ماهیت زندگی چیست؟ توالی پیدرپیِ لحظههاییست که تواناییِ مهارش را نداریم یا مسیریست مشخص که به کمک یک دفترچهی راهنمای یکسان، میتوانیم با موفقیت به پایان برسانیم؟
آنی دوک در جایی از کتاب تفکر نامطمئن نوشته:
کیفیت زندگی ما حاصل جمع کیفیت تصمیمگیریهایمان بهعلاوهی شانس است. در شطرنج تأثیر شانس خیلی محدود و کم است؛ بنابراین بهراحتی میتوان نتیجۀ بازی را نشاندهندۀ کیفیت تصمیمات دانست. چنین چیزی بازیکنان شطرنج را بیشازپیش به منطق و عقلانیت گره میزند. وقتی حرکت اشتباهی میکنید، بازی طرف مقابل شما را متوجه این اشتباه میکند یا اینکه بعد از بازی با تجزیهوتحلیل حرکات به اشتباه خود پی میبرید. از لحاظ نظری همیشه یک جواب درست وجود دارد. اگر ببازید، هیچ دستاویزی ندارید که بار شکست خود را به دوش آن بیندازید؛ تنها دلیل شکست شما تصمیمگیری نادرستتان است. تقریبا هیچگاه از یک شطرنجباز این جمله را نخواهید شنید: «شانس نیاوردم وگرنه بازی را برده بودم!» یا «خیلی خوب بازی کردم و شانس با من یار بود.» (درحالی که اگر در زمان استراحت بین مسابقات پوکر در راهروها قدم بزنید، جملات زیادی از این دست خواهید شنید.)
این بازی شطرنج است؛ اما زندگی چنین نیست. زندگی بیشتر شبیه پوکر است؛ جایی که همۀ این عدم قطعیتها ما را به سمتی میبرد که خود را فریب دهیم و دادهها را غلط تفسیر کنیم. پوکر این فرصت را به ما می دهد تا اشتباهاتی انجام دهیم و هرگز متوجه این اشتباهات نشویم؛ زیرا بههرحال برنده میشویم و دنبال آنها نمیرویم. درعینحال، این احتمال هم وجود دارد که همهچیز را به بهترین نحو انجام دهیم و درنهایت ببازیم و فکر کنیم یک جای کار را اشتباه کردهایم. نتیجهگرایی یا همان خوب یا بد ارزیابیکردن تصمیمات براساس چند نتیجۀ محدود، راهبردی کاملا منطقی برای یادگیری در بازی شطرنج است. اما در پوکر یا حتی زندگی اینطور نیست.
به گمانم من هم _فارغ از کمالطلبی منفیام_ بیشتر از آن که وابستهی نتیجه باشم، به یادگیری فکر میکنم. یادگیریای که فارغ از نتیجهی مثبت یا منفیِ تصمیمها و رویدادهای زندگیام باعث میشود مدام ضعفهای شخصیتیام را به نقاط قوتم تبدیل کنم. اما بر این باورم که شانس را با تفکر درست میسازم و میتوانم با کنترل ذهن تأثیر عوامل بیرونی را _فارغ از مثبت یا منفی بودنش_ به نفع خودم تمام کنم. پس دوست دارم بگویم: «زندگی نه شبیه شطرنج است نه پوکر. شاید، هم شبیه شطرنج است هم پوکر.»
شاید هم بهتر است بگوییم زندگیکردن شبیه الاکلنگ است. کیفیت زندگی ما را فقط لحظههایی که آن بالا هستیم، تعیین نمیکند. لذت بازی الاکلنگ به بالاوپایین رفتنش است. کیفیت زندگی هم به تصمیمهای درست و تصمیمهای نادرست زندگی وابسته است. نمیتوانیم بگوییم کامیابی ما از زندگی فقط بهخاطر تصمیمهای درست است. چه بسا تصمیمهای بدی که باعث شکوفایی نبوغ و استعدادهای نهفتهی ما میشود.