چند وقتیه که حال روحی خوبی ندارم وخودمم نمیدونم که باخودم دارم چکارمیکنم!شایدازنظرتون این بلاتکلیفی مشکل خاصی نباشه ولی اگه این بلاتکلیفی ادامه دارباشه مقدمه ای میشه برای اشتباهات بزرگ!
اشتباهاتی مثل تنبلی وزیادخوابیدن وبه پوچی رسیدن و....
مدام بااحساسات منفی درگیربودم که جمله ای داخل کانال داداش رضامنوبه خودم برگردوند!
انگار اون جمله دارویی بود که زخم های روحی من بهش نیازداشت.
(علف هرز هم اگربودی،
درزمینِ یوسف زهرا باش)
این جمله فطرت من رو دوباره متولدکرد!
این جمله بهم یاددادکه من هنوز زنده هستم وباخیلیا فرق دارم!این جمله بهم یاددادکه هنوز گناهانم نتونسته قلب من روسیاه کنه وروزنه ی کوچیکی برای برگشتنم باقی مونده!
این جمله بهم گفت که درسته که توگناهکاری،ولی گناهکار نیستی!
آره،این جمله کلی بهم امیدداد...
بهم گفت همین که علنی گناه نمیکنی وحتی از گناه کردن های دیگه حالت بد میشه یعنی خیلی هم اوضاعت داغون نشده...یعنی هنوز میتونی خودتوبرسونی به خیمه ای که نورانی شدنش خیلی نزدیکه!خیلی خیلی نزدیک..