خانم «الف» را در نظر بگیرید. قرار است تا یک ماه آینده پروژهاش را تحویل بدهد. برای تحویل این پروژه هیجانِ زیادی را تجربه میکند. پس برای آرامساختن خودش حمله میبرد به اکسپلور اینستاگرام. چند ساعت بعد، با ذهنی خسته از پرتوپلاهایی که به خورد حواس دوگانهاش داده مینشیند پشت میز.
تمرکز ندارد. یازده شب است. میتواند پنج صبح بیدار شود و کارش را آغاز کند. پس مسیر میز تا تخت خواب را با یک گام کوتاه میکند و دراز میکشد. ذهنش هنوز فعال است، خوابش نمیبرد. پس دوباره به گوشی پناه میبرد. بالاخره ساعت چهار صبح میخوابد. ده صبح بیدار میشود. تصمیم میگیرد کمی کتاب بخواند تا احساس موفقیت به او دست بدهد. موفقیت با او دست نمیدهد. لنگ ظهر است. کم مانده بود یادش برود؛ تا یک ساعت دیگر دورهی تخصصی «پرورش گاومیشهای ملوس» شروع میشود. این کلاس را خیلی دوست دارد. به شکوفایی خلاقیتش کمک میکند. تازه برای پروژهاش هم خوب است. راه میافتد سمت کلاس.
بعد از کلاس، دوستش را میبیند. صحبت شیرینِ «چرا مهاجرت نکردی؟ همه رفتن که» آغاز میشود. خانم الف دلایلش را در کافه برای دوستش شرح میدهد. شب شده. خسته میرسد خانه. امروز هم نتوانست کار کند. با این همه خستگی هم که نمیشود کار کرد. بماند برای فردا تا با تمرکز بیشتری برود سراغش. فردا میشود. فردا شب میشود. کار میماند برای فردایِ فردا شب و فرداهای دیگر.
دو چیز را کم داشت: «متمرکز کارکردن و اولویتبندی کارها.»
او بهجای برنامهریزی، رؤیاریزی میکرد. برای فرار از سختی کار، تمرکزش را قربانیِ اولویتهای دستِ چندم میکرد.
برنارد راث در بخشی از کتابش دربارهی چرندبودن دلایلی که ما را متوقف میکنند نوشته:
آیا شما واقعا قصد دارید کاری انجام دهید؟ آیا میخواهید توجهی را که آن موضوع لازم دارد به آن اختصاص دهید؟ اگر این طور است، پس صرفا کافی است شروع کنید. از منظر تفکر طراحی، الان وقتش است تا چیزی را که به آن سوگیری به سمت عمل میگوییم به صورت قانون دربیاوریم و بفهمیم چگونه میتوانید به سمت هدفتان حرکت کنید.
فرض کنیم هدف شما نوشتن کتاب است.
اینکه پنج بار در روز به صفحۀ شخصیتان در شبکههای اجتماعی سر بزنید باعث نوشتهشدن کتاب نخواهد شد. صحبتکردن دربارۀ نوشتن نیز باعث نوشتهشدن کتاب نمیشود. فرستادن پیامک به دوستانتان نیز همینطور و الی آخر. احتمالا متوجه منظورم شدهاید. حتی ملحقشدن به گروهی از نویسندگان و شرکت در همایشهای تخصصی هم شما را به هدفتان نخواهد رساند. چیزی که شما را به هدفتان میرساند این است که هر روز پشت رایانهتان بنشینید و شروع به نوشتن کنید. شما نیاز دارید خودتان را به نوشتن متعهد کنید، حتی اگر اولین پیشنویس افتضاح از آب در بیاید.
سروکلهی سومین کمبود خانم الف پیدا شد؛ او نیاز داشت که خودش را به انجام کار متعهد کند، حتی اگر کارش افتضاح از آب درمیآمد.