معصومه ثابت قدم
معصومه ثابت قدم
خواندن ۱ دقیقه·۲ سال پیش

گوشتان را تیز کنید،??صدایی آشنا می آید،چقدرحزن انگیز اما آرامش بخش

کاروانی قرار است در درجایی قرار گیرد اما....
کاروانی قرار است در درجایی قرار گیرد اما....

صدای آمدن زنگوله شتران را میشنوی؟

چرا این صدا با سایر صدای زنگوله های دیگر شتران فرق میکند،گویی همان طور که صدا میدهد، فریاد درد ومظلومیتی را در فضا میپراکند،??

کاروان میرسد،به مکانی که روزی،پدری آسمانی بادیدنش گریه کرده بود وخبری عجیب از آینده ی غم انگیز آن داده بود!!...

اعضای این کاروان همه بزرگ زاده اند،واای که چه تک ستارگانی،بر گرد خورشیدی نورانی طواف میکنند،??☀️??

یادم آمد این کاروان به دعوت مردمی خسته از ظلم ظالم،ترک دیار کرده ورنج سفر به خود حلال کرده اند تا آن مردمان را کمک کنند،??

پس چرا این همه لشکریان مقابلشان قرار گرفته اند؟??? آخر این همه لشکر آماده رزم اگر از همان مردمان نیستند،پس از کجا آمده اند؟

پروردگارا اینها که همان یاری طلبانند؟اینها همانهایی هستند که پسر پیغمبر خدارا با عجز ولاوه به این مکان بلا کشیده اند؟....

حالا چرا او خانواده اش را محاصره کرده اند؟انگار دیگر کاروان اجازه پیش روی ندارد،???

خدایا نام این سرزمین چه بودد؟؟؟

یادم آمد نامش کرب و بلا بود آنجا نینوا بود...حالا دلیل حزن زنگوله شتران را میفهمم .بلایی عظیم در راه هست،این اتراق کردن در وسط بیابان دلشوره به دل آدم می اندازد،

اما نه آن طرف تر رودی در آب جریان دارد??

نگران تشنگی کودکان وزنان کاروان خورشید بودم،خدا را شکر آب در دسترس است......

ادامه دارد این داستان حزن انگیز فرح را.......

منتظر باشید حرفها دارم برای گوشهای شنوا......


شاید از این پست‌ها خوشتان بیاید