آقانجفی مرد شماره یک شهر اصفهان در روزگار خود بوده است که با داشتن مقام مرجعیت، رهبری معنوی مردم این دیار در حوادث گوناگون سیاسی را عهده دار بوده است اما در تاریخ به اندازه منزلتش از او صحبت نشده است.
در این چند دهه، فراموشی تاریخی به اوج خود رسید تا جایی که حتی نزدیکان و همسایگان مقبره آقانجفی، چیزی از او نمی دانند. گوش که تیز کنی، از گوشه و کنار هم حرف های بدون سند و نامربوط در ذم و بدی آقانجفی می شنوی! بدگویی از یک مرجع تقلید چیز کمی نیست.
در پایان این نوشتار مراحل کلی فراموشی آقانجفی را به ترتیب تاریخی ذکر می کنیم:
1- نظام آموزشی رضاخانی:
در این نظام آموزشی قسمت مربوط به تاریخ اسلام کمتر مورد توجه قرار می گیرد و در عوض تمرکز اصلی بر روی تاریخ باستان است. طبیعی است که روحانیون به عنوان عالمان اسلام در این دیدگاه مورد بی مهری قرار گیرند..
2- رشد تفکرات دانشگاهی سکولار:
این تفکرات غالبا ضد روحانیت بودند. در مقطعی از زمان می توان گفت روشنفکران ایرانی جملگی موضعی ضد روحانیت داشتند. دفاع و یا یادی از روحانیت تا سال ها امر ناصحیحی تلقی می شد. اهل مطالعه تا مدت ها هیچ مطالعه ای که به نفع روحانیت باشد، نداشتند. ناگفته نماند همین امروز هم شما به کتاب فروشی های مطرح سری بزنید، کمتر کتابی در دفاع از روحانیت شیعه و یا ذکر اقدامات سیاسی آنان می بینید.
3- شیوع تفکرات چپ:
4- تمامی آدم های باسواد این مملکت - طی دو دهه و حتی بیشتر- یا توده ای بودند و یا گرایشات فکری چپ داشتند. توده ای ها به شدت روی ثروت حساس بودند. آقانجفی فراوان ثروتمند بود. این روحیه زمانه و وضعیت ثروت آقانجفی زمینه را برای تولید و پذیرش شایعات در مرحله بعد آماده می ساخت. البته آن ها هیچ وقت نمی گویند که آقانجفی چگونه بخش عظیمی از ثروت خود را در راه دفاع از مستمندان و مستضعفان بخشید و از موقوفه های گسترده او سخنی به میان نمی آورند.
5- سم پاشی بهاییان:
بهایی ها که در دوره پهلوی دوم قدرت حکومتی هم گرفته اند به طور برنامه ریزی شده و مشخص، آقانجفی را تخریب می کنند. بابی ها و ازلی ها از آقانجفی کینه دیرینه دارند. بهاییان در تاریخ نویسی خود تمام قوا به آقانجفی می تازند. طبیعی است که کتاب های بعدی که در تاریخ نوشته می شود به کتاب های دسته اول مشروطه مانند همین حیات یحیی[1]استناد می کنند و دست آخر ما با اطلاعاتی طرف هستیم که اگر چه بی سند هستند اما انبوه آنان یکدیگر را تایید می کنند.
6- اشتباهات دکتر شریعتی:
در جامعه دهه پنجاه به طرز گسترده ای دکتر شریعتی و افکارش با استقبال جوانان به خصوص قشر تحصیلکرده مواجه می شود. انقلابی گری حرف اول اوست. در انقلابی گری مدل شریعتی شما احتیاج به اهل علم و فضل ندارید. به ابن سینا و صدرا و مجلسی نیاز ندارید. به طور اعلی شما به آقانجفی هم نیاز ندارید و به آن صورت توجهی هم به میراث گذشته تان ندارید. انقلابی گری در برخورد با تاریخ، قطعا نتیجه اش گسست تاریخی است. البته اصل روحیه انقلابی داشتن ما را به امثال آقانجفی نزدیک می کند اما چنین طرز تفکرهایی مانند دکتر شریعتی در ما حالتی پدید می آورد که اصلا دنبال توجه دادن به میراث علمی و عرفانی مان نمی رویم.دقت شود که نقد ما در این جایگاه به این طرز تفکر است که عمدتا علی شیرعتی را نماد آن می دانند و الا احترام به جایگاه این معلم والامقام در جای خود محفوظ است.
