کتاب بخوانیم یا برویم بازارگردی؟
این سوال بسیار مهم است. ما بارها خواسته و ناخواسته به آن پاسخ دادهایم!
همان وقتها که ترجیح دادیم لم بدهیم روی کاناپه و کانالها را بالا و پایین کنیم. یا وقتی که زنگ زدهایم به دوستانمان تا آخرشب را کمی خوش بگذرانیم. غروبهایی که بیکار بودهایم و تصمیم گرفتهایم کمی بخوابیم. یا ساعتهایی که توی صف انتظار مترو و اتوبوس به مدل مو و دستبند و آرایش دیگران نگاه کردهایم...
ما تمام این وقتها انتخاب کردهایم که کتابهایمان توی قفسهها خاک بخورند!
تمام این وقتها پشت کردهایم به جوابمان در انشاهای دوران مدرسه. «علم بهتر است یا ثروت؟»
خب معلوم است. هیچکدام! جواب سوم ما «وقتکشی» است!
ما «وقتکشی» را در این دنیا بیش از هرچیزی دوست داریم. ذهن ما خوشش نمیآید به کار کشیدن وادارش کنیم. پس هی ما را حواله میدهد به دست و پا و چشمهایمان. در بهترین حالت میرویم پیادهروی. یا کاری جور میکنیم برای سرگرمی. در نهایت هم بیشترین انتخابمان کار کشیدن از چشمهاست. خیره شدن به السیدیها!
میدانم قبول کردن این «تنبلی» از قبول کردن «افسردگی» هم بدتر است. اما بدانید و آگاه باشید که این مقاومت هم از سوی ذهن شما هدایت میشود.
ذهن شما میخواهد با هر ترفندی منصرفتان کند. اولین بهانهاش هم این است: «تو به قدر کافی بلدی!»
ما اگر باور میکردیم که در این دنیا چه چیزهای جالبی برای آموختن وجود دارد هیچ وقت از بیشتر یادگرفتن سیر نمیشدیم.
همین است که همیشه گفتهاند: «بزرگترین دشمن انسان، خودش است!»
اگر توانستید خودتان را قانع کنید که بجای خریدن پاپکورن و یا شکلات فندقی، یک کتاب کوچک بخرید، شما از خودتان بردهاید!
من حتم دارم شیرینی شکلات فندقی زودتر به کام ما مینشیند اما شما هم قبول کنید که شیرینی کتاب خیلی دیرتر از کام آدم میرود.
ما میتوانیم با اشیا برخوردهای متفاوتی داشته باشیم. چیزی را ببلعیم و هضم و دفع کنیم. یا چیزی را بخوانیم و ارسالش کنیم توی سرمان برای یک زیست همیشگی!
واژههایی که شما در کتابها میخوانید هیچوقت از بین نمیروند. بلکه منظم و مرتب مینشینند گوشهی ذهنتان تا به وقتش یک بهرهی حسابی نصیبتان کنند!
واژهها سپردههای بلند مدت شما هستند. همانها که در نهایت یک فرق بزرگ میگذارند بین شما و آدمهای دیگر!
این بار که تصمیم گرفتید برای وقت خالی میان روزتان کیف بیندازید روی دوش و بازار را انتخاب کنید، یک لحظه به کتابهایتان فکر کنید. آنها، آرام و سربهزیر، گوشهی قفسههای کتابخانه منتظرتان هستند!
هدا ترخان