کتاب ربه کا نخستین تجربه صوتی بود. نخستین داستان بلندی بود که میشنیدم. البته هیچچیز جای کتاب و خواندن و نوش کردن کلمات را نخواهد گرفت، اما تجربه بدی نبود. توصیفها چنان عینی و ملموس بود که میتوانستی همراه شخصیت تکتک لحظهها را لمس کنی؛ گرمای سواحل مونت کارلو و بوی گلهای مندرلی و سرمای کتابخانه مندرلی در بامدادهای بهاری را. میتوانستی نسیم دریا را وقتی از صخرههای کنار ساحل مندرلی بالا میرفتی، حس کنی. میتوانستی کفهایی که کناره دریا را سفید کرده، در ذهنت مجسم کنی. میتوانستی حس ترس و گمشدگی را در راهروهای بخش غربی بچشی و در تاریکی اتاقهای آن بخش نفس کم بیاوری.
نویسنده قلم قدرتمندی داشته، چنانکه حتی فرآیند ترجمه و آسیبهای بسیار آن نتوانسته از جذابیت آن بکاهد.
اولین چیزی که در این داستان توجهم را جلب کرد، بازی نویسنده با نام برای نشان دادن جایگاه اجتماعی شخصیتها بود. شخصیت زن راوی داستان، دختر جوانی که خدمتکار مخصوص زنی آمریکایی است و در مونت کارلو با آقای دووینتر آشنا میشود و بعد از مدت کوتاهی با آقای دووینتر ازدواج میکند، هیچ نامی ندارد. نویسنده از این ترفند برای نشان دادن جایگاه پست اجتماعی این زن در بین مردم استفاده کرده و همین طور بهخوبی دیدگاه مردم، حتی خدمه مندرلی به این زن را نشان داده است. در مقابل، شخصیت ربکاست. شخصیتی که در داستان حضور ندارد، اما قهرمان داستان است؛ ربکای زیبا، شجاع، مدیر و پرآوازه. زنی که همگان او را میستایند و همین ستایشهای بیحد و مرز و عشق همگان به یک مرده، راوی داستان، خانم دووینتر جدید را میآزارد و همچنین داستان را پیش میبرد.
داستان تعلیق خوبی دارد و این کشش تا آخرین بند داستان بهقوت خویش باقی است. داستان صبغهای جنایی دارد و فرازها و فرودها و دلهرههایی حسابشده حس کنجکاوی مخاطب را برمیانگیزد و مخاطب را تا پایان همراه خود میکند.
شخصیتپردازی قوی است. طیفی از شخصیتها با ویژگیهایی منحصر بهفرد در داستان حضور دارند؛ از شخصیت تااندازهای معصوم و کودکانه راوی داستان تا شخصیت جذاب ربکا و شخصیت پیچیده خانم دانورس. اما این شخصیتها دستخوش تغییر میشوند. راوی بهقول خودش یکشبه بالغ میشود. همان یک شبی که پرده از شخصیت دوگانه و سیاه ربکا برداشته میشود و شخصیت مرموز آقای دووینتر زلال میشود. و وقتی پردهها فرو میافتد، مخاطب متوجه میشود که نویسنده از تمام ابزارها برای نمایش شخصیتها بهره گرفته، مثلا با نمایش ظرافت و تجمل وسایل اتاقها پوسته ظاهری شخصیت ربکا را نشان داده و با تاریکی و خفقان اتاقها شخصیت درونی او را به تصویر کشیده.
هنگام گوش دادن به داستان متوجه شدم متاسفانه رمانهای ترجمه خیلی به دستور زبان فارسی در نگارش افعال توجه ندارند؛ چنانکه اغلب فعلها بدون قرینه حذف شدهاند.
بعد از آناکارنینا این چندمین داستان خارجی است که متوجه شدم به موضوع خیانت به ازدواج آن هم از سوی زن پرداخته است. ظاهرا این موضوع در همان غرب بیقید نیز روزگاری موضوع منفوری بوده، اما این روزها متاسفانه بهمنظور عادیسازی وارد داستانها و رمانهای وطنی نیز شده.
چند فصل ابتدایی داستان حس کنجکاوی مرا برانگیخت تا فیلمهایی که براساس این رمان ساخته شده را تماشا کنم. با جستوجو در گوگل متوجه شدم دو اثر سینمایی براساس این داستان ساخته شده اولین آنها را هیچکاک در سال ۱۹۴۰ به تصویر درآورده است. دیگری در سال ۲۰۲۰ به کارگردانی بن ویتلی ساخته شده است. از روی کنجکاوی ابتدا فیلم دوم را باز کردم، اما متاسفانه فقط چند دقیقه را توانستم تحمل کنم و به نظرم فاصله زیادی با متن داستان داشت. سپس دقایقی از اثر هیچکاک را تماشا کردم، ظاهراً اقتباس هیچکاک به متن نزدیکتر است و پیوند بهتری با داستان دارد.
یک سوال که ذهنم را حسابی مشغول کرده این است که چرا روی جلد کتاب نوشته ربه کا؟ مگر ربکا چه ایرادی دارد؟