
۱_هیچ وقت درک نکردم چرا تو رستوران ها و کافه ها و جدیدا آراشگاه ها انقد آهنگ های چرت با خواننده های .... با صدای بلند میذارن!خب شاید کسی دوست نداشته باشه در اون موقعیت آهنگ گوش بده و نیاز به سکوت داشته باشه.
حالا اگه شادمهری چیزی میذاشتن آدم نمی سوخت.
همش خواننده هایی که آدم با شنیدن صداشون دوست داره روی دیوار ناخون بکشه!
۲_دیشب داشتم میرفتم طرف هتلم که شنیدم تو پیاده رو یه دختری به باباش گفت خب چرا داریم پیاده می ریم.چرا منو با ماشین نبردی؟
مگه پنج تومن بیشتر میشد؟
گفتگوی جالب و کوتاه و در عین حال غم انگیزی بود.
وقتی پدری چند بار جلوی بچش شرمنده شده باشه دیگه تصویر ذهنیش جلوی بچه خراب میشه و هرکاری که انجام بده دختره فکر میکنه به خاطر نداشتن پول بوده!
اما برعکس والدینی که پولدار باشن و خوب بچه رو تربیت کرده باشن اگرم یه چیزی براش نخرن بچشون فکر میکنه لابد مصلحتی حکمتی چیزی هست!
۳_به عنوان کسی که خودم مغرورم میگم که با آدم مغرور نه ازدواج کنین و نه توی رابطه برین.
دو طرف هم که مغرور باشن دیگه وزارت ارتباطات باید بینشون آشتی برقرار کنه موقع اختلافات!
۴_یه تکنیک معلمی کوتاه میگم برای کلاسداری.
معمولا اول و آخر زمان هر کلاسی شلوغ میشه.
اگه آخرای کلاس شلوغ بشه زیاد مهم نیست چون نزدیک به زنگ تفریحه و اگه هم صدا به بیرون بره عادیه و کسی گیر نمیده.
ولی نظم اول جلسه خیلی مهمه.
یه راهش اینه که هی داد بزنی و بگی من اومدم و ساکت شین که گوش نمیدن!
یه راه هم اینه که مثل کماندو بری کتک بزنی که ریسکه!ممکنه هم جواب بده ولی عواقب داره.
یه راه دیگه هم که بهتره اینه که به دو نفر بگی بیان پایین کلاس و یه خط وسط تابلو بکشی.
بعد بهشون بگی هر کدوم دقیقه ای یک نفر از دانش آموزانی که از همه ساکت تر بودن رو بنویسید و بعد بهش مثلا سه مثبت اضافه میکنم.
بعدش می بینی که کل کلاس ساکت میشه بدون هیچ داد و تشری!
هرکی هم در آخر بهش مثبت اضافه شد بهش بگو تا آخر زنگ یه کلمه حرف بزنی مثبتت رو پاک میکنم!
(این طوری کلا ده نفر از دور شلوغی خارج میشن!
۵_یه شب وقتی والدینم خونه نبودن تصمیم گرفتم با خیال راحت برم و خیابون گردی کنم.
پیرمرد جوراب فروشیو دیدم که با این که خیابون کاملا خلوت شده بود ولی هنوز بساطش رو جمع نکرده بود.با خودم گفتم حکمت از بیرون اومدنم این بوده که به اون خیری برسونم.
برای همین رفتم پیش عابربانک و سی تومن پول درآوردم.
آهسته و با تواضع رفتم پیشش و گفتم ببخشید سه تا جوراب میخوام.
بعد پیرمرده اون پول هارو شمرد و گفت این جوراب ها نانو هستن دونه ای سی و پنج تومنه
خخخخ وای چقدر بد ضایع شدم ههه
یاد اون جوکه افتادم که طرف با ماشینش پشت چراغ قرمزه و بعد دختر گل فروشی بهش میگه ازم گل میخری؟
بعد پسره به ده تومنی بهش میده و میگه همه گل هارو بده.
دختره میگه دونه ای صد تومنه!
۶_در ایتا کانال مشاوریو دیدم که به دخترا میگفت از خواستگارتون سی تا سوال با بله و خیر بپرسین و بعد از چند روز دوباره همون سوال هارو تکرار کنین تا ببینین راست گفته یا دروغ.
باو مگه بازجوییه؟
یه لحظه تصور کن با طرف رفتی بیرون و اون یه دفتر چه درآورده و تو مثل جاسوسی که دستگیر شده هی باید بگی بله بله خیر خیر
خخخخ
ولی جدای از شوخی روش خوبیه.
۷_ترسی از این ندارم که بگم درباره ازدواج زیاد مطالعه نکنید چون ممکنه از ازدواج پشیمون بشید!
بیشتر بستگی داره به طرف مقابل.
صد تا کتاب بخونی ولی کیس مقابل پایه نباشه انگار هیچ فایده ای نداره.
ولی دو تا کتاب بخون و با یه گل پسرازدواج کن ببین چی میشه!
کلا فکر میکنم من یه جورایی نسبت به قضیه ازدواج علم زده شدم.
مهم تر از هرچیزی خوش اخلاقی و خونسرد بودنه.
تو اگه خوش اخلاق باشی و زیاد هم مطالعه نداشته باشی در مواقع حساس میتونی خودتو کنترل کنی تا حرمت همو نشکونین.
ولی تو بداخلاق باش و برو صد تا کتاب بخون!
بعدا میفهمی هیچ فایده ای نداشت.
۸_یه بار گفتم که پسرا با دخترا خیلی فرق دارن و زیاد در برابر دوست داشته شدن واکنش نشون نمیدن و بیشتر جذب تعریف و تمجید میشن.
بعد یکی گفته بود نهههه پسرا هم مثل مان.اصلا بهشون ابراز علاقه کنی اکلیلی میشن و فلان و فلان و تو غلط کردی.
بازم میگم به نظر من پسری که کمبود محبت نداشته باشه وقتی بهش میگی دوسش دارم انگار با سنگ داری حرف میزنی ههخخ
بیشتر با تعریف و تمجید خر میشن.
(این کاربری که گفتم خیلی وقته اکانتشو حذف کرده باز نیاین بگین نکنه با من بودی و فلان)
از پسرا میخوام که اگه نظرم درسته تاییدش کنن و اگرم نظرم غلطه کامنت نذارن.
۷_با خودم عهد کرده بودم که با کسی دیگه شوخی نکنم چون اکثر کاربرای ویرگول خودشون رو جزو مقدسات میدونن!
ولی به زودی یه قیامت ویرگولی درست میکنم و از دو کاربر انتقام می گیرم.
یکیش که احسان شهبازیه که دلیلش رو خودش میدونه چیه.
یکی هم که ناشناسه و میخوام سوژش کنم چون منو چند بار انداخته بود وسط!