تاملی پیرامون نسبت آیت الله ارباب و سیدمحمد جواد غروری
آیت الله جوادی گورتانی نقل می کنند: برای آیت الله ارباب پیام آوردند که عده ای به خاطر حمایت ایشان از آقای غروی، شایع کرده اند که ارباب در ولایت ضعیف است. آقای ارباب با شنیدن این خبر، گریه کرد و گفت کاشکی می گفتند رحیم، یهودی است تا این که در ولایتم شک کنند.
این حکایت نشان می دهد تا چه اندازه ماجرای سید جواد غروی در اصفهان برای آیت الله رحیم ارباب، هزینه آور بوده است تا جایی که یکی از شاگردان ایشان می گوید انتظار داشتیم تشییع جنازه ایشان پرجمعیت تر باشد. (از ذکر نام معذورم)
این ها و گزاره های وارد شده از غروی و طرفداران او ثابت می کند که حاج آقا رحیم ارباب از شاگرد خود دفاع کرده اند (رجوع شود به سایت ارباب معرفت) و در این راه لطمه خورده اند. اما ماجرا چه بوده است؟ نظرات غروی به شدت مخالف نظرات رایج حوزه سنتی اصفهان بوده است. عده ای بسیار عصبانی بوده، این را بدیهی می دانستند که آیت الله ارباب موظف است به عنوان استادی بزرگ در حوزه، علیه غروی موضع گیری شدید و آشکار داشته باشد. مطلبی که رخ نداد و انتظارات این جماعت برآورده نشد و آن ها خلاف انتظاراتشان تازه با نصایح و توصیه های آقای ارباب خطاب به خودشان روبه رو شدند. این مطلب حاشیه ای به تدریج فضا را برای این مجسمه اخلاق و تقوا تنگ کرد.
برای مثال آقای جوادی گورتانی تعریف می کنند: نزد آقای ارباب آمدند و مرتب از بدی های آقای غروی گفتند. ایشان خوب شنیدند و آخر سر گفتند: حب خالا این آقا خوبی هم دارد؟ از خوبی هایش هم برای من بگویید.
یا این که روزی دیگر پیش ایشان آمدند و باز از بدی های غروی گفتند و آیت الله ارباب گفتند باید خود آقای غروی هم اینجا باشد و در غیابشان نباید حرفی بزنیم.
اما حمایت آیت الله ارباب از آقای غروی از کدام دسته بوده. سه حالت محتمل پیش رو داریم.
حالت اول
ارباب و غروی کاملا موافق هم هستند. این مطلب قطعا غلط است و هیچ شاگرد نزدیکی به آیت الله ارباب آن را تایید نمی کند. البته تمام عقاید آقای غروی اشتباه نبوده و طبیعی است که اشتراکاتی میان این استاد و شاگرد وجود داشته است. چه بسا غروی و ارباب برای جلو بردن این عقاید مشترک صحیح، تلاش هایی هم برای رفع اتهام کرده باشند اما در کل منشا عقاید غروی کاملا متفاوت بوده است زیرا او در پاسخ به پرسش همیشگی عقب افتادگی ما و پیشرفت غرب به دنبال نوعی قرائت از اسلام و فقاهت بوده که توان هماهنگی با دنیای مدرن را داشته باشد و به همین دلیل در کلیه مطالبش روحی از پراگماتیسم و عمل گرایی دیده می شود و حتی گرایشی به پوزیتیوسم در نظرات او بعضا آشکار می شود. در واقع او به دنبال پروژه ای منورالفکرانه است و در راستای این پروژه خود باید نشان دهد که وزن احادیث و عقاید کلامی رایج حول اهل بیت، ضعیف است و ما نیازمند علم روز هستیم. چنین پروژه ای از اساس با دنیای رحیم ارباب متفاوت است هر چند ممکن است اشتراکاتی وجود داشته باشد و انصاف حکم می دهد که حرف خوب را منکر نشویم.
