به نام خدا
سلام در این مطلب سعی میکنیم که شمارو با تاریخچه جنگ جهانی دوم و اتفاقاتی که در این شش سال افتاد اشنا کنیم پس با ما همراه باشید.
جنگ جهانی دوم، یک نبرد بین المللی بود که به مدت ۶ سال، از اول سپتامبر ۱۹۳۹ تا دوم سپتامبر ۱۹۴۵ ادامه داشت. البته درگیریهای مرتبط با این جنگ از چند سال پیش از آن آغاز شده بودند. این جنگ بسیاری از کشورهای جهان از جمله تمامی ابرقدرتهای روز را درگیر خود کرد، تا جایی که دو دسته از کشورهای مختلف با تشکیل اتحادهای نظامی به نامهای متّحدین و متّفقین در مقابل یکدیگر صف آرایی کردند.
آلمان نازی و امپراتوری ژاپن جنگ جهانی دوم را با این هدف که سلطه دائم خود را از طریق پیروزیهای نظامی به ترتیب بر اروپا و آسیا تثبیت کنند، آغاز کردند. این دو کشور مهمترین اعضای مجمع دول محور به شمار میرفتند که بر مبنای ضدیت با کمونیسم و نارضایتی از نظم جهانی پس از جنگ جهانی اول شکل گرفته بود
آلمان پس از این که در سالهای ۱۹۳۸ و ۱۹۳۹ بدون تمسک به جنگ، کشورهای اتریش و چک را به خود الحاق کرد و همچنین پس از این که با انعقاد پیمان عدم تجاوز، از بی طرفی اتحاد جماهیر شوروی- تحت حکومت ژوزف استالین- اطمینان حاصل کرد، لهستان هجوم آورد. این حمله که در اول سپتامبر ۱۹۳۹ صورت پذیرفت، آغازگر جنگ جهانی دوم در اروپا بود.
بریتانیا و فرانسه در واکنش به این عمل در ٣ سپتامبر به آلمان اعلام جنگ دادند. طی یک ماه، لهستان از نیروهای آلمان و شوروی شکست خورد و بین آلمان نازی و اتحاد جماهیر شوروی تقسیم شد.
ژاپن هم سیاست کشورگشایی خود را در سپتامبر ۱۹۳۱ با حمله به منچوری چین آغاز کرد. شش سال بعد در ژوئیه ۱۹۳۷، ژاپن به خود چین حمله کرد و به این ترتیب جنگ جهانی دوم در آسیا آغاز شد.
علل اصلی جنگ جهانی دوم عبارت بود از اشتباهات عهدنامه ورسای (۷ مه ۱۹۱۹) که ظاهراً به جنگ جهانی اول پایان داد، همچنین پیامدهای بحران اقتصادی سال ۱۹۲۹ و از همه مهمتر رقابت سیاسی فاشیسم و دموکراسیهای غربی و مارکسیسم؛ عامل اخیر چنان مؤثر بود که نبرد میان کشورهای درگیر، به شکل بیسابقهای، عموم مردم را به قلمرو جنگ کشاند، به طوری که در پایان جنگ تعداد کشتهشدگان نظامی و غیرنظامی تقریباً با هم برابری میکرد.
ولادیمیرپوتین در مقالهای با عنوان دروس واقعی ۷۵ سالگی جنگ جهانی دوم در مجله آمریکایی نشنال اینترست، دلایل جنگ جهانی دوم را اینگونه عنوان میکند: «یکبار دیگر یک موضوع آشکار را یادآوری میکنم، دلایل اصلی و عمیق جنگ جهانی دوم تا حد زیادی از تصمیماتی ناشی شد که در پایان جنگ جهانی اول اتخاذ شد. معاهده ورسای برای آلمان سمبل بی عدالتی عمیق شد؛ در آن معاهده عملاً صحبت از غارت کشور در میان بود که در آن زمان آلمان موظف شده بود به متحدان غربی خسارت پرداخت کند که به تضعیف اقتصاد آن کشور منجر شد. مارشال فرانسوی «فوش» فرمانده کل قوای نیروهای متحده، دست به پیشگویی زد و درباره معاهده ورسای گفت: این معاهده صلح نیست، این آتش بس برای مدت ۲۰ سال است.»
آدولف هیتلر، رهبر حزب نازی، در کتاب «نبرد من» که در سال ۱۹۲۵ منتشر شد، به پستی نژادی افراد غیراروپایی به خصوص اعراب و هندیها اشاره کرده بود. هیتلر از جنبشهای ضد استعماری نیز بیزار بود و آنها را «ائتلاف چلاقها» یی که هرگز نمیتوانند شرکای واقعی آلمان باشند، میخواند.
پس از به قدرت رسیدن نازیها در سال ۱۹۳۳ و به ویژه پس از آنکه رهبران نازی، جنگ جهانی دوم را در ۱۹۳۹ با حمله به لهستان آغاز کردند، سربازان و دیپلماتهای آلمانی به امید تضعیف امپراتوریهای استعماری بریتانیا و فرانسه، در صدد اعمال نفوذ در توسعهی راهبردی و اقتصادی ایران، هند و اعراب خاورمیانه برآمدند. از اهداف حملهی آلمان نازی به اتحاد جماهیر شوروی در تابستان سال ۱۹۴۲، میتوان به اشغال منطقه قفقاز و از آنجا حمله به عراق و ایران به امید مسدود کردن مسیرهای ترانزیتی بریتانیای کبیر به هند و داخل شوروی اشاره کرد.
در ابتدای جنگ جهانی دوم، رضا شاه، ایران را بیطرف اعلام کرد. یک روز پس از شروع جنگ جهانی دوم (چهارم سپتامبر ۱۹۳۹. م/۱۳۱۸. ش) محمود جم، نخستوزیر ایران، طی اطلاعیهای اعلام کرد: «در این موقع که متاسفانه نایره جنگ در اروپا مشتعل گردیده است، دولت شاهنشاهی ایران به موجب این بیانیه تصمیم خود را به اطلاع عموم میرساند که در این کارزار بیطرف مانده و بیطرفی خود را محفوظ خواهد داشت.»
به دنبال پیروزیهای چشمگیر آلمان در برابر شوروی در تابستان ۱۹۴۱، دو دولت بریتانیا و شوروی به بهانهی خودداری رضاشاه از اخراج اتباع آلمان، به ترتیب جنوب و شمال ایران را اشغال کردند.
در سومین روز از شهریورماه ۱۳۲۰، نیروهای شوروی با حمله هوایی و زمینی از شرق و شمال و نیروهای بریتانیایی از جنوب و غرب وارد ایران شدند و با متلاشی کردن ارتش به سمت تهران حرکت کردند.
از خواستههای متفقین در ایران میتوان به محافظت از میدانهای نفتی تحت کنترل بریتانیا، هدایت امکانات نظامی به شوروی با استفاده از راهآهن سراسری ایران (راهآهن متصل کننده تهران به خلیج فارس و دریای خزر) و جلوگیری از عملیات اطلاعاتی آلمان در ایران اشاره کرد.
انفعال حکومت رضاشاه در قبال جنگ جهانی دوم و ورود سهل متفقین به کشور، از فقدان حمایت مردمی و انسجام لازم در ساختار قدرت سیاسی پهلوی اول حکایت میکند. با کاهش منابع کشاورزی و خشکسالی در سال ۱۹۴۲ و ورود سیل پناهجویان اروپایی، قحطی شایع شد و بسیاری از مردم جان باختند. بیثباتی در عرصههای سیاسی و اجتماعی آشکار و اقتصاد ضعیف شد.
پیمان ورسای یکی از مهمترین پیمانهای صلح تاریخ است که به جنگ جهانی اول بین امپراتوری آلمان و متفقین خاتمه داد. درگیریهای رزمی با انعقاد آتشبس ۱۱ نوامبر ۱۹۱۸، قریب به هشت ماه پیش به اتمام رسیده بود. این پیمان در ۲۸ ژوئن سال ۱۹۱۹ در کاخ ورسای در حومه پاریس به امضای دولتهای پیروز بریتانیا، ایالات متحده، فرانسه، ایتالیا و ژاپن از یک طرف و امپراتوری آلمان در طرف دیگر رسید. سایر قدرتهای مرکز پیمانهای جداگانهای با متفقین امضا کردند. پیمان ورسای از ۱۰ ژانویه ۱۹۲۰ به مرحله اجرا گذاشته شد.
یکی از مهمترین و جنجالیترین مفاد این معاهده، ماده ۲۳۱ بود که مقرر میداشت آلمان باید مسئولیت خود و متحدانش بابت ایجاد تمامی آسیبها و خسارات دوران جنگ را بپذیرد (مفاد مشابهی در پیمانهای جداگانه سایر قدرتهای مرکز نیز ذکر شده بود). این ماده بعدها به عنوان ماده «گناه جنگ» مشهور شد.
