ویرگول
ورودثبت نام
علیرضا سیف
علیرضا سیف
خواندن ۵ دقیقه·۳ سال پیش

عشق را بدل به جنون کرد

در ستایش حمیدرضا صدر (نویسنده، روزنامه‌نگار، منتقد سینما، مفسر فوتبال)


اگر قرار باشد به خاطر یک چیز از صدا و سیمای عریض و طویل و فربه ممنون باشم آن معرفی حمیدرضا صدر به نسل ما دهه هفتادی‌ها بود.


فوتبال عشقِ اولِ کودکی ما بود سر کلاس درس حال نداشتیم ولی زنگ تفریح را پرشور برای هم کُری می‌خواندیم و بعد از زنگ آخر هم انگار که خدا جان تازه در ما دمیده باشد می‌دویدیم تا خانه، کیف را می انداختیم و با همان لباس مدرسه به همراه توپ پلاستیکی روانه‌ی کوچه شده و به بچه‌ محل‌ها می‌پیوستیم و از لنگ ظهر تا غروب آفتاب با فوتبال عشق می‌کردیم. درست در گرگ و میش، مادرها درها را باز می‌کردند و صدایمان می‌کردند و ما با اینکه زانویمان زخم و زیلی بود و دستمان بوی جوب می‌داد و له‌له می‌زدیم، نای دل کندن از فوتبال را نداشتیم مادر نرمخویی می‌کرد افاقه نمی‌کرد نفرین و ناله می‌کرد کارگر نمی‌شد آخرین تیر ترکش مادر تهدید به چقلی نزد پدر بود و این یک فقره کارساز بود. و شب هم که به جای درس فوتبال را می‌دیدیم.

و دوران کودکی ما و فوتبال این‌گونه به کری‌خوانی و بازی در کوچه و تماشای فوتبال گذشت.


اما در دوره نوجوانی ما برنامه‌های ورزشی تلویزیون، شاهد حضور یک اعجوبه بود اعجوبه‌ای که فوتبال را برای ما فراتر از کری‌خوانی و بازی کوچه‌ای ترسیم کرد.

و هم بر شور ما افزود هم شعور ما.

موقع پخش شهرآورد تهران خدا خدا می‌کردیم کارشناس ورزشی حمیدرضا صدر باشد آن وقت می‌دانستیم دو لذت بزرگ پیش رو داریم شهرآورد و تفسیر شهرآورد از زبان صدر.

او فقط کارشناس همان بازی مقرر نبود او آرشیو زنده و تمام عیار همه شهرآوردها بود از دهه پنجاه تا حالا.

با زیباشناسی و زیبانگری مختص خودش از حاشیه‌ تا گل‌های بازی را تحلیل می‌کرد با استفاده از گل‌های همان بازی ما را می‌برد به سال‌ها پیش، از آزادی به امجدیه.

از کری‌خوانی‌ها مدد گرفته ما را می‌برد به کوچه پس کوچه‌های تهران و خاستگاه مردمی کُری‌ها.


در برنامه گزارش ورزشی وقتی کارشناس حمیدرضا صدر بود. دو دست را می‌زدیم زیر چانه و سراپا گوش و چشم می‌شدیم برای دانستن و لذت بردن.

اگر کارشناس دیگری هم در استودیو بود او هم دوست داشت دستش را بگذارد زیر چانه و تمام وقت شنونده باشد. با اینکه نود دقیقه بازی را دیده بودیم اگر همان بازی را هم برایمان روایت می‌کرد باز شنیدنی بود زاویه دید او بکر بود. لذت محض, کشف ناب و جهانی دیگر.

او حرف نمی‌زد با واژه‌ها فیلم می‌ساخت یک فیلم بلند و وزین، که دوست نداشتی تمام شود و اگر مجری می‌پرید وسط حرفش انگار که آدم را از خلسه کشیده باشند بیرون؛ حسابی شاکی می‌شدیم.


حمیدرضا صدر فرهنگ نامه و دایره‌المعارف سیار بود.

وقتی لب می‌گشود فقط از تاکتیک و علم فوتبال نمی‌گفت. کلام او برخاسته از یک تدوین ذهنی قوی و آمیزه‌ای از تاکتیک، ظرافت، فرهنگ ‌شناسی ، اسطوره شناسی، اقلیم، تاریخ، سیاست و هنر بود.

و ماحصل چنین کلامی معجونیست لذیذ که عوام را به شگفتی وا می‌دارد و خواص را به تحسین.

یک نمونه‌اش توضیحات صدر بود در مورد نماد باشگاه آ اس رم ایتالیا که مرا به اسطوره شناسی علاقه‌مند کرد و مدتها دنبال دانستن بیشتر در زمینه اسطوره‌شناسی بودم.