حالت دوم
این حمایت ناشی از روحیه پراحتیاط آقای ارباب است. سبک اخلاقی ایشان بر مبنای تقوای پرهیز و ملاحظه همه جوانب است. این مطلب با ترس نسبت دارد. حال آن که موضع گیری نکردن علیه غروی بیشتر آسیب زا شد. اگر ایشان اهل احتیاط بودند، عقل حکم به واکنشی می داد که آتش ها بیش از این زبانه نکشد. ممکن است در منش بزرگانی چون سید محمدباقر درچه ای و شاگردش رحیم ارباب، سبک خاصی از اخلاق زاهدانه ببینیم اما این که منش ارباب را در این ماجرا تنها و فقط ناشی از آن بدانیم، اشتباه است و تقلیل پیچیدگی قضیه است.
حالت سوم
ارباب نه می ترسد و نه طرفدار شخص جواد غروی و نه همراه با عقاید اوست. او می داند که غروی هر چند غلط اما به دنبال تفکر و نوآوری است. آیت الله ارباب دارد از تفکر دفاع می کند. دفاع از صفت تفکر به معنای طرفداری از شخص متفکر نیست بلکه به معنای دفاع و پاسداری از سرزمین تفکر است. تفکر در سرزمین «مدارا» می روید. کسانی که مدارا را با شل گیری در حکم خدا یکی می دانند مانند کسانی هستند که آزادی را مترادف با بی بندوباری می دانند. مدارا حقیقتی عظیم است و تمام ماجرای تفکر برای رشد محتاج سرزمین مدارا و خاکی مساعد است.
اگر امروز یک متفکر با تمام اشکالاتش بیش از حد اخلاق و انصاف، سرکوب شود فردا هم این داستان برای دیگران مدام تکرار می شود و با تضعیف زمین مدارا، جایی برای انعطاف و جولان متفکران نمی ماند. غروی بیش از حد معمول در میان روحانیون اشکالاتی دارد و اشکالات او در مباحثی اساسی است و نباید بی تفاوت باشیم اما اگر کار به تخریب بکشد یعنی از خط اخلاق عبور کنیم، همه ضربه می بینیم. اینجاست که حاج آقا رحیم ارباب محکم از خط قرمز خود یعنی اخلاق دفاع می کند. کسی حق ندارد در مورد خطاهای یک مسلمان، اغراق کند. حدود را باید رعایت کنید. بد و خوب ماجرا را با هم ببینید. با منطق صحیح، نهی از منکر کنید. اگر این گونه نباشید من هم وارد هیاهوی شما نمی شوم ولو این که تخریب هایتان نصیب من هم بشود.
این گونه است که رحیم ارباب با رعایت اصول ثابت اخلاقی، خوادآگاه یا ناخودآگاه راه را برای آینده باز می کند و ناگفته می گوید کاری کنید که بعدها در اصفهان، اهل نوآوری بتوانند محیط مساعدتری داشته باشند. این محیط روحی دارد که نامش «مدارا» است. چنانچه مدارا نباشد، پدیده طردشدگی رخ می دهد. غروی طرد شد و اتفاقا مشهورتر شد. گاهی طردشدن یک قصه را بزرگ تر از حدش می کند. در مسلک آیت الله ارباب، منطق بر آن است که مطلبی بزرگ تر از حد خودش در زندگی مطرح نشود و ماجرای غروی این گونه شد.
وقتی مشکلات غروی را پیش آقای ارباب می گفتند. ایشان تاکید داشتند که این ها را جلوی خودشان بگویید. این ترس از معصیت غیبت نیست زیرا این ها مصداق غیبت نیست. البته تهمت و به اصطلاح صفجه گذاشتن را رد می کردند. تاکید بر جلوی خودش کفتن به معنای اصرار بر گفتگو است. یعنی مومنین بیایید همه به صورت عقلی و به دور از تعصبات با هم بر سر این مسائل اعتقادی حرف بزنیم. این حرف ها تقلیدی نیست. بیایید مکالمه داشته باشید و این رابطه را قطع نکنید.
