مسئله این است که آیا می توان جوهره علم و گوهره ربوبیتی را به دیگران انتقال داد؟
سخن بر سر انتقال نور است و نه سیاهی و سواد و اخبار و عناوین و خواص.
جرجیاس حکیم از بانیان حکمت توحیدی در یونان باستان و از اساتید سقراط حکیم در اصل سوم فلسفه خودش (نیهیلیزم) می گوید که تعلیم مطلقا محال است و هیچ علمی قابل انتقال به دیگران نیست.
بی تردید منظورش از انتقال علم همان علم حقیقی و نور معرفت و حکمت بوده است. این اصل از مبانی عرفان اسلامی و تصوف نیز می باشد ولی در عرفان اسلامی برای انتقال نور علم و معرفت و حکمت راه و روشی پدید آمد که از سنت اصحاب صفه در خانه پیامبر اسلام آغاز شده بود و آن ارادت عرفانی و رابطه عاشقانه و مؤمنانه بین مراد و مرید ( استاد و شاگرد ) است یعنی همان نوع رابطه ای که بین محمد و علی یا علی و سلمان و یا سلمان و سائر اصحاب صفه پدید آمده بود. یکی از ارکان این رابطه همان همزیستی و مشارکت جامع در همه امور زندگی بهمراه مراد و استاد است و تحت الشعاع نگاه و امر او زیستن. زیستن با معارفی که یافته می شود : زندگی عارفانه!
همزیستی مخلصانه و مریدانه و مؤمنانه با استاد و پیر معرفت. این است ان گشایش عظیمی که در عرفان اسلامی رخ نمود و بن بست نیهیلیزم جرجیاس و سقراط را نجات داد و وادی برتری در قلمرو تعلیم و تربیت گشایش یافت و انتقال نور معرفت و حکمت و محبت و ربوبیت را ممکن نمود.
از کتاب دائرة المعارف عرفانی جلد پنجم
مؤلف: استاد علی اکبر خانجانی
***************