با توجه به پیامدهایی که این پیمان داشت میتوان آن را در زمره تأثیرگذارترین و سرنوشتسازترین پیمانهای تاریخ به حساب آورد. پیمان امپراتوری آلمان را خلع سلاح کرد، بخش گستردهای از خاک و تمامی مستعمراتش را از آن گرفت و وادار به پرداخت غرامت به متفقین ساخت. سال ۱۹۲۱، مبلغ کل این غرامتها ۱۳۲ میلیارد مارک طلا ارزیابی شد (در آن زمان ۳۱/۴ میلیارد دلار یا ۶/۶ میلیارد پوند، که تقریباً معادل ۴۴۲ میلیارد دلار آمریکا یا ۲۸۴ میلیون پوند بریتانیا در سال ۲۰۲۱ است). در زمان امضای پیمان، برخی اقتصاددانان مانند جان مینارد کینز، عضو هیئت اعزامی بریتانیا در کنفرانس صلح پاریس، پیشبینی کردند که این معاهده بیش از حد خشن و سختگیرانه و اصطلاحاً یک «صلح کارتاژی» است و مبلغ غرامت آن قدر بالاست که نتیجه معکوس خواهد داشت. این دیدگاهها از آن زمان تا کنون موضوع مباحثه مورخان و اقتصاددانان است. از سوی دیگر، برخی چهرههای برجسته متفقین مانند فردیناند فوش معتقد بودند که این معاهده بیش از حد به آلمان ارفاق کردهاست.
مذاکرات صلح ورسای که با شرکت ۲۷ کشور از ۱۲ ژانویه تا ۲۸ ژوئن ۱۹۱۹ جریان یافت، از یک طرف شاهد کشمکش بین فاتحان و مغلوبان و از طرف دیگر شاهد نزاع مابین خود فاتحان بود که بیشتر اختلاف آنها ناشی از ایدئالیسم ویلسنی و اشتهای فرانسه برای به چنگ آوردن غنائم بیشتر و همچنین خواسته فرانسه مبنی بر تضعیف آلمان از یک طرف و ترس انگلستان از تفوق فرانسه از طرف دیگر بود.
نتیجه این اهداف رقیب و بعضاً متضاد میان فاتحان جنگ، مصالحهای بود که هیچکس از آن رضایت نداشت. هدف فرونشاندن و تضعیف همیشگی آلمان نیز برآورده نشد. مشکلات ناشی از این معاهده منجر به انعقاد پیمان لوکارنو شد که روابط بین آلمان و دیگر قدرتهای اروپایی را بهبود بخشید. نظام پرداخت غرامتهای جنگ نیز دوباره مورد مذاکره قرار گرفت که حاصل آن در قالب «برنامه داز» (Dawes Plan)، «برنامه یانگ» (Young Plan) و تعویق نامشخص پرداخت غرامت در کنفرانس لوزان در ۱۹۳۲ منعکس شد.
اشغال اتیوپی توسط ایتالیا : جنگ دوم ایتالیا-اتیوپی یک جنگ استعماری کوتاه بود که در اکتبر ۱۹۳۵ آغاز شد و در مه ۱۹۳۶ به پایان رسید. حمله نیروهای مسلح پادشاهی ایتالیا به امپراتوری اتیوپی ابتدا از سمت مناطقی از سومالی و اریتره که در آن زمان مستعمره ایتالیا بودند آغاز شد. در نتیجه اتیوپی به اشغال نیروهای ایتالیایی درآمد و به مستعمره جدید موسوم به آفریقای شرقی ایتالیایی ضمیمه شد؛ این رویدادها همچنین نشانی از ضعف جامعه ملل به عنوان نیرویی برای حفظ صلح بود. ایتالیا و اتیوپی هر دو عضو جامعه ملل بودند اما جامعه ملل علیرغم آن که حمله ایتالیا نقض صریح بند دهم میثاق جامعه ملل بود در خصوص این حملات مماشات به خرج داد. البته بریتانیا و فرانسه از اعمال تحریمهایی بر ایتالیا حمایت کردند اما این تحریمها عملاً بهطور کامل اجرا نشدند و نتوانستند منجر به پایان حملات ایتالیا شوند. ایتالیا هم بعداً مخالفتش را در برابر هدف آلمان در تصرف اتریش پس گرفت.
اشغال چین توسط ژاپن : در سال ۱۹۳۷ ژاپن به دنباله حادثه پل مارکو پولو، پکن را که پایتخت امپراتوری چین بود تصرف کرد و این خود به لشکرکشی ژاپن برای تصرف تمام چین منجر شد. شوروی فوراً با چین معاهده عدم تخاصم امضا کرد تا بتواند به چین تدارکات جنگی قرض بدهد. این معاهده یکی از دلایل مهم اتمام معاهده پیشین همکاری بین چین و آلمان در سال ۱۹۴۱ بود. نیروهای ژاپنی از سپتامبر تا نوامبر آن سال به تائییوان حمله کردند، در نبرد شیکوئو با ارتش انقلابی ملی جنگیدند، و در نبرد پینشینگوان با حزب کمونیست چین درگیر شدند. جنرالیسیمو چیانگ کایشک سربازانش در ارتش انقلابی ملی را که در آلمان تعلیم دیده بودند به نبرد شانگهای گسیل داشت اما شانگهای پس از سه ماه مبارزه توسط ژاپن تصرف شد. نیروهای ژاپنی به پیشرفت خود ادامه دادند و در نبرد نانجینگ توانستند پایتخت آن زمان چین را تصرف کنند. بعد از سقوط نانجینگ دهها هزار (و شاید صدها هزار) نفر از چینیهای غیرنظامی و سربازان خلع سلاح شده چینی در کشتار نانجینگ توسط ژاپنیها قتلعام شدند.
در مارس ۱۹۳۸ نیروهای ملی چینی اولین پیروزی بزرگ خود را در نبرد تایرژوانگ به دست آوردند اما در مه آن سال شهر شوژو توسط ژاپنیهای فتح شد. در ژوئن ۱۹۳۸ نیروهای چینی توانستند با ایجاد طغیان در رود زرد در پیشرفت ژاپنیها وقفه ایجاد کنند و برای خود زمان بخرند تا آماده دفاع از ووهان شوند، اما این شهر نیز در اکتبر به دست ژاپنیها افتاد. اما تمام این پیروزیهای ژاپن منجر به سقوط مقاومت چینیها، چنانکه ژاپنیها انتظار داشتند، نشد و بالعکس چین با انتقال دولتش به جزیره چونگکینگ به مبارزه ادامه داد.
مناقشات مرزی شوروی و ژاپن : در نیمه دوم دهه ۱۹۳۰، بین نیروهای ژاپنی مستقر در مانچوکوئو و نیروهای شوروی و جمهوری خلق مغولستان درگیریهای درگرفت. در این مقطع سیاست انتخابی ارتش امپراتوری ژاپن دکترین هوکوشین-رون بود که بر توسعه نفوذ ژاپن به سمت شمال تأکید داشت. با این حال ادامه این سیاست با شکست ژاپن در نبرد خالخین گل در ۱۹۳۹، همزمانی با جنگ دوم چین و ژاپن، و تلاش متحد ژاپن، آلمان نازی، برای امضاء پیمان بیطرفی با شوروی موفقیت چندانی نیافت. ژاپن و شوروی در آوریل ۱۹۴۱ پیمانی مبنی بر بیطرفی امضاء کردند و پس آن ژاپن به دکترین نانشین-رون رو آورد که سیاست انتخابی نیروی دریایی ژاپن بود و بر توسعه نفوذ این کشور به سمت جنوب تأکید داشت. این سیاست در نهایت ژاپن را به رودررویی و جنگ با آمریکا و متحدان غربیاش سوق داد.
درگیری ها و توافقات در اروپا : در اروپا، آلمان و ایتالیا رو به سیاستی تهاجمی آوردند. در مارس ۱۹۳۸، آلمان اتریش را ضمیمه خاک خود کرد، ولی بااینحال دیگر قدرتهای اروپایی باز در برابر هیتلر دست به دامان سیاست مماشات شدند. هیتلر، که از این روند تشویق پذیرفته بود، پیگیر ادعای ارضی آلمان بر سودتنلند شد. سودتنلند بخشی از چکسلواکی بود که جمعیتش را غالباً آلمانیزبانها تشکیل میدادند. بریتانیا و فرانسه به پیشنهاد و ابتکار نخستوزیر بریتانیا نویل چمبرلین و به رغم مخالفت دولت چکسلواکی، با امضاء توافقنامه مونیخ پذیرفتند که سودتنلند به خاک آلمان الصاق شود و در ازای آن آلمان قول بدهد در آینده ادعای ارضی دیگری نداشته باشد. اندکی بعد آلمان و ایتالیا چکسلواکی را مجبور کردند بخشهای دیگر از خاک خود را به مجارستان واگذار کند و لهستان هم منطقه زائولزی چکسلواکی را تصرف کرد.
