هیچ می‌شوم

دستمالی برداشته‌ام،

هرچه را می‌بینم پاک می‌کنم،

اشیا را، آدم‌ها را، فکرها، نام‌ها، همه چیز را.

آنقدر میسابم تا تمام شوند، «هیچ» شوند.

همه دنیایم که «هیچ» شد، به هیچستان می‌رسم.

قدم در هیچستان می‌گذارم.

لم می‌دهم.

پایم را روی پا می‌اندازم و آواز می‌خوانم.

آواز می‌شوم.

«هیچ» می‌شوم...