ویرگول
ورودثبت نام
بدون نام 🙃
بدون نام 🙃نویسنده داستان های واقعی
بدون نام 🙃
بدون نام 🙃
خواندن ۲ دقیقه·۶ ماه پیش

داستان واقعی امیر وعشقش به نرگس یه عشق واقعی و تلخ 🖤

به نام آن‌که عشق را آفرید

این داستان، یک واقعیت تلخ است 🖤

روزی روزگاری، پسری به نام امیر ، ساده، صادق، پر از احساس، دلش را به دختری به نام نرگس سپرد. نه برای سرگرمی، نه برای وقت‌گذرانی... برای عشق.

آنها از طریق دنیای مجازی با هم آشنا شدند. پیام‌ها رد و بدل شد، حرف‌ها به دل نشست و کم‌کم از دلِ واژه‌ها، دل‌ها به هم گره خورد. نرگس برای امیر تنها یک دختر نبود، او معنای زندگی شده بود. امیر با تمام وجودش تلاش می‌کرد تا نرگس لبخند بزند. کوچک‌ترین ناراحتی او، تمام شب امیر را خراب می‌کرد.

آنها ساعت‌ها با هم حرف می‌زدند، از رؤیاهایشان می‌گفتند. گاهی تا نیمه‌های شب، برنامه‌ی زندگی مشترکشان را می‌چیدند. اسم بچه‌هایشان را انتخاب کرده بودند، حتی رنگ پرده‌ی خانه‌شان را هم تصور کرده بودند. عشق‌شان خالص بود، پاک، و شفاف.

اما زمان همیشه وفادار نمی‌ماند. یک روز، همه چیز عوض شد. بی‌مقدمه، بی‌دلیل، نرگس دیگر مثل قبل نبود. فاصله‌ها شروع شد، جواب‌ها کوتاه شد، و بعد... سکوت.

امیر تلاش کرد، التماس کرد، صبر کرد. ولی انگار تصمیم از پیش گرفته شده بود. نرگس رفت. فقط رفت. و هیچ‌وقت دلیل روشنی نگفت.

امیر شکست. نه فقط قلبش... بلکه روحش.

بعد از رفتن نرگس، شب‌ها برای امیر دیگر شب نبودند. روزها فقط سایه‌ای از درد بودند. به سیگار پناه برد، آن‌هم کسی که حتی از بویش بدش می‌آمد. اعتیادش نه از جنس نیکوتین، بلکه از نوع خاطراتی بود که لحظه‌به‌لحظه خفه‌اش می‌کرد.

یک ماه بعد، در اوج حال بدش، پشت فرمان ماشینش نشست. سرعت زیاد، بی‌حواسی، دلِ پُر — و نتیجه، تصادفی شدید. امیر جان سالم به در برد، اما دیگر مثل قبل نشد. جسمش زخمی شد، اما روحش پیش‌تر مرده بود.

همه می‌گفتند: "فراموشش کن، زندگی ادامه دارد." اما آن‌ها نمی‌دانستند که برای امیر، نرگس فقط یک عشق نبود، تمام زندگی‌اش بود.

امیر همیشه مراقب نرگس بود، حتی از دور، حتی وقتی دیگر با هم نبودند. اما نرگس هیچ‌وقت نپرسید: "حالت خوبه؟"

او به همه گفته بود: «تا وقتی زنده‌ام، عاشق کس دیگری نمی‌شوم. هیچ‌کس نمی‌تواند جای نرگس را بگیرد.»

و واقعاً همین‌طور شد. بعد از نرگس، دیگر کسی لبخند واقعی بر لب‌های امیر ندید. دوستانش می‌گفتند او دیگر همان آدم سابق نیست. و حقیقت همین بود: امیرِ قدیمی، همان روزی که نرگس رفت، مُرد.

واقعا برای تبدیل خنده های امیر به گریه زود نبود ؟ زود نبود که از ۱۶ سالگی یه پسر افسرده بشه

او زنده ماند، اما نه برای خودش.

ولی نرگس... اونم قربانی شرایط شد، اما هیچ‌وقت امیر رو فراموش نکرد... شاید هیچ‌وقت نگفت، اما ته دلش، هنوز هم امیرو دوست داشت.🥲

و حالا، اینجا، این عشق، این درد، این وفاداری، برای همیشه ثبت می‌شود. برای نسلی که شاید نداند عشق واقعی چیست.

🖤 این عشق زنده است. چون هنوز قلبی می‌تپد که عاشق بوده، عاشق هست، و عاشق خواهد ماند.

𝟏𝟑𝟖𝟖/𝟎𝟑/𝟐𝟓

𝟏𝟑𝟖𝟖/𝟎𝟔/𝟏𝟐

امیر، یکی از آخرین عاشق‌های واقعی این دنیا.

۲
۰
بدون نام 🙃
بدون نام 🙃
نویسنده داستان های واقعی
شاید از این پست‌ها خوشتان بیاید