو
با تعامل فرسایشی بیشتر کنیم .
سفر به دور خورشید
در مدار نور حرکت کردن
پدیده ی خیلی جالب و هیجان بخشیه !
اینکه نمی دونی کی کجا متوقف میشی ،
نسبیت ماجرا رو تاکید میکنه.
اینکه بودن خودت جدی نیست،
اما اثری ک ازت میمونه خیلی مهمه !
گاهی میایم ک انگاری فقط و فقط
پیچ شل یه قطعه رو سفت کنیم
ک جلوی ی تصادف رو بگیریم .
گاهی تنها
یه تشخیص اشتباه باعث ،
معیوب شدن ی سیستم بزرگ میشه !
به هر شکلی ک هستیم باید ناپایداری رو بپذیریم و اصرار بر نگه داشتن نکنیم
مسیر مون یک مداره بیضیه !
طبیعیه ک قرار نیست وقتی از سطحی جدا میشیم دو باره ب همون سطح برگردیم
طبیعیه قوانین متغیرن
چون جهانمون یک متغییر چند وجهیه،
چیزی ثابت نمیمونه .
قدرت متغیر ها رو دست کم گرفتیم
متغییر ها حتی قوانین رو هم تغییر میدن
و هر کس مقاومت کنه رنج بیشتری میکشه .
مقاومت در مقابل حرکت ،
صلح درونت رو ب جنگ تبدیل میکنه
«اجتماع ضدین محال است»
نمی تونی شمشیر بر دست لب یارت رو ببوسی
«اجتماع نقیضین محال است »
نمیتونی همزمان هم یخ باشی هم آب جوش!
تا پیش از این روزها
قبول کرده بودم
جهان فقط یک رو داره و فقط جهان صلحه
و هر رنجی هر جنگی هر کشمکشی در مسیر صلحه
امروز ک مینویسم
جهانم پر از پیام نخوانده است ،
پر از رنج های زیست نشده !
رنج های زیست نشده ضمانت جریان داشتن ماست
ما در این زیستن های پر هیاهو خودمون رو تجربه میکنیم
خود هایی ک دوست دارن در تعامل با جهان
متغیر مستقل باشن نه وابسته !
خودم رو در آغوش میگیرم در بی زمانی شگرفی
معاشقه ی جذابی بین دو خود شکل میگیره .
به خودم عشق میدم.
عشقی ک همیشه بیرونم در حال تپیدن بود رو
دعوت میکنم ب درونم !
دست از جنگیدن علیه خودم برمیدارم
میخوام تو جبهه ی خودم باشم
میخوام با خودم وارد رابطه شم
و این خیلی حس شیرینیه جایی که ….
برای تموم اشتباهاتم
تلاش هام تنبلی هام
نخندیدن ها م
نرنجیدن هام
نرقصیدن هام
نخوابیدن هام
برای همه ی تاریکی های درونم
همراهی های یک طرفه ام
کاسه ی داغ تر از آش شدنم
دوست داشتن های غلیظم
زیاد بود هام
خاطره های عمیقم
نادیده گرفتنم
بی توجهی های مکررم به خودم
برای همه ی پرواز هام
برای همه ی شکست هام
برای همه ی نفس هام
برای همه ی نرسیدن هام
برای رنج هایی ک قبولشون نمیکردم چون میترسم زندگی شون کنم
برای همه ی قلب هایی ک نتونستم لمس کنم
برای قلبهایی ک روی سر انگشتام تپیدن و سر خوردن و رفتن
برای صعود هام ،سقوط هام ، سکوت هام ،
شنیدن هام ، خستگی هام ، کاستی هام. ،
شادیهام ،لوس شدنام ، مهارت هام ، توانایی هام ،
همه و همه ی مفاهیمی که آتنا حاجی رو
به من بخشید
تا تو قاب قشنگ خودم بشینم و جهان رو
زیست کنم
خیلی خوشحالم و از خدای بزرگ ممنونم ک انتخاب شدم و خودم رو انتخاب کردم !
شاید شروع این ارتباط کمی ناشیانه باشه اما دوسرش برده برام
جایی ک اعتماد داشتن نگرانی نداره
جایی ک هیچ دور انداختنی در میون نیست
جایی ک امنه و من داشتمش و ازش دور بودم !
1363/06/02 _____1401/06/02