صبا مددی
صبا مددی
خواندن ۲ دقیقه·۱ سال پیش

شمع‌هایی برای یادگیری | یکی‌شون خیلی خوبه

بالاخره کدام را انتخاب کنم؟ فردی که می‌گوید چشم و گوشت را ببند و به شهودت عمل کن یا کسی که خط‌کشِ علم به‌دست گرفته و همه‌چیز را با آن می‌سنجد؟ کدام کتاب را بخوانم؟ کتابی که مُد است و همه در کافه‌ها با آن عکس می‌اندازند یا کتابی که قطور است و خواندنش دشوار؟ کدام بهتر است؟

چرا کتاب می‌خوانم؟

برای رسیدن به جوابِ مناسب بهتر است اول از خودم بپرسم چرا اصلا کتاب می‌خوانم؟ چرا دنبال افرادی می‌گردم که راهنمای من باشند؟ چون دوست دارم رشد کنم. چرا رشدکردن را دوست دارم؟ چون به من این امکان را می‌دهد که بتوانم تک‌تک استعدادهایی را که در پستو قایم کرده‌ام آشکار کنم. استعدادهایی که دائم با سقلمه‌زدن به روحم نارضایتی‌شان را ابراز می‌کنند و من آن‌ها را پشت در نگه می‌دارم. اما از آن‌ها استفاده‌ای نمی‌کنم. چون در سرفصل کتاب‌ها یا دورهایی که خریده‌ام توصیه‌ای در این باره نشده.

نجوایی مدام می‌گوید: «بیا اینم از کتابا و دوره‌هایی که بهشون اعتماد کرده بودی. بفرما. این امامزاده کور می‌کنه که شفا نمیده. فایده‌ای نداره. اتلاف وقته.» می‌دانم این نجوا نیت درستی ندارد اما خب دروغ هم نمی‌گوید.

از روی دست کدام کتاب زندگی‌ام را بنویسم؟

می‌روم سراغ تجربه‌هایم. حال‌وهوای یک هفته پیشم را مرور می‌کنم. کتابی را خوانده بودم. چنان باعث افزایش عملگرایی‌ام‌ شده بود که می‌توانستم انرژی مورد نیاز یک نیروگاه برق را تأمین کنم. دوربین دوچشمی‌ام را می‌چرخانم به چند روز قبل. کتابی خوانده بودم که همه از آن تعریف می‌کردند. راستش را بخواهی کتاب خوبی هم بود. اما بعد از خواندنش انگار باتری خالی کرده بودم.

گمان می‌کنم هیچ‌وقت بهترین و کامل‌ترین کتاب، دوره یا مربی پیدا نشود. کتاب‌ها، نویسنده‌ها یا اساتید، مثل شمع هستند. بعضی از آن‌ها دیرسوز هستند. خیال‌مان از بابت‌شان جمع است. اما به هر حال هر شمع دیرسوزی هم یک روز تمام می‌شود. بعضی از آنها ظاهر زیبایی ندارند اما کیفیت‌شان بالاست. بعضی‌ها هم نه ظاهر دارند نه فتیله. انگار که عقلت پاره‌سنگ بردارد و یک قالب پارافینی بخری.

شمع‌هایی برای یادگیری

پس اگر قرار نیست هیچ استاد یا کتابی ما را به سرمنزل مقصود برساند چرا این همه روی اهمیت یادگیری و آموزش تأکید شده؟

اشتباه نکن. همه‌ی این‌ها برای رشدت آمده‌اند اما قرار نیست تا ابد با تو بمانند. معلم، کلاس یا هر نوشته‌ای روشنایی‌بخش راه توست. یک مدتی با هم هم‌مسیر می‌شوید تا به نزدیک‌ترین آبادی برسی. آن‌جاست که برای رفتن و رسیدن به آبادی دیگر باید به دنبال شمعی نو باشی.

برگردیم به دنیای واقعی‌که با انبوهی از کتاب‌ها و دوره‌ها محاصره شده. گاهی احساس می‌کنی قرار است زیر انبوه اطلاعات خفه شوی. اما نگران نباش. این اتفاق نمی‌افتد اگر بدانی؛

  • استادی برای تو مناسب است که تو را به خود واقعی‌ات برساند.
  • دوره‌ای خوبی است که بازدهی‌ات را بیشتر کند.
  • کتابی را باید بخوانی که تو را عملگراتر بکند.
کتابآموزشعملگرایی
زیست‌شناس نویسنده‌ای که عاشق خودشناسیه sabamadadi.ir
شاید از این پست‌ها خوشتان بیاید