سلام ای خدای مهربون
گفتم مهربون چون اگه این طوری نبودی گناهکار هایی مثل ما هیچ وقت فرصت توبه پیدا نمی کردن...
هرچند خیلی وقتا از لطف تو سوء استفاده میکنیم و خودمونو به فراموشی میزنیم.
فراموش کردن این که گناه مثل یک سرابه
سرابی که اولش شاید جذاب به نظر بیاد
ولی وقتی میری طرفش تشنه تر میشی
نه تنها نیازت برطرف نمیشه
بلکه شرمنده یوجدانت میشی
همون وجدانی که ته موندش باعث شد این متنو بنویسم....
تو بزرگترین تکیه گاهی هستی که هر انسانی میتونه برای خودش انتخاب کنه.
پول،پدر،مادر،عشق و...
همه ی اینا یه روز میرن...
فقط خودتی که باقی می مونی
حتی تو لحظه ی مرگ و....
ولی چیزی که عجیبه اینه که خیلی وقتا اعتقاداتمون رو فدا میکنیم
به خاطر چیزایی که قطعا یه روز تنهامون میذارن...
به خاطر هوس های کوتاه مدت چه آینده ای از خودمون تباه میکنیم...
نه اشتباه نکن...
منظورم از آینده جهان آخرت نیست...
من خیلی کوتاه بین تر از اونی هستم که به فکر توشه جمع کردن برای اونجا باشم...
منظورم همین روز ها و هفته هاست...
که داره با گناه هدر میره و انگار نه انگار...
اون هم روزهایی که مهمترین دوره ی عمرموم هست..
چیزی به اسم جوونی که شیطان با سرباز هاش مدام میخواد تسخیرش کنه...
گاهی با شهوت
گاهی با غیبت
گاهی با ناامیدی
و گاهی با دل بستگی...
واقعا من خیلی ضعیفم...
در برابر همه چیز خیلی ضعیفم...
یه مدت فکر میکردم به خاطر بعضی شرایط راحت میتونم به خواسته هام برسم...
ولی الآن میدونم که تو پشت همه چیز بودی...
چه پیروزی ها و چه شکست ها...
شکست هایی که اگه رخ نمیدادن الآن نابود شده بودم!
چون تو خیلی وقتا نقشه های منو نابود کردی تا نقشه هام منو نابود نکنن...
ازت ممنونم...
واقعا بیشتر از لیاقتم بهم لطف کردی...
هیچ طوره نمیتونم ازت ایراد بگیرم...
کاش همون طور که تو خداییت رو بلد بودی منم بندگی رو بلد بودم....
منم بلد بودم روی عهدم بمونم
و بلد بودم خودمو برای همیشه از گرداب گناه دور نگه دارم...
ولی انگار شرمندگی قسمت منه
و بخشندگی تقدیر تو!