با این که در توافقنامه مونیخ همه خواستههای صریح آلمان اجابت شده بود، هیتلر در خفا از دخالت بریتانیا که منجر شده بود او نتواند همه خاک چکسلواکی را در یک عملیات تصاحب کند عصبانی بود. او در سخنرانیهای بعدیاش به بریتانیا و یهودیهای «جنگطلب» حمله کرد و در ژانویه ۱۹۳۹ مخفیانه دستور داد نیروی دریایی آلمان تسلیحاتش را به شکل گستردهای تجدید کند و تفوق دریایی بریتانیا را به چالش بکشد. در مارس ۱۹۳۹، آلمان به بقیه مناطق چکسلواکی هم یورش برد و آن را به بوهم و موراویا، که منطقهای تحتالحمایه آلمان بود، و دولت دستنشانده جمهوری اسلواکی تقسیم کرد. هیتلر همچنین در ۲۰ مارس ۱۹۳۹ اولتیماتومی علیه لیتوانی صادر کرد و این کشور را مجبور کرد تا منطقه کلایپدا را به آلمان واگذار کند.
بریتانیا و فرانسه که از ادعای ارضی آلمان بر ایالت آزاد دانتسیگ نگران شده بودند، به لهستان تضمین دادند که از حمایتشان از استقلال این کشور چشم نمیپوشند. با حمله ایتالیا به آلبانی در آوریل ۱۹۳۹، تضمینی مشابه به رومانی و یونان داده شد. اندکی پس از وعده بریتانیا و فرانسه به لهستان، آلمان و ایتالیا با امضاء پیمان فولاد به اتحادشان رسمیت بخشیدند. هیتلر بریتانیا و لهستان را متهم کرد که در تلاش برای «محاصره» آلمانند و از توافقنامه دریایی انگلیس و آلمان و معاهده عدم تعرض آلمان و لهستان خارج شد.
در اواخر ماه اوت، آلمان نیروهایش را در مرزش با لهستان بسیج کرد و اروپا وارد بحرانی عمومی شد. در ۲۳ اوت، با توقف مذاکرات درباره پیمان نظامی سهگانه بین فرانسه، بریتانیا، و شوروی، شوروی پیمانی مبنی بر عدم تعرض با آلمان امضاء کرد. در جمله مفاد این پیمان معاهدهای سرّی قرار داشت که «مناطق نفوذ» آلمان و شوروی را مشخص میکرد (غرب لهستان و لیتوانی به آلمان میرسید و شرق لهستان، فنلاند، استونی، لتونی، و بیسارابیا سهم شوروی بود)، و استقلال لهستان را به چالش میکشید. به واسطه این پیمان، ضدیت شوروی با حمله آلمان به لهستان خنثی شد و آلمان مجبور نبود مثل جنگ جهانی اول در دو جبهه شرقی و غربی بجنگد. بلافاصله پس از عقد این پیمان، هیتلر دستور داد که حمله به لهستان در ۲۶ اوت آغاز شود، ولی پس از شنیدن خبر عقد پیمان همکاری مشترک بین لهستان و بریتانیا و بیطرف ماندن ایتالیا، آن را به تأخیر انداخت.
آلمان در پاسخ به درخواست بریتانیا برای مذاکرات مستقیم بهمنظور جلوگیری از جنگ، ادعای ارضی خود را بر لهستان تکرار کرد و این خود بهانهای برای تضعیف روابط بین دو کشور شد. در ۲۹ اوت، هیتلر خواستار آن شد که لهستان نمایندهای تامالاختیار به برلین بفرستد تا درباره تسلیم گدانسک به آلمان و برگزاری همهپرسی در کریدور لهستان (که اقلیت آلمانیزبان ساکن در آن به جدایی از لهستان رأی میداد) مذاکره کند. لهستان از اجابت مطالبات آلمان سر باز زد و وزیر خارجه آلمان ریبنتروپ در شب ۳۰–۳۱ اوت پس از جلسهای متشنج با سفیر بریتانیا نویل هندرسون اعلام کرد که در نظر آلمان از پذیرش مطالبات این کشور امتناع شدهاست.
تهاجم نیرو های متحدین به اتحاد جماهیر شوروی (1941) : ماه آوریل ۱۹۴۱ شوروی که نگران افزایش تنشها با آلمان بود، با امپراتوری ژاپن که با ضعف کشورهای اروپایی چشم به مستعمرات آنها در جنوب شرقی آسیا دوخته بود، وارد مذاکره شده و معاهده بیطرفی میان دو کشور امضا شد. در همان حال، آلمانیها در حال آمادهسازی جهت حمله به شوروی بوده و نیروهای زیادی را در مرز مشترک مستقر کردهبودند.
در سوی دیگر هیتلر اعتقاد داشت بریتانیا به امید آن که شوروی و ایالات متحده وارد جنگ خواهند شد از قبول تسلیم و پایان جنگ خودداری میکند. از این رو، او میکوشید روابط خود با شوروی را مستحکم کرده و اگر در این امر موفق نبود با حمله به شوروی آن را از میان ببرد. ماه نوامبر سال ۱۹۴۰ مذاکراتی جهت بررسی شرایط شوروی جهت پیوستن به پیمان سه جانبه آغاز گشت. شوروی علاقه خود به این اتحاد را نشان داد اما درخواست امتیازاتی از فنلاند، بلغارستان، ترکیه و ژاپن داشت که این خواستهها برای آلمان پذیرفتنی نبود. در نهایت هیتلر در ۱۸ دسامبر ۱۹۴۰ فرمان آمادهسازی تهاجم به شوروی را صادر نمود.
در ۲۲ ژوئن ۱۹۴۱ نیروهای آلمانی به همراهی نیروهای رومانیایی تهاجم به شوروی را در قالب عملیات بارباروسا آغاز نمودند که مدت کوتاهی بعد فنلاند، مجارستان و ایتالیا نیز به این پیکار پیوستند. هدف اولیه این تهاجم غافلگیرانه تصرف مسکو، لنینگراد و اوکراین و هدف غایی تصرف خط آرخانگلسک-آستاراخان (یعنی از دریای خزر تا دریای سفید) تا پایان سال ۱۹۴۱ بود. اهداف هیتلر از لشکرکشی نابودی اتحاد جماهیر شوروی به عنوان یک قدرت نظامی، ریشهکنی کمونیسم، کسب فضای حیاتی از طریق اخراج مردمان بومی و تضمین دسترسی به مواد و منابع مورد نیاز برای شکست دشمنان باقی مانده بود.
اگر چه ارتش سرخ پیش از آغاز جنگ برنامههای خود را پیرامون یک ضدحمله راهبردی مدون نموده بود؛ اما شدت عملیات بارباروسا فرماندهی عالی شوروی را مجبور کرد تا شیوه دفاع راهبردی را در پیش بگیرد. در طول تابستان نیروهای محور ضمن وارد نمودن تلفات سنگین در حوزه نفرات و ادوات به شوروی، موفق به پیشرویهای گسترده گشتند. اواسط ماه اوت فرماندهی عالی نیروی زمینی آلمان تصمیم گرفت پس از نبرد اسمولنسک گروه ارتش مرکز را متوقف کند تا بخشهایی از آن به کمک دیگر نیروهای آلمانی در اوکراین و ناحیه لنینگراد بروند. در جبهه اوکراین نبرد کییف (۱۹۴۱) موفقیتآمیز بود و نهایتاً باعث محاصره و انهدام کامل چهار ارتش میدانی شوروی گشت. این پیروزی خیره کننده راه را برای آلمانیها جهت تهاجم به کریمه (از تابستان سال ۱۹۴۱ تا نیمه اول ۱۹۴۲) و نواحی صنعتی شرق اوکراین هموار کرد.
انتقال سه چهارم نیروی زمینی و قسمت عمده نیروی هوایی نیروهای محور از فرانسه و مدیترانه به جبهه شرقی بریتانیا را تشویق به تجدید نظر در راهبرد عالی خود نمود و در ژوئیه اتحاد نظامی بریتانیا و شوروی علیه آلمان شکل گرفت. در نتیجه این تغییر رویه و اتحاد دو دشمن دیرین، ایشان جهت حفظ امنیت دالان ایرانی و چاههای نفت به صورت مشترک به ایران حمله کرده و آن را اشغال کردند. ماه اوت نیز بریتانیا و ایالات متحده به صورت مشترک منشور آتلانتیک جهت یاریرسانی به شوروی را امضا نمودند.
ماه اکتبر اهداف عملیاتی مهاجمین در اوکراین و حوزه بالتیک تماماً به محقق شد و تنها محاصره لنینگراد و بندر سواستوپول همچنان در جریان بود. تهاجم به سمت مسکو از سر گرفته شد و نیروهای خسته آلمانی پس از دو ماه رزم سخت و مبارزه با هوای بسیار سرد توانستند به حومه مسکو برسند اما همانجا عملیات متوقف گشتند. علیرغم پیشروی گسترده نیروهای محور در خاک شوروی، آنها نتوانستند به اهداف اصلی خود دست پیدا کنند. هنوز دو شهر اصلی مسکو و لنینگراد در دست نیروهای شوروی قرار داشت و قدرت نظامی شوروی نه تنها خرد نشده بود بلکه روسها توانسته بودند قسمت بزرگی از توانایی خود را حفظ کنند و کمکم در حال بازیابی و تقویت آن بودند. نبرد برقآسا (بلیتسکریگ) در اروپا پایان یافتهبود.