ممکن است کسی بگوید صحبت با غروی فایده ندارد و عقاید ضاله او تغییر نمی کند. حتی در این صورت هم باز گفتگوی مستقیم فوایدی دارد. زیرا گفتگو شاید نظرات را تعدیل نکند اما در کنار هم بودن باعث می شود تا ما متوجه هیجانات هم بشویم. بسیاری از مردم و حتی بزرگ ترین اندیشمندان، عقایدشان ناشی از نظام هیجانات درونی آنان است. چه بسا این روابط باعث شوند تا غروی درک شود و به او حق دهیم. حق دادن به معنای صحیح بودن نظرات او نیست بلکه وقتی شرایط او را بفهمیم حق می دهیم که چرا او به چنین اشتباهاتی رسیده است.
در این شهر پر چالش، ماجرا به سمت پر آسیبی رفت و آیت الله ارباب که روشن بین بود می دانست این لکه پدید آمده ماجرایی در ادامه خواهد داشت. محبت و نظر لطف به غروی حتی می تواند روشی به حساب آید که سرنوشت آینده او را کنترل کند تا فرمان از دست خارج نشود. اما این گونه نشد. مهدی هاشمی به نوعی ادامه غروی بود منتها با این تفاوت که غروی اگر چه فقط نظر می داد اما حالا مهدی هاشمی، اهل عمل بود. (رجوع شود به بن بست حلد اول، صفحات 46 و 47)
همیشه برای من سوال است که چگونه دست راستی ترین عقاید مانند نهضت آزادی ها (دکتر اصغر غروی فرزند جواد غروی دبیر نهضت آزادی در اصفهان است) در کنار دست چپی ترین گروه ها مانند مجاهدین خلق قرار می گیرند و تمامی این ها خودشان را به نحوی متفاوت در سایه غروی پیدا می کنند. (اعضای مجاهدین خلق در مقطعی در نماز جمعه غروی جمع می شدند) من احتمال قوی می دهم آن تروریستی که دوستانش را در نماز جمعه غروی پیدا می کرد، هیچ کدام از کتاب های او را نخوانده است. این به هم رسیدن ها همایش «طرد شده ها» و البته نوعی به هم رسیدن در تقاطع منافع و اهداف مشترک است. غروی طرد شد و طرد او بر رازآلودگی او افزود و این ابهام پیرامون او تا به امروز هم ادامه دارد و صحبت نکردن درباره نظرات و زندگی اش، کار را پیچیده تر کرده است. طرد شدگی یک حس مشترک است که تمام بریده شده ها از هویت سنتی اصفهان را دور هم جمع می کند و لو موقت.
راه سامان دادن آن، هیاهو نیست. با دفع شبهه و اسقاط خصم، غائله نمی خوابد. نیازمند همیشگی گفتگو هستیم و این گفتگو رخ نمی دهد مگر در سایه حدی از احترام به نظر مخالف و صد البته حفظ سرزمین مدارا. چنان چه فضای اعتدال در این سرزمین به هم بخورد هیچ کدام از اهل فکردر امان نمی مانند و این دقیقا آسیبی است که با یک چرخش به سراغ خود حوزویان می رود و دود منتشر شده چشم حضرات را هم بی نصیب نمی گذارد.
این دغدغه آیت الله حاج آقا رحیم ارباب است که حاضر است به خاطر آن، این چنین مظلوم واقع شود. اما او اصولگرایانه در تمام عمر بر مسلک خاصش پافشاری کرد. برایش مهم نیست که هر طرف دعوا، او را به وابستگی به طرف مقابل متهمش کنند. آن که خود را عین فقر می داند، ترس از نابودی دارایی هایش ندارد. این طور نیست که او مطلقا صلح را اصل بداند زیرا می داند که در این موضع گیری ها بالاخره حدی از صلح خدشه دار می شود. او به دنبال حفظ حیات و اسلوب سرزمینی است که بر روی آن سرزمین حکمت، موعظه و جدال احسن معنا می گیرد. چنانچه انس مومنان در هم بریزد و روابط به حد طرد برسد، دیگر مهلتی برای گفتن و شنیدن حکمت، موعظه های نیک و بهترین جدل ها اصلا رخ نمی دهد. این پیام پنهان و ماندگار ارباب است.