چند باری با مادربزرگم خدمت حاج آقا کمال رسیده بودم. در همان اتاق شیشه ای در کتابخانه امیرالمومنین(ع). مادربزرگم برای پرسیدن سوالات شرعی آمده بود. محاسبه خمس و حساب و کتاب وجوهات شرعی در راس تمام پرسش ها بود. گاهی می شد که دیده بودم مادربزرگم سوال شرعی را می پرsد و هنگامی که جواب را می شنود شدیدا در هم می شکند و بعد از آن به چه کنم چه کنم می افتد.
خلاصه بعضی از احکام هستند که پای بندی به آن ها آدمی را بدجوری در استیصال قرار می دهد. در آن هنگام یادم است که مادربزرگ با حاج آقا فقیه ایمانی وارد گفتگو می شد. آخر امر حاج آقا یک کلام می گفت و آن بحث تمام می شد. حاج آقا می گفت: بخشیدم یا جمله ای مثل این من اجازه می دهم.
یعنی کار شما غلط بوده یعنی مشکل شرعی داشته اما حالا به دلایلی که من فقیه می دانم، دیگر اشکال ندارد. گویی نمی خواست که مادربزرگ در دشواری و خسارت بیفتد. در اسلام او ضرر و ضرار نبود. حکم خدا را می گفت اما در پایان رعایت مصلحت می کرد. وسع انسان ها را در نظر می گرفت و شرایطشان را می سنجید.
کاری که غیر او کسی حق نداشت انجام ندهد. قرار نیست که هر کسی محدوده انعطاف احکام الهی را به میل خود تشخیص دهد و آن را به هر کجا که عقلش می کشد، کش بدهد. فقط فقیه است که می تواند. در نگاه آیت الله فقیه ایمانی، فقیه تا حدی بر فقه ولایت داشت. به این معنا هم ایشان قائل به ولایت فقیه بود برای همین بود که مادربزرگ به همه می گفت که حاج آقا آسان می گیرد. حاج آقا که اول از همه اسم مرجع تقلید ما رامی پرسید و خلاف سخن مرجع تقلید سخنی نمی گفت. مرجع نبود. بسیاری از سوالات پیچیده تر را هم با مرجع یا دفترش ارتباط می گرفت و اذن می داد. پس مگر او اسلام خاص خود را دارد یا صاحب فتواست؟
او چه چیز را می بخشید و اساسا مگر می توان بیرون از دایره یک حکم بخشید و در نظر نگرفت. روزی خدمت ایشان رسیدم و توضیح دادم که این تلفظ از نماز را اشتباه می خواندم و بدین ترتیب کلی از نمازهای بلوغ تا امروزم خدشه دار شده است. آری حکم چنین بود بی رحمانه که چونان تازیانه ای به نوجوانی من فرود می آمد. پاسخ شنیدم که من بخشیدم شما از امروز نماز را درست بخوانید.
اما راز ماجرا چه بود؟ راز ماجرا در اصل پرسش بود. پرسش از مرجع درست. شاید در عقل ما هم همین جواب نهفته بود اما جواب وقتی جواب است که از منبع صحیح پرسیده شود. علما و روحانیت هم دنبال چنین چیزی هستند. تا حدی می توانند در احکام انعطاف داشته باشند و اجازاتی بدهند تا کار آسان تر شود و گره ها باز شود. اما این کار را تنها خودشان می توانند اجازه دهند و آن ها هم از ما می خواستند که برای اذن و پرسش به نزد آنان برویم و جواب ها هر چند بدیهی باشد از کانال ایشان بگذرد. این راز اعمال این ولایت بود. بله فقیه می تواند با بصیرت و زمان شناسی خود مقداری فضا را باز بگذارد اما این مهم درست مزانی رخ دهد که مکلف هم درست ارجاع داده باشد و مقلد بودن خویش را اثبات کرده باشد زیرا در نظام ولایی آن چیز که مهم است حس تکلیف مداری است.
این حس تکلیف و اطاعت مهم تر است از حکمی که می تواند درست یا غلط باشد و الا اختلاف در فتاوا امری طبیعی است و احتمال میر رود برخی از آنان خطا باشد و چه بسا در مواردی فقط یک نظر بهترین است اما وظیفه مومنین رجوع است. اصل تکلیف مداری چیزی است که علما ما را به آن فرامی خواندند و می خواستند به هر نحوی در این صراط اطاعت از روحانیت باشیم. و الا حکم خدا را کم و بیش از جای دیگر هم می توان شنید اما در اصل حفظ این خط صدور و اعمال ولایت حرف مهمی است.
این مرور به ما نشان می داد که مرحوم فقیه ایمانی تا چه حد به دنبال آن بود که انسجام مومن به خط دین و ولایت برقرار باشد و این مهم را اولویت می دانست. در همین زمینه ذکر خاطره ای خالی از لطف نیست. یکی از طلاب انقلابی و دغدغه مند متوجه می شود که حاج آقا کمال فقیه ایمانی چند وقتی است مرحوم آیت الله العظمی فاضل لنکرانی را به عنوان مرجع تقلید معرفی می کند. با توجه به شناختی که از حاج آقا داشته متعجب می شود و به نزد ایشان رفته و می پرسد مرجع اعلم کیست: ایشان هم جواب می دهند رهبری.
آن طلبه بیشتر تعجب می کند و به کنایه می پرسد چه حکمی دارد ترویج مرجعی دیگر وقتی ما کسی دیگری را اعلم می دانیم؟
حاج آقا هم به فراست موضوع را متوجه می شوند و به آن جوان می گویند همه که مثل من و شما ماجراها را نمی فهمند. بعضی ها همین جذبشان به این مسائل هم نیم بند است. اسم سیاست و حکومت هم بیاید که یک باره می گذارند و می روