ویرگول
ورودثبت نام
ملکا
ملکا:)
ملکا
ملکا
خواندن ۲ دقیقه·۲ ماه پیش

جنگ

امشب داشتم یکسری ویدیو از صحنه جنگ‌ می دیدم.‌

دیدم یک سرباز روسی که کشته شده بود و دقیقا به سرش شلیک شده بود و کشته شده بود.

توسط پهپاد با یک شلیک کاملا سرش کنده شد.

و یکهو تو صورتم خورد که چه قدر زندگیمون به تار مو بنده.

چه قدر جایگاه پایینی داریم.

که ای کاش یکی بود و تو بغلش انقدر گریه می کردم تا خوابم می برد که تو تمام این مدت بهش بگم‌ ببین من خیلی ترسیدم. من تنهام. هیچ کس نبود. هیچ کس منو نمی فهمید. تو کجا بودی تو این مدت ای کاش بودی....

ای کاش حداقل وقتی واست تعریف می کردم خودت رو مشتاق نشون می دادی.

یادمه شب اولی که ایران حمله کرد به اسرائیل و عملیات الاقصی ۱ بود من داشتم به در و دیوار چنگ می زدم.‌دیگه خونه، خونه نبود انگار یکسری لایه های کاغذی بودن بی دفاع بودم و انگار پتوم تنها چیزی بود که روم زده شده بود و من از آسمان می ترسیدم.‌

یا

شب آخری که اسرائیل حمله کرد و تمام خونه تمام خونه می لرزید به وحشتناک ترین شکل ممکن. که من به لرز افتاده بودم از ترس.

و هیچ کس ازم نپرسید چه حسی داشتم چه اون موقع چه حتی بعدش. انگار حتی علاقه هم نداشتن بشنون.

به پدرم گفتم چه قدر اوضاع مملکت بده و هر روز داره بدتر میشه و بهم گفت درس بخون.‌

میدونی اینو میدونم. و اون جمله احمقانه ای رو گفت که از وقتی ۱۰ سالم بود بهم می گفت.‌اینکه وضعیت اینجوری نمی مونه.

من

من الان پر از ترسم.‌

آرزو می کردم فقط میتونستم به سقف کاغذی بالا سرم اعتماد ‌کنم.

آرزو می کنم‌ای کاش یکی باشه که این سطور رو بخونه فقط.

بدون دادن جملات انگیزشی احمقانه بهم گوش بده همین فقط.‌

آرزو می کنم چند سال بعد این سطر ها رو ببینم و بگم‌دیدی الکی نگران بودی هیچی نشد.‌

آرزو دارم فقط دانشگاه باشه برم دانشگاه درس بخونم‌ بیام.‌ و مجبور نشم دوباره ساعت ها تو خونه باشم و آرزو‌مرگ کنم.‌

من ؟ من فقط یه زندگی معمولی میخوام.

نه حتی معمولی... پایین تر از معمولی امکان یه سقف محکم و دانشگاهی که بدونم پا برجاست .‌

دانشگاهی که تنها خونه منه.‌

دانشگاه اگه تعطیل بشه من خونه ای ندارم.‌ و من از بی خانمان شدن میترسم.‌

همین.‌

آرزوجنگ
۶
۱
ملکا
ملکا
:)
شاید از این پست‌ها خوشتان بیاید