اوایل دسامبر نیروهای ذخیره شوروی که به تازگی وارد میدان نبرد شده بودند برتری عددی را به شوروی ایجاد کردند. علاوه بر این اطلاعات شوروی نشان میداد وجود تعداد اندکی نیرو در شرق دور برای بازداشتن نیروهای ژاپنی از تهاجم به خاک شوروی کافی است. این نیروهای جدید به شوروی امکان یک ضد حمله گسترده در ۵ دسامبر را داد که نیروهای آلمانی را در تمام طول خط مقدم ۱۰۰ تا ۲۰۰ کیلومتر عقب راند.
شعله ور شدن جنگ در اقیانوس ارام (1941) : در سال ۱۹۳۹ ایالات متحده معاهدات تجاری خود با ژاپن را ملغی نمود و از ژوئیه ۱۹۴۰ فروش سوخت هواپیما به ژاپن را ممنوع کرد که این محدودیتها فشار شدیدی را بر اقتصاد ژاپن وارد مینمود. در همین زمان ژاپنیها اولین حمله خود به شهر مهم چانگشا را آغاز نمودند که در اواخر سپتامبر توسط چینیها پس زده شد. در سال ۱۹۴۰ علیرغم نبردهای پراکنده میان دو طرف، جنگ میان ژاپن و چین به بنبست رسیده بود. به همین دلیل، برای قطع کردن خطوط ارتباطی چین با خارج جهت تضعیف این کشور و داشتن موقعیت بهتر جهت حمله به مستعمرات اروپاییان در شرق آسیا ژاپنیها شمال هندوچین را اشغال نمودند. در نتیجه این رفتار ایالات متحده به سرعت فروش آهن، فولاد و قطعات مکانیکی را به ژاپن تحریم نمود.
در اوایل سال ۱۹۴۰ نیروهای چین ملی ضدحمله وسیعی را آغاز نمودند. در اوت نیز کمونیستهای چینی در چین مرکزی حملات خود را شروع کردند که در پاسخ به آن نیروهای ژاپنی سیاستهای سختگیرانهای را اجرا کردند تا از رسیدن ملزومات به کمونیستها جلوگیری نمایند. اما اختلاف میان کمونیستها و ملیگرایان در ژانویه سال ۱۹۴۱ به اوج رسید و منجر به درگیری مسلحانه میان ایشان گشت و همکاری مشترک آنان برای اخراج نیروهای اشغالگر ژاپنی پایان یافت. در ماه مارس سپاه ۱۱ ژاپن حمله به سرفرماندهی سپاه ۱۹ چین را آغاز نمود که در نبرد شانگو پس زده شد. در سپتامبر ژاپنیها یکبار دیگر سعی کردند تا طی نبرد دوم چانگشا این شهر را اشغال کنند و نیروهای چین ملی را شکست بدهند.
موفقیتهای آلمان در اروپا باعث تشویق ژاپن به فشار بیشتر بر قدرتهای اروپایی نسبت به جنوب شرقی آسیا گشت. دولت هلند موافقت نمود تا از هند شرقی هلند مقداری نفت به ژاپنیها بفروشد اما مذاکرات درباره دیگر منابع در ژوئن ۱۹۴۱ بدون موفقیت پایان گرفت. در ژوئیه ۱۹۴۱ ژاپن نیروهای خود را به سمت جنوب هندوچین گسیل داشت تا موقعیت نیروهای بریتانیایی و هلندی در شرق دور را تهدید کند. در پاسخ به این تهدید ایالات متحده، بریتانیا و دیگر دولتهای اروپایی تمام سرمایههای ژاپن را توقیف نموده و تحریم همهجانبه نفتی را علیه ژاپن آغاز کردند. در همان زمان برنامه تهاجمی ژاپن علیه شرق دور شوروی که برای بهرهبرداری از وضعیت جنگی در غرب برنامهریزی گشته بود به واسطه همین تحریمها کنار گذاشته شد.
از اوایل ۱۹۴۱ ژاپن و ایالات متحده درگیر مذاکراتی جهت بهبود فضای سیاسی پرتنش میان خود و پایان جنگ در چین بودند. در طول این مذاکرات علیرغم تلاش ژاپن برای ابراز پیشنهادهای جدید ایالات متحده که این پیشنهادهای را کافی نمیدید از پذیرش آن سر باز میزد. در همین زمان و به صورت مخفیانه مذاکراتی میان ایالات متحده، بریتانیا و هلند جهت طرح دفاع مشترک در صورت تهاجم ژاپن به متصرفات یکی از کشورها در جریان بود. رئیسجمهور روزولت نیروهای آمریکایی را در فیلیپین تقویت نمود و به ژاپنیها اخطار کرد ایالات متحده در برابر تهاجم به کشورهای همسایه واکنش نشان خواهد داد.
ژاپن که در تنگنای تحریمهای بریتانیا، ایالات متحده و هلند قرار گرفته بود و در مذاکرات نیز راهی برای پیشرفت متصور نبود آماده تهاجم میگشت. در ۲۰ نوامبر دولت جدید ژاپن که تحت نخستوزیری توجو هیدکی قرار داشت آخرین پیشنهاد خود را به طرف آمریکایی عرضه کرد. به موجب این پیشنهاد ژاپن ضمانت مینمود در برابر قطع کمکهای ایالات متحده به چین و اتمام تحریمهای نفتی و دیگر تحریمها نیروهای خود را از جنوب هندوچین بیرون کشیده و به جنوب شرق آسیا حمله نکند. پاسخ طرف آمریکایی در ۲۶ نوامبر مبنی بر این بود که ژاپن باید بدون هیچ شرطی چین را تخلیه نموده و با دولتهای غربی پیمان عدم تخاصم امضا نماید. این برای ژاپن بدان معنی بود که یا باید از تمام اهداف و برنامههایش برای چین چشم بپوشد یا آنکه منابع مورد نیاز خود در مستعمرات هلند را با زور تصاحب نماید. نظامیان ژاپنی به هیچ وجه نمیتوانستند گزینه اول را بپذیرند و تحریمهای نفتی را به مثابه اعلان جنگ میدیدند.
ژاپنیها برنامهریزی نموده بودند تا با تصرف سریع مستعمرات اروپایی در جنوب شرق آسیا یک خط دفاعی که تا میانه اقیانوس آرام ادامه مییافت را ایجاد کنند چراکه پس از آن ژاپنیها میتوانستند منابع مورد نیاز خود را از جنوب شرقی آسیا استخراج نمایند و در عین حال به راحتی در برابر نیروهای متفقین که در سرتاسر اقیانوس آرام پراکنده شده بودند دفاع کنند. مدتی بعد و برای جلوگیری از دخالت آمریکا در این طرح، ژاپنیها برنامه داشتند تا ناوگان اقیانوس آرام ایالات متحده را نابود نموده و آنها را از فیلیپین بیرون برانند. در ۷ دسامبر ۱۹۴۱ (۸ دسامبر به وقت آسیا) جنگ اقیانوس آرام با تهاجم نیروهای ژاپنی به موقعیت نیروهای بریتانیایی و آمریکایی آغاز شد. این لشکرکشی شامل حمله به پرل هاربر، فیلیپین، مالایا و تایلند و نبرد هنگ کنگ بود.
این تهاجم باعث شد تا ایالات متحده، بریتانیا، چین، استرالیا و چند کشور دیگر به صورت رسمی به ژاپن اعلان جنگ نمایند. اتحاد جماهیر شوروی که به شدت مشغول نبردی عظیم با نیروهای محور در غرب بود به مفاد پیمان عدم تخاصم خود با ژاپن پایبند ماند. آلمان نازی و باقی کشورهای محور نیز برای اعلام همبستگی با ژاپن و به دلیل آنچه که حمله به کشتیهای آلمانی توسط ایالات متحده به فرمان رئیسجمهور روزولت خوانده میشد به ایالات متحده آمریکا اعلان جنگ نمودند.
وقفه در پیشرویهای متحدین (1943_1942) : در اول ژانویه ۱۹۴۲ چهار پاسبان یعنی شوروی، چین، بریتانیا و ایالات متحده به همراه ۲۲ کشور شامل دولتهای در تبعید و دولتهای کوچکتر اعلامیه ملل متحد و منشور آتلانتیک را امضا کردند و موافقت نمودند هیچیک به صورت جداگانه با نیروهای محور صلح نکنند.
در طول سال ۱۹۴۲ مقامات متفقین در حال بحث و بررسی برای انتخاب استراتژی عالی خود پیرامون جنگ بودند که همه توافق داشتند شکست آلمان باید هدف اول باشد. روسها خواستار بازگشایی جبهه دوم برای کاهش فشار بر شوروی در شرق بودند، آمریکاییها نیز علاقهمند به یک حرکت سر راست و تهاجم به قلب آلمان از طریق فرانسه بودند. در سمت دیگر اما بریتانیاییها میگفتند باید در ابتدا با تهاجم به نواحی پیرامونی آلمان ضمن فرسوده کردن توان نظامی دشمن، روحیه آنها را کاهش داد و جنبشهای مقاومت را تقویت نمود. در نهایت بریتانیا توانست ایالات متحده را راضی نماید که تهاجم به فرانسه در سال ۱۹۴۲ غیرعملی است و به جای آن بهتر است متفقین به بیرون راندن نیروهای محور از آفریقا تمرکز نمایند.