7- جولان روشنفکر دینی:
دوران اصلاحات می آید و تمام نشاط و طراوت فضای علم و تحقیق کشور به سمت مباحث غربی می بود. بار دیگر آخوندهای اصیل فراموش می شوند. بسیاری از شادابی های علمی در اختیار مطلق بحث های منورالفکری غربی و روشنفکری دینی است. توانی دیگر برای بزرگداشت عالمان اصیل شیعه نیست. گاه و بیگاه هم که به سراغ عالمان شیعه می روند سراغ بی خطرها می روند. تاریخ اصفهان پر است از آیت الله های بی خطر و البته بی خطرها دوست داشتنی ترند. بزرگان صاحب نفوذ دوران اصلاحات، آخوند دوست هستند منتها آخوند بی خطر. آقانجفی مرجع تقلیدی است که سال ها مبارزه فرهنگی و در کنارش مبارزه عمیق سیاسی با روس و انگلیس دارد.پرداختن به او نفی بسیاری از اصولی است که روشنفکری دینی دوست ندارد به صراحت در برابر آنان موضع گیری کند.
8- تاریخ نگاری ماسونی:
انگلستان هنوز از ماجرای تنباکو زخم دارد. همکاری و همسویی فراماسونرها با سفارت انگلستان بر کسی پوشیده نیست. تاریخ نگاری فراماسونری سال ها تلاش وسیعی برای نوشتن تاریخ ایران انجام دادند. اکثر تاریخ نگاری های مرجع از آنان و با مطابق با دیدگاه های کلی محققان آنان است. تمامی تاریخ نگاری هایی که در عهد پهلوی نوشته شده از آقانجفی بدگفته اند. علم تاریخ، علم منبع نویسی و مرجع دهی است. کتاب های بعدی تاریخ که آمدند همه رفرنس زدند به قبلی ها. کم کم کتابخانه ها پر شد و تحریفات تاریخ از مسلمات شدند. وقتی مشهورات تاریخی نیز پر از غرض ورزی شود، دیگر گناه محققان جزء چیست.[2]
9- سیطره مهندسی:
از این دوران تا دوران های بعد دیگر هر چه هست سیطره مهندسی هست و در عصر سیطره مهندسی دیگر احترامی برای خردورزی و معرفت باقی نمی ماند چه رسد به علوم حوزوی. این نکته را شرح نمی دهم که شرح فراوان دارد و مجالش به این کوتاه نیست.
و فراموشی همچنان ادامه دارد. این فرموشی منحصر به آقانجفی نیست هر چند فراموشی آقانجفی گاهی اوقات طعم تند و فلفلی هم می گیرد و روح آن بزرگوار را می رنجاند اما دست های پیدا و ناپیدایی همواره وجود داشته که نمی خواسته روحانیون صاحب تاثیر در تاریخ معاصر ایران را ببیند. در این میان دو نفر بیش از سایرین در معرض جفا بوده اند. شیخ فضل الله نوری و آقانجفی اصفهانی. دو بزرگی که در نهضت تحریم تنباکو نماینده میرزای شیرازی در شهر خود بودند و از میان شاگردان موثر میرزا در نهضت تحریم تنها کسانی بودند که حوادث مشروطه را هم تجربه کردند[3]. امام خمینی با تاکیدات خود توانستند بار دیگر نام و یاد شیخ فضل الله نوری را زنده کنند[4] و گرد و غبار از چهره تاریخی او بزدایند. در این میان روح آقانجفی در راهروی روزگار به انتظار نشسته است تا داد خود از تاریخ بستاند.
[1] رجوع شود به مقاله شخصیت آقانجفی و نقد تاریخ نگاری دولت آبادی در مجموعه مقالات همایش مرجع بیداری اسلامی، صص 463 تا 482
[2] در زمینه تحولات تاریخی زمان مشروطه معمولا به 5 اثر اشاره می شود: تاریخ مشروطه ایران از احمد کسوری، تاریخ انقلاب مشروطیت ایران از مهدی ملک زاده، حیات یحیی از یحیی دولت آبادی، تاریخ بیداری اسرانیان از ناظم الاسلام کرمانی، شرح حال رجال ایران از مهدی بامداد
[3] تاریخ تحولات سیاسی ایران، موسی نجفی و موسی حقانی، چاپ هشتم، 1392، 24 و 225
[4] در ا تاریخ معاصر ایران در دیدگاه امام خمینی، به کوشش محمد هاشمی و حمید بصیرت منش، تبیان، 1378، صفحات 56 و 57