باید اعتراف کنم که من دیگه آدم خیلی ترسویی هستم.
ازین که با دختری شوخی کنم میترسم.
ازین که به کسی وابسته شم میترسم.
ازین که با جنس مخالف بیشتر از یه بار چت کنم میترسم.
ازین که بدون وجود رابطه رسمی به یکی دل ببندم میترسم.
ازین که گول احساساتم رو بخورم میترسم.
ازین که با جملات قصارِ فایده عشق و دوست داشتن گول بخورم میترسم.
ازین که به خودم مطمعن باشم میترسم.
ازین که تو ذهنم برای داشتن کسی رؤیا پردازی کنم میترسم.
ازین که بگم یا این یا هیچکی میترسم.
از ابراز علاقه به هر دختری میترسم.
ترسی که احتمالا زاییده ی عشق بود!
آره.من تصمیم گرفتم از 24 سالگیم یه آدم خیلی محتاط بشم.
انسانی که زخم هاش باعث میشه از خودش محافظت کنه.
پ.ن۱:اگه یه روز اسلام ستیز هم بشم،دیگه طرف داشتن رابطه عاطفی با جنس مخالف نمیرم.
حاضرم بمیرم ولی دیگه نه به کسی وابسته بشم نه با دختری چت کنم.
دیگه میخوام تمام تمرکزم روی خودم باشه.لعنت به من اگه غیر ازاین بشه.
پ.ن۲:غمگین ترین حرف تاریخ میرسه به امام علی که میگه الهجران عقوبة العشق!
پ.ن۳:فردا یه پادکست منتشر میکنم فقط برای التیام دادن به اونایی که به تازگی دچار شکست عشقی یا جدایی عاطفی شدن.
پ.ن۴:قسمت پنجم در ویرگول چه میگذرد رو به زودی حذف میکنم و بعضی قسمت هاش رو سانسور میکنم.چون انگار بعضی ها ناراحت شدن.دلم نمیخواد به خاطر یه پادکست چند دقیقه ای اون دنیا کارم گیرکنه.