در ابتدای سال ۱۹۴۳ متفقین طی کنفرانس کازابلانکا مفاد اشاره شده در اعلامیههای سال ۱۹۴۲ را بار دیگر مورد تأکید قرار داده و پیشنهاد تسلیم بیقیدوشرط را به دشمنان خود ارائه دادند. آمریکاییها و بریتانیاییها توافق نمودند عملیات را در حوزه دریای مدیترانه ادامه دهند و با حمله به سیسیل و ایتالیا مسیرهای دریای مدیترانه را به صورت کامل امن نمایند. هرچند که بریتانیا اصرار داشت عملیات بعدی در بالکان میتواند پای ترکیه را نیز به جنگ باز کند اما در ماه مه ۱۹۴۳ آمریکا تعهد بریتانیا جهت محدود کردن عملیات در حوزه مدیترانه برای انتقال نیروها جهت حمله به خاک اصلی ایتالیا و فرانسه در ۱۹۴۴ را به دست آورد.
اقیانوس آرام (1943_1942) : ژاپن و متحدش تایلند تا انتهای آوریل ۱۹۴۲ برمه، مالایا، هند شرقی هلند، سنگاپور و رابائول را ضمن وارد آوردن تلفات سنگین و گرفتن تعداد زیادی اسیر از دست متفقین خارج نمودند. در فیلیپین نیز علیرغم دفاع سرسختانه فیلیپینیها و آمریکاییها این جزیره نیز در مه ۱۹۴۲ سقوط کرد و دولت آن به خارج گریخت. در برمه ۷ هزار سرباز بریتانیایی که از روز ۱۶ آوریل طی نبرد ینانگ یانگ به محاصره افتاده بودند توسط سربازان چینی نجات پیدا کردند. در دریای جنوب چین، جاوه و اقیانوس هند نیز ژاپنیها در نبردهای دریایی موفق بودند و حتی توانستند خاک استرالیا را بمباران نمایند. در ژانویه ۱۹۴۲ متفقین تنها پیروزی خود بر ژاپنیها را در نبرد چانگشا توسط نیروهای چینی به دست آوردند. این پیروزیهای مداوم در برابر نیروهای بریتانیایی و آمریکایی که آماده نبرد نبودند باعث شد ژاپنیها با اعتماد به نفس بیش از حد نیروهای خود را تا حد زیادی پخش کنند.
در ابتدای مه ۱۹۴۲ ژاپنیها قصد داشتند با یک عملیات آبی خاکی پورت مورزبی را تصرف نموده تا مسیر ارتباطی میان ایالات متحده و استرالیا را قطع نمایند. ژاپنیها اما پس از نبرد دریای مرجان که در قلب آن دو ناو هواپیمابر آمریکایی قرار داشتند مجبور به ملغی کردن این عملیات گشتند. تهاجم بعدی ژاپنیها که اینبار به خاطر حمله دولیتل تحریک گشته بودند اشغال آبسنگ مرجانی میدوی بود تا بتوانند ناوهای هواپیمابرهای آمریکایی را به تله انداخته و آنها را نابود کنند که به همین واسطه و برای انحراف آمریکاییها، نیروهای خود را جهت اشغال جزایر الوشن به آلاسکا اعزام نمودند. این عملیات در ماه ژوئن شروع شد اما آمریکاییها که از اواسط مه کدهای نیروی دریایی ژاپن را شکسته بودند از نقشه ژاپنیها اطلاع کامل داشته و در نبرد میدوی پیروزی قاطعی را در برابر نیروی دریایی امپراتوری ژاپن به دست آوردند. در اواسط ماه مه نیروهای ژاپنی برای مجازات نیروهای چینی که به خلبانان آمریکایی زندهمانده از بمباران توکیو کمک کرده بودند لشکرکشی چجیانگ-جیانگشی را آغاز کردند.
ژاپن که پس از نبرد میدوی قسمت اعظم توان تهاجمی خویش را از دست داده بود تصمیم گرفت تا تلاش برای تصرف پورت مورزبی را اینبار از طریق زمین در پیش بگیرد. در همین زمان آمریکاییها برنامه داشتند تا با تصرف جزایر سلیمان و به خصوص گوادالکانال قدمهای ابتدایی برای اشغال رابائول که پایگاه اصلی ژاپنیها در جنوب شرق آسیا بود را بردارند.
هر دو طرف عملیات خود را در ماه ژوئیه آغاز نمودند اما در اواسط سپتامبر نبرد گوادالکانال به اولویت ژاپنیها تبدیل گشت و به سربازان در گینه نو دستور داده شد تا عملیات به سمت پورت مورزبی را متوقف نموده و به سمت شمال جزیره عقب بنشینند که در آنجا طی نبرد بونا-گونا با سربازان آمریکایی و استرالیایی درگیر شدند. گوادالکانال به سرعت تبدیل به مرکز توجه هر دو طرف گشت و میزان بسیار زیادی از سربازان و کشتیها وارد این نبرد شدند تا آنکه در ابتدای سال ۱۹۴۳ ژاپنیها شکست را پذیرفته و از جزیره عقب نشستند. در برمه نیز نیروهای کشورهای مشترکالمنافع دو عملیات اصلی را اجرا نمودند. اولین عملیات لشکرکشی به آراکان در اواخر ۱۹۴۲ بود که نتایج فاجعهباری داشت و در مه ۱۹۴۳ نیروهای متفقین مجبور شدند به هند بازگردند. عملیات دوم فرستادن نیروهای غیرمنظم به پشت خط ژاپنیها از فوریه بود که تا انتهای آوریل ادامه یافت و نتایج مختلفی داشت.
جبهه شرقی (1943_1942) : با وجود شکستهای فراوان، اوایل سال ۱۹۴۲ آلمان به همراه متحدان خود توانست جلوی یک حمله بزرگ از سوی شوروی را در مرکز و جنوب روسیه بگیرد و اراضیای که سال قبل به دست آورده بودند را حفظ کنند. ماه مه آلمان ضمن ایستادگی برابر حمله شوروی در شرق کریمه و خارکوف، حملهای را در ماه ژوئن ۱۹۴۲ علیه اراضی جنوب شوروی ترتیب داد تا علاوه بر حفظ موقعیت در مناطق شمالی و مرکزی جبهه، بر منابع نفتی قفقاز و جلگه کوبان نیز تسلط پیدا کند. ورماخت گروه ارتش جنوب خود را به دو گروه ارتش تقسیم کرد. گروه ارتش آ بر مناطق رود دن سفلی مسلط شده و از جنوب شرقی به قفقاز حمله کرد. درحالی که گروه ارتش ب به سمت رود ولگا در حرکت بود.
تا اواسط ماه نوامبر، بیشتر استالینگراد در طی نبردهای شهری به تصرف نیروهای آلمانی درآمد. شوروی دومین ضد حمله زمستانی خود را با محاصره نیروهای آلمانی در استالینگراد و حمله به رژف در نزدیکی مسکو آغاز نمود. تا اوایل ماه فوریه سال ۱۹۴۳ ورماخت متحمل خسارتهای سنگینی شد. نیروهای آلمانی در استالینگراد پس از افتادن به محاصره، تحت فشار تسلیم شدند و خط مقدم آلمان به پشت مواضع پیش از تهاجم تابستانه بازگشت. اواسط ماه فوریه، پس از آن که از میزان فشار نیروهای شوروی کاسته شد، آلمان ضد حمله موفقیتآمیزی در خارکوف اجرا و استحکاماتی در اطراف کورسک ایجاد کرد.
