
چیز زیادی درباره وجوب حجاب نمیدونم.
نه کتاب خاصی دربارش خوندم ونه مستندی دیدم و...
به قول معروف پیاده ی پیاده هستم!
یعنی اگه همین الان باشخصی درباره حجاب مناظره کنم به احتمال زیادمیتونه من رو منکوب کنه!
ولی یه سوالی برام پیش اومده.
اشکالی نداره که دعوتت کنم چندلحظه ای چشمات روببندی وخودتو بذاری جای یک زن؟!
خیلی خوب...چشم هات روببند.
تصورکن 10سالی از ازدواجت گذشته ویکی دوتابچه هم داری وطبیعتا قیافه وجذابیت سابق روبرای شوهرت نداری.
باشوهرت میری داخل بستنی فروشی تادلی از عزا دربیاری وکمی نوستالژی بازی کنی که یکهو دختری با آرایش غلیظ دقیقا روبه روی شوهرت میشینه!
چه حسی پیدامیکنی؟نگران نمیشی؟!
مضطرب نمیشی؟مدام زیرچشمی نگاه به شوهرت نمیکنی تاببینی به اون شخص نگاه میکنه یانه؟
شاید بگی خب شوهرم چشم هاشوکنترل کنه.
اولا همه که یوسف نبی نیستن!
دوما وقتی کسی دقیقا روبه روت می نشینه چطور میتونی حتی برای یک لحظه هم نگاش نکنی؟!
خب حالا چشم هات رو باز کن.
به نظرت کار اون دختر نامردی نیست؟
بی معرفی نیست که کاری کنی یه زن دیگه برای شوهرش جذابیت نداشته باشه؟
پس عاطفه چی میشه؟احساس ودلسوزی کجارفته؟
هیچ میدونی که به طور ناخواسته زندگی چندین نفر رو با بی حجابیت سرد کردی؟
چند نفرو تاالآن به مرز جدایی کشوندی و...
آره،من از حجاب نمیدونم!
ولی دلم خیلی برات میسوزه.
ازت میخوام که بترسی!
ترس از این که وقتی ازدواج کنی یکی بهتر از توجلوی چشم های شوهرت خودنمایی کنه وبشه اون چیزی که نباید بشه!
آره،من ازحجاب چیزی نمیدونم.
ولی میترسم.
از آیندت میترسم.
تو نمیخوای بترسی؟