شبکه ورزش سیما که افتتاح شد دوران اوج حضور صدر در برنامه‌های تلویزیونی رقم خورد با برنامه‌ای به نامِ آنسوی نیمکت.

برنامه‌ای که پنج‌شنبه‌ها پخش می‌شد و من به عشقِ علم و تسلط صدر پای این برنامه می‌نشستم.


در این برنامه به تمام بازی های مهم باشگاه‌های اروپا از تمام ابعاد می‌پرداخت یک برنامه اسما فوتبالی ولی رسماً فراتر از فوتبال.

حمیدرضا صدر آنجا بود که عشق را بدل به جنون کرد

وقتی دستش را بالا می‌برد و می‌چرخاند و چشم‌هایش را می‌بست تا آماده مکاشفه شود.

از تاریخ شکل‌گیری فوتبال گفت از تاثیرات اجتماعی و سیاسی فوتبال از خلقِ عشق‌ها، نفرت‌ها، شادی‌ها، اسطوره‌ها، سرودها و ارزش‌ها.

و حمیدرضا صدر آنجا به ما فهماند که فوتبال یک فرهنگ است یک خالق تمام عیار است و به نیکی هم این فهم را رساند، با ارجاعات به جای سینمایی، با معرفی کتاب‌هایش با به خدمت گرفتن ترجمه و تاریخ. او حتی اگر لازم بود پای شعر و سرودهای محلی را هم وسط می‌کشید.

و من در خیلی از برنامه‌های آنسوی نیمکت بیشتر از فوتبال با فیلم و کتاب و مستند خوب آشنا شدم.


بعدها که با او بیشتر آشنا شدم فهمیدم او روزنامه نگار با سابقه ای هم هست و چقدر عالی می‌نویسد و حمیدرضا صدر شد الگوی ورزشی نویسی من.

آدمی که ثابت کرد در هر حوزه نوشتاری می‌شود خوب و خاص و بکر و ارزشمند بود همه چیز به خودت بستگی دارد. او حتی در حاشیه‌ها هم زیبایی‌ها و ارزش‌ها را شکار می‌کند و آنقدر خوب می‌نویسد که حاشیه می‌شود یک متن تمام عیار.


حسن دیگر او خلق روایات تازه از یک حادثه است مثلا حمیدرضا صدر اگر قرار باشد هزار سال متوالی برای سالگرد اولین صعود تیم ملی ایران به جام جهانی بنویسد هزار روایت نو متفاوت و جذاب خواهد نوشت.

و خدا کند که هزار سال باشد و بنویسد.


او حرفه‌ای، متعهد، کاربلد، با اطلاعاتی وسیع و مرتبط و همیشه در فکر ارتقاء توانایی‌های خود است. ژورنالیستی که از نسل روزنامه‌نگاران بادیسیپلین، باسواد و روشنفکر است که سطح و اعتبار روزنامه‌نگاری و اقبال عمومی نسبت به آن را افزایش داده و تأثیراتی قابل توجه بر روی چند نسل فوتبال‌دوست گذاشته است.

و در زمانه‌ای که چِرت‌نگاری هوچی‌گری و ادعا جایگزین روزنامه‌نگاری، علم و تعهد شده جهانِ قلم و روزنامه‌نگاری بیش از هر زمان دیگری نیازمند نگاه کلام و قلم توانای حمیدرضا صدر است.


دردمندانه در خبرها آمده که حمیدرضا صدر مدت‌هاست با بیماری سختی دست و پنجه نرم می‌کند

اول برای خودم متاسفم که وقتی فهمیدم استاد حمید رضا صدر حال مساعدی ندارد دست به قلم شدم و در وصف کمالات و تاثیراتش نوشتم

کاش قدر داشته‌هایمان را همیشه بدانیم نه در وقت اضطرار.

دوم از خالق متعال می‌خواهم که حمیدرضا صدر که خالق گزارش‌ها و یادداشت‌های ویژه و آفریننده لحظات ناب و لذات خاص برای ماست را حفظ کند

و سوم خطاب به حمیدرضا صدر عزیز:

تو که همواره برایمان از قدرت عشق گفتی، از تسلیم ناپذیری قهرمانان در برابر ناملایمات

از شباهت فوتبال و سینما


پس به خاطر عشق، کتاب، سینما، دانایی و فوتبال برایمان بمان

برایمان بمان دوست‌داشتنی‌ترین.

این یادداشت را وقتی نوشتم که شنیدم بیمار است ولی فرصت انتشارش را نیافتم اکنون که دیگر میان ما نیست و کاش قدرشناس‌تر بودیم.

روحش شاد و اطمینان دارم یادش جاوید است.



شاید از این پست‌ها خوشتان بیاید