اروپا غربی (1943_1942) : نیروی دریایی آلمان با استفاده از تصمیمات ضعیف فرماندهی نیروی دریایی آمریکا، با تاخت و تاز به آنها روند کشتیرانی متفقین در سواحل آتلانتیک آمریکا را مختل کرد. تا نوامبر ۱۹۴۱ نیروهای مشترک، عملیات بازدارنده کروسیدر را در شمال آفریقا اجرایی کرده و تمامی تصرفات ایتالیا و آلمانیها را بازپس گرفتند. در شمال آفریقا، آلمانها حملهای را در ماه ژانویه علیه نیروهای بریتانیایی تدارک دیدند که تا ماه فوریه منجر به عقبنشینی بریتانیا تا نوار غزاله شد، این مسئله سبب شد تا آرامشی نسبی به نفع نازیها بر نبرد حاکم شود که آلمان از آن برای آماده کردن خود جهت حملات آینده استفاده کرد. نگرانیهای بریتانیا مبنی بر اینکه ممکن است ژاپن پایگاههای نظامی خود را در ماداگاسکار دایر کند، باعث شد تا در اوایل مه ۱۹۴۲ حملاتی علیه این جزیره را ترتیب دهد. حمله متحدین به لیبی باعث شد تا متفقین مجبور به عقبنشینی در عمق خاک مصر شوند و این روند تاجایی ادامه پیدا کرد که نهایتاً نیروهای محور در جریان نبرد العلمین متوقف شدند. در این قاره، حمله کماندوهای متفقین بر اهدافی استراتژیک باعث تشدید فاجعه دیپ راید شد و نشان داد که نیروهای غربی متفقین در اجرای عملیاتهای حمله در غرب اروپا تحت شرایطی که از نظر تجهیزات و امنیت عملیاتی آمادهسازی نشوند، ناتوان هستند.در اوت ۱۹۴۲، متفقین موفق شدند تا به هرقیمت نبرد دوم العلمین را دفع کنند و تدارکات لازم را به محاصرهشدگان جزیره مالت تحویل دهند. چند ماه بعد متفقین حمله خود به مصر را ترتیب دادند و نیروهای محور را مجبور به عقبنشینی کرده و حرکت خود به سوی غرب لیبی را آغاز کردند. این حمله اندکی پس از فرود نیروهای انگلیسی-آمریکایی در شمال آفریقای فرانوسی که منجر به پیوستن این مناطق به اراضی متفقین شد کلید خورد. هیتلر در پاسخ به ازدست دادن مستعمره فرانسه با تدارک دیدن حمله ای برای اشغال ویشی دست به مقابلهبهمثل زد. اگرچه نیروهای ویشی اقدامی برای مقابله علیه این نقض آتشبس نکردند اما موفق شدند تا ناوگان خود را پیش از آن که به دست نیروهای هیتلر بیفتد نابود کنند. نیروهای محور در آفریقا به تونس عقبنشینی کردند، که البته در مه ۱۹۴۳ به دست نیروهای متفقین فتح شد. در ژوئن ۱۹۴۳ نیروهای بریتانیایی و آمریکایی ائتلافی برای بمباران نقاط استراتژیک علیه آلمان، با هدف تضعیف اقتصاد جنگی، تضعیف روحیه حریف و تخریب خانههای ساکنین تدارک دیدند. بمباران هامبورگ آغاز این حملات بود که منجر به وارد آمدن خسارتهای سنگین بر زیرساختهای این مرکز صنعتی مهم شد.
پیشرفت دوباره نیروهای متفقین (1943_1944) : پس از عملیات گوادالکانال متفقین چندین عملیات علیه ژاپن را در آبهای اقیانوس آرام ترتیب دادند. در ماه مه ۱۹۴۳ نیروهای آمریکایی و کانادایی برای از بین بردن نیروهای ژاپنی در الوشن اعزام شدند. خیلی زود، ایالات متحده که از همراهی نیروهای استرالیایی و نیوزیلندی برخوردار بود عملیاتی بزرگ را برای منزوی کردن جزیره رابائول با تصرف جزایر اطراف ترتیب داد و با شکستن محدوده ژاپن در اقیانوس آرام جزایر مارشال و گیلبرت را اشغال کرد. تا پایان مارس ۱۹۴۴، متحدین به هردو هدف خود رسیدند و همینطور پایگاه اصلی ژاپن در تورک در جزایر کارولین را نیز تخلیه کردند. در ماه آوریل نیز متفقین عملیاتی را برای لشکرکشی غرب گینه نو آغاز کردند.
در اتحاد جماهیر شوروی، هم آلمان و هم نیروهای شوروی بهار و اوایل تابستان ۱۹۴۳ را صرف آماده شدن برای نبردی بزرگ در مرکز روسیه کردند. در ۴ ژوئیه ۱۹۴۳ آلمان به نیروهای شوروی در اطراف کورسک حمله کرد. ظرف تنها یک هفته، نیروهای آلمانی، خسته از دفاع منظم و قدرتمند شوروی از هیتلر دستور لغو عملیات را گرفتند. این اولین باری بود که هیتلر عملیاتی را پیش از نایل آمدن به موفقیت تاکتیکی یا عملیاتی لغو میکرد. این تصمیم هیتلر تاحدی نیز تحت تأثیر حملات نیروهای غربی متفقین به سیسیل در ۹ ژوئیه و شکستهای پیاپی ایتالیا بود که منجر به برکناری و دستگیری موسولینی در اواخر ماه شد.
در ۱۲ ژوئیه ۱۹۴۳، شوروی ضد حملهای علیه آلمان ترتیب داد که در نتیجه آن نه تنها هرگونه شانس پیروزی را از آلمانها گرفت، که آنها را در شرق نیز گرفتار کرد. پیروزی شوروی در کورسک پایانی بر برتری آلمان بود و ابتکار عمل در جبهه شرقی را نیز به روسیه داد. آلمانها تلاش کردند تا با عجله موقعیتشان در جبهه شرقی، که در امتداد استحکامات خط پنتر ووتان بود را تثبیت کنند. اما شوروی تلاششان را در اسمولنسک و با عملیات دنیپر ناکام نمود.
در سوم اکتبر ۱۹۴۳، متفقین غربی پس از آتشبس موقت ایتالیا، به خاک این کشور یورش بردند. آلمان با کمک فاشیستها به منظور تلافی، با خلع سلاح نیروهای ایتالیایی که در بسیاری از نقاط بدون دستور ویژهای بودند، کنترل نظامی مناطق ایتالیا را در دست گرفت و یک سلسله خطوط دفاعی را ایجاد کرد. همچنین نیروهای ویژه آلمانی، موسولینی را که بازداشت شده بود نجات دادند. او بلافاصله در ایتالیایی که به اشغال آلمانها درآمده بود حکومتی دستنشانده تحت عنوان جمهوری اجتماعی ایتالیا را ایجاد کرد که این مسئله خود پیشزمینه وقوع جنگ شهری ایتالیا شد. متفقین تا هنگام رسیدن به خط دفاعی اصلی آلمان در اواسط نوامبر، در چندین خط مقدم دیگر جنگیدند.
عملیات آلمانها در اقیانوس اطلس نیز به مشکل خورد. در ماه مه ۱۹۴۳، اقدامات متقابل متفقین به طرز چشمگیری افزایش یافت، تاجایی که زیردریایی آلمانی پس از متحمل شدن تلفات بسیار ناچار به توقف موقتی عملیات اقیانوس اطلس شد. در نوامبر ۱۹۴۳، فرانکلین دی روزولت و وینستون چرچیل با چیانگ کای-سیک در قاهره و سپس با جوزف استالین در تهران ملاقات کردند. کنفرانس پیشین، سیاستهای باز پسدهی اراضی ژاپنی پس از جنگ را مشخص کرد و برنامهریزی نظامی برای نبرد برمه را دربرداشت، در حالی که کنفرانس دوم شامل این بود که متفقین غربی بایستی در سال ۱۹۴۴ به اروپا حمله کرده و پس از آن اتحاد جماهیر شوروی باید سه ماه پس از شکست آلمانها به ژاپن اعلان جنگ دهد.
از نوامبر ۱۹۴۳، در طول هفت هفته از نبرد چانگدی، چینیها در حالی که منتظر کمک متفقین بودند ژاپن را مجبور کردند تا به قیمتی گزاف وارد یک جنگ فرسایشی شود. در ژانویه ۱۹۴۴، متفقین سلسله حملاتی را علیه خط در مونته کاسینو صورت دادند و سعی کردند با فرود در آنزیو از جناح خارجی به دشمن ضربه بزنند.
در ۲۷ ژانویه ۱۹۴۴، نیروهای شوروی یورشی وسیع علیه نیروهای آلمانی در لنینگراد را آغاز کردند و نهایتاً به بزرگترین و مرگبارترین محاصره تاریخ پایان دادند. حمله فوق پیش از جنگ در مرز استونی توسط گروه ارتش شمالی آلمان با کمک استونیاییهایی که امید به استقلال دوباره کشورشان داشتند متوقف شد. این توقف، سرعت عملیات متعاقب شوروی در منطقه دریای بالتیک را گرفت. در اواخر مه ۱۹۴۴، شوروی کریمه را آزاد کرد، تا حد زیادی نیروهای محور را از اوکراین خارج کرده و به رومانی یورش برد که البته توسط نیروهای محور دفع شد. حملات متفقین به ایتالیا موفقیتآمیز بود و به قیمت اجازه دادن به چندین لشکر آلمانی برای عقبنشینی، در ۴ ژوئن، رم فتح شد.
متفقین در سرزمینهای آسیایی موفقیتهای پیاپیی داشتند. در مارس سال ۱۹۴۴، ژاپنیها دو حمله را یکی علیه نیروهای انگلیسی در آسام هند و اندکی بعد حملهای را علیه مواضع مشترکالمنافع در ایمفال و کوهیما صورت دادند. در ماه مه ۱۹۴۴، نیروهای بریتانیایی ضدحملهای را ترتیب دادند که منجر شد سربازان ژاپنی تا ماه ژوئیه به برمه عقبنشینی کنند و نیروهای چینی که در اواخر سال ۱۹۴۳ به شمال برمه یورش برده بودند، سربازان ژاپنی در مییتکینا را محاصره کردند. دومین حمله ژاپن به چین با هدف نابودی نیروهای اصلی ارتش چین، تأمین امنیت راهآهن قلمرو ژاپن و تصرف فرودگاههای متفقین انجام شد. تا ماه ژوئن، ژاپنیها استان هنان را فتح کرده و نبرد چانگشا (۱۹۴۴) در هونان را کلید زدند.
تنگ کردن حلقه محاصره توسط متفقین (1994) : در ۶ ژوئن ۱۹۴۴ (معروف به روز دی)، پس از سه سال فشار مداوم از سوی اتحاد جماهیر شوروی، متفقین غربی به شمال فرانسه حمله کردند. پس از انتصاب چند واحد متفقین از ایتالیا، آنها همچنین به جنوب فرانسه یورش بردند. استقرار نیروها موفقیتآمیز بودند و منجر به شکست یگانهای ارتش آلمان در فرانسه شدند. پاریس در ۲۵ اوت به واسطه مقاومتهای محلی و همکاری نیروهای آزاد فرانسوی که هر دو تحت فرماندهی ژنرال چارلز دوگل هدایت میشدند آزاد شد و متفقین نیز در باقی سال به عقب راندن نیروهای آلمانی از اروپای غربی ادامه دادند. یک عملیات گسترده هوایی برای نفوذ به شمال آلمان که از هلند کلید خورده بود با شکست مواجه شد. پس از آن متفقین غربی به کندی وارد مرزهای آلمان شدند اما پس از یک حمله گسترده با نام عملیات ملکه، نتوانستند از رود روهر عبور کنند. در ایتالیا، پیشروی متفقین بابت برخوردن به آخرین خطوط دفاعی مهم آلمانها سرعت خود را از دست داد.
در ۲۲ ژوئن، شوروی یک حمله استراتژیک به بلاروس را صورت داد که تقریباً کل گروه ارتش مرکز آلمان را نابود کرد. خیلی زود، شوروی حملاتی استراتژیک را علیه نازیها ترتیب داد که منجر به شکست و خروج دستههای ارتش آلمان از اوکراین غربی و لهستان شرقی شد. شوروی کمیته آزادیبخش ملی لهستان را با هدف اعمال کنترل بر قلمرو لهستان و مبارزه با ارمیا کراجوا لهستانی تشکیل داد. ارتش سرخ شوروی در محدوده پراگا در سوی دیگر رود ویستولا مانده بود و منفعلانه سرکوب خیزش مردمی در ورشو توسط آلمانها را که توسط ارمیا کراجوا شروع شده بود را نظاره میکرد. حمله استراتژیک ارتش سرخ به شرق رومانی بخشهایی عمده از نیروهای آلمانی را نابود کرد و کودتای موفقی را در رومانی و بلغارستان باعث شد و به دنبال این تغییرات، کشورهای فوق به سوی متفقین گرویدند.
در سپتامبر سال ۱۹۴۴، دستههای ارتش شوروی با ورود به یوگسلاوی باعث عقبنشینی برقآسای گروههای اف و ای در یونان، آلبانی و یوگسلاوی شدند، پیش از این که از هم جدا شوند. با این حساب، کمونیستهای پیشرو پارتیزان تحت رهبری مارشال یوسیپ بروز تیتو، که در سابقه خود رهبری موفقیتآمیز گروههای مبارز چریکی علیه اشغالگریها را از سال ۱۹۴۱ در دست داشت، بخش عمده یوگسلاوی را به کنترل خود درآورد و اقدامات علیه نیروهای آلمانی در جنوب را با تأخیر مواجه کرد. در شمال صربستان، ارتش سرخ، با مایت محدود نیروهای بلغاری، در آزادسازی مشترک پایتخت بلگراد در ۲۰ اکتبر به پارتیزانها کمک کرد. پس از چندی، شوروی حمله گستردهای را علیه مجارستان تحت اشغال آلمان انجام داد که تا سقوط بوداپست در فوریه ۱۹۴۵ ادامه یافت. برخلاف توفیقات فراوان شوروی در بالکان، مقاومت تند تیز فنلاندیها علیه حملات شوروی در کارولین ایسموس، اشغالگری شوروی را دفع کرد و در شرایطی متعادل آتشبس شوروی و فنلاند را منجر شد، هرچند فنلاند ناچار به اعلان جنگ علیه متحد سابق خود، آلمان نازی، گردید.
با شروع ژوئیه سال ۱۹۴۴، نیروهای مشترکالمنافع در جنوب شرقی آسیا محاصره ژاپنیها را در آسام دفع کردند و ژاپنیها را به سمت رود چیندوین در میانمار عقب رانده و در حالی که چینیها میتکیانا در میانمار را به اشغال خود درآوردند. در سپتامبر سال ۱۹۴۴، نیروهای چینی کوه سونگ را تصرف کرده و جاده برمه را مجدداً گشودند. در چین، ژاپنیها توفیق بیشتری داشتند و در نهایت توانستند چانگشا را در میانه ژوئن و هنگیانگ را تا اوایل اوت به تصرف خود درآورند. خیلی زود، به استان گوانگشی حمله کردند و تا پایان ماه نوامبر در نبردهای اصلی برابر نیروهای چینی در گویلین و لیوژو به پیروزی رسیدند و بین نیروهای خود در چین و هندوچین پل ارتباطی برقرار کردند.
در اقیانوس آرام، نیروهای آمریکایی همچنان به فشارهایشان در اطراف اراضی ژاپنیها ادامه دادند. در اواسط ژوئن ۱۹۴۴، آنها حمله خود در جزایر ماریانا و پالائو را کلید زده و قاطعانه نیروهای ژاپنی را در نبرد دریای فیلیپین شکست دادند. این شکستها منجر به استعفای نخستوزیر ژاپن، هیدکی توجو شد و پایگاههای هوایی ایالات متحده را برای انجام حملات شدید بمبافکنهای سنگین به سرزمین ژاپن آماده کرد. در اواخر اکتبر، نیروهای آمریکایی به جزیره لیته فیلیپین یورش برده و اندکی بعد نیروهای دریایی متفقین پیروزی بزرگ دیگری را در نبرد خلیج لیته، یکی از بزرگترین نبردهای دریایی تاریخ، به دست آورد.
سقوط نیرو های محور و پیروزی متفقین (1945_1944) : در ۱۶ دسامبر ۱۹۴۴، آلمان در جبهه غربی با استفاده از بخش عمده نیروهای باقیمانده خود آخرین تلاشهایش را برای انجام یک ضدحمله با هدف ایجاد شکاف بین نیروهای متفقین غربی در اردنس و مرز فرانسه صورت داد و بخش عمده نیروهای متفقین را به محاصره درآورد و بندر تأمین نیازهای اساسی آنها در آنتورپ را متصرف کرد تا بتواند از آن به عنوان امتیازی برای نیل به یک توافق سیاسی استفاده کند. تا ماه ژانویه، این عملیات بدون نایل آمدن به هرگونه از اهداف استراتژیکش دفع شد. در ایتالیا، متفقین غربی در پس خطوط دفاعی آلمانها متوقف شدند. در میانه ژانویه ۱۹۴۵، اتحاد جماهیر، به همراه لهستانیها به لهستان حمله کرده و از ویستولا به سوی رودخانه اودر در آلمان پیشروی کرده و پروس شرقی را نیز گرفتند. در ۴ فوریه، شوروی، بریتانیا و ایالات متحده در کنفرانس یالتا گرد هم آمدند. آنها درخصوص نحوه اشغال آلمان پس از جنگ توافق کرده و بناکردند تا شوروی نیز به جنگ علیه ژاپن پیوندد.
در ماه فوریه، شوروی وارد سیلزی و پومرانیا شد، در حالی که متفقین غربی نیز وارد خاک غرب آلمان شدند و راه رودخانه راین را بستند. در ماه مارس، متفقین غربی با عبور از رودخانه راین در شمال نیروهای گروه ب ارتش آلمان را محاصره کردند. در اوان ماه مارس، آلمان آخرین حمله بزرگ خود علیه نیروهای شوروی در مجارستان را کلید زد. هدف از این حمله حفاظت از آخرین ذخایر نفتی خود و همینطور بازپسگیری بوداپست بود. ظرف دو هفته، حمله دفع شده و شوروی با پیش رفتن تا شهر وین آنجا را به تصرف خود درآورد. در اوایل ماه آوریل، نیروهای شوروی کونیگسبرگ را فتح کردند، در سوی دیگر متفقین غربی نیز سرانجام به ایتالیا هجوم برده و سراسر آلمان غربی در هامبورگ تا نورنبرگ را به تصرف خود درآوردند. نیروهای آمریکایی و شوروی در بیست و پنجم آوریل در رودخانه البه به هم رسیده و چند محموله تصرفنشده را در جنوب آلمان و اطراف برلین رها کردند.
نیروهای شوروی و لهستانی در اواخر آوریل به برلین یورش برده و شهر را محاصره نمودند. در ایتالیا، نیروهای ایتالیایی در ۲۹ آوریل تسلیم شدند. در ۳۰ آوریل، ساختمان رایشتاگ فتح شد و این نشان شکست نظامی نازیهای آلمان قلمداد میشد. پادگان نظامی برلین در ۲ مه تسلیم شد.
در این دوره چند تحول در رهبری رخ داد. در دوازدهم آوریل، مقام ریاست جمهوری ایالات متحده، تئودور روزولت درگذشت و هری اس ترومن تحت عنوان جانشین او به قدرت رسید. در ۲۸ آوریل بنیتو موسولینی توسط چریکهای ایتالیی کشته شد. دوروز بعد، هیتلر در جریان محاصره برلین خودکشی کرده و دریاسالار کارل دونیتس جانشین وی گردید.
تسلیم بیقیدوشرط در اروپا در روز هفتم و هشتم مه امضا شد تا از انتهای هشتم ماه مه عملی شود. گروه مرکزی ارتش آلمان تا ۱۱ مه به مقاومت ادامه داد.
در صحنه نبرد اقیانوس آرام، آمریکاییها به همراه نیروهای مشترکالمنافع فلیپینی در خاک فلیپین پیشروی میکردند و لیت را تا پایان آوریل ۱۹۴۵ پاکسازی نمودند. آنها تا ژانویه سال ۱۹۴۵ به لوزون رسیدند و مانیل را نیز تا ماه مارس پس گرفتند. نبرد در میندانائو و سایر جزایر فلیپین تا پایان جنگ ادامه داشت. درهمین حال، نیروی هوایی ایالات متحده برای تضعیف روحیه مردم و از بین بردن صنعت در ژاپن اقدام به انداختن بمبهای آتشزا بر فراز شهرهای مهم و استراتژیک ژاپن کرد. در ۹ و ۱۰ مارس حملهٔ هوایی وسیعی بر فراز توکیو صورت گرفت که مرگبارترین بمباران هوایی متعارف در طول تمام تاریخ برآورد شد.
در ماه مه ۱۹۴۵، نیروهای استرالیایی در بورنئو فرود آمدند و میدانهای نفتی آنجا را به تصرف خود درآوردند. نیروهای بریتانیایی آمریکایی و چینی، ژاپن را در شمال برمه شکست دادند و بریتانیا در ۳ مارس برای رسیدن به رانگون تلاش میکرد. نیروهای چینی ضدحملهای را در غرب هونان آغاز کردند که بین ۶ آوریل تا ۷ ژوئن ۱۹۴۵ رخ داد. نیروی دریایی آمریکا به همراه نیروهای آبی خاکی نیز با حرکت به سوی ژاپن ایووجیما را تا ماه مارس گرفته و در انتهای ژوئن اوکیناوا را تصرف کردند. در همین زمان زیردریاییهای آمریکایی واردات ژاپن را فلج کرده و توانایی تأمین نیازهای اساسی نیروهایی که خارج از ژاپن میجنگیدند را به شدت کاهش دادند. در یازدهم ژوئیه، رهبران متفقین در پوتسدام آلمان دیدار کردند. آنها مجدداً بر توافقنامههای پیشین خود با آلمان تأکید ورزیده و دولتهای آمریکا، انگلیس و چین مجدداً خواستار تسلیم بی قید شرط ژاپن شدند و بیان کردند که «گزینهٔ جایگزین برای ژاپن، ویرانی سریع و کامل است». در طول همین کنفرانس بود که انگلستان نیز انتخابات عمومی خود را برگزار نمود و کلمنت اتلت را جایگزین نخستوزیری وینستون چرچیل نمود.
ژاپن که باور داشت میتواند شرایط مذاکره را به گونهای پیش ببرد که در شرایط مطلوبتری تسلیم شود، تسلیم بیقیدوشرط را رد نمود. در اوایل اوت، آمریکا بمبهای اتمی خود را روی دو شهر ناکازاکی و هیروشیما انداخت. در اثنای دو بمباران اتمی، شوروی براساس مفاد عهدنامه یالتا، به نیروهای ژاپنی در منچوری حمله کرد و ارتش کوانتونگ را که بزرگترین نیروهای نظامی ژاپن را شامل میشد شکست داد. بدین ترتیب رهبران ارتش امپراتوری ژاپن متقاعد شدند تا شرایط تسلیم بیقیدوشرط را بپذیرند. همچنین ارتش سرخ بخش جنوبی جزیره ساخالین و جزایر کوریل را تصرف نمود. در ۱۵ اوت ۱۹۴۵، ژاپن تسلیم شد و مدارک تسلیم سرانجام در خلیج توکیو بر عرشه کشتی جنگی آمریکا یو اس اس میزوری در دوم سپتامبر ۱۹۴۵ به امضا رسید و به جنگ پایان داد.
نتیجه نهایی جنگ جهانی دوم پیروزی متفقین بود، اما پیامدهای این جنگ تغییرات بسیاری در پی داشت که از آن جمله میتوان تشکیل سازمان ملل متحد برای جلوگیری از مناقشات بین کشورها را نام برد، که قدرتهای پیروز در جنگ شامل ایالات متحده آمریکا و بریتانیا و فرانسه و شوروی و چین به پنج عضو دائم شورای امنیت آن تبدیل شدند.
دو کشور ایالات متحده آمریکا و اتحاد جماهیر شوروی سوسیالیستی، به عنوان ابرقدرتهای نو ظهور پس از جنگ در مقابل یکدیگر قرار گرفتند که از آن با عنوان جنگ سرد یاد میشود، که برای ۴۶ سال ادامه یافت.
بسیاری از کشورهای آسیب دیده در جنگ به خصوص در اروپا با کنار گذاشتن دشمنیها در سایه بازسازی اقتصادی و صنعتی و بهبود روابطشان با یکدیگر و ایجاد هویتی واحد را در پیش گرفتند.
بطور کلی جنگ جهانی دوم بر سراسر جهان و نیز جهان اسلام تأثیرات گستردهای داشت که برخی از آنها عبارتاند از:
فروپاشی نظام چند قطبی و شکلگیری نظام دو قطبی شرق و غرب به رهبری شوروی و آمریکا.
رنگ باختن نفوذ قدرتهای اروپایی مانند انگلیس، فرانسه، ایتالیا و آلمان در سیاستهای بینالمللی.
شروع جنگ سرد به عنوان صحنه رقابت دو بلوک در قالب اتحادیهها و پیمانهای خاص.
تحریک جنبشهای ضداستعماری و متعاقب آن استقلال مستعمرات و ایجاد چند کشور جدید.
سرانجام با حمله نهایی شوروی در ١٦ آوریل ١٩٤٥، پایتخت آلمان، برلین، به محاصره نیروهای شوروی درآمد. هنگامی که سربازان شوروی با مبارزه راه خود را به سمت کاخ صدارت عظمی رایش باز میکردند، هیتلر در ٣٠ آوریل ١٩٤٥ خودکشی کرد.
در ٧ ماه مه ١٩٤٥، آلمان بدون قید و شرط به نیروهای غربی متفقین در شهر رنس فرانسه، و در ٩ ماه مه به روسها در برلین تسلیم شد. در ماه اوت، اندکی پس از بمباران اتمی شهرهای هیروشیما و ناکازاکی ژاپن توسط ایالات متحده که موجب کشته شدن ١٢٠ هزار غیرنظامی شد و در ۲ سپتامبر ۱۹۴۵، زمانی که نماینده ژاپن توافق تسلیم شدن را در خلیج توکیو و بر روی ناو یو اس اس میزوری، امضا کرد، جنگ در اقیانوس آرام خاتمه یافت.
جنگ جهانی دوم که بین دو بلوک متحدین (آلمان و ایتالیا و ژاپن) و متفقین (انگلیس و فرانسه و آمریکا و شوروی) درگرفت، به لحاظ گستردگی جغرافیایی و قدرت تخریب منابع انسانی و طبیعی، در طول تاریخ بیهمتا بوده است و منجر به مرگ حدود ۵۰ تا ۸۵ میلیون نفر در سر کشوری که بیشترین تلفات دوران جنگ جهانی دوم را داشت، اتحاد جماهیر شوروی بود که بیش از ۲۱ میلیون نفر را از دست داد.
از هر پنج سرباز آلمانی که در جنگ جهانی دوم کشته شدند، چهار نفر آنان در جبهه شرقی و در عملیاتهای تهاجمی و تدافعی علیه نیروهای روسی کشته شدند. هشتاد درصد از مردان روسیه که در سال ۱۹۲۳ به دنیا آمده بودند، پس از پایان جنگ جهانی دوم، دیگر زنده نبودند.
هر چند بسیاری از آمار و ارقام زیر در منابع موجود متفاوتند، اما مبنایی برای ارزیابی به شمار میروند. از ایالات متحده، ۲۹۲۱۲۹ نفر در جنگ کشته و ۱۳۹۷۰۹ نفر طی عملیات مفقودالاثر شدند. از اتحاد جماهیر شوروی، ۸۶۶۸۴۰۰ نفر کشته و ۴۵۵۹۰۰۰ نفر مفقودالاثر شدند. از آلمان، ۲۰۴۹۸۷۲ نفر کشته و ۱۹۰۲۷۰۴ نفر مفقودالاثر شدند. از چین، ۱۳۲۴۵۱۶ نفر کشته و ۱۱۵۲۴۸ نفر مفقودالاثر شدند. از ژاپن، ۱۵۰۶۰۰۰ نفر کشته و ۸۱۰۰۰۰ نفر مفقودالاثر شدند. از بریتانیای کبیر، ۳۹۷۷۶۲ نفر کشته و ۹۰۱۸۸ نفر مفقودالاثر شدند.
تعداد غیرنظامیانی که در کشورهای مختلف کشته شدند بسیار تکان دهنده بود؛ اتحاد جماهیر شوروی ۱۴۰۱۲۰۰۰ شهروند غیرنظامی خود را از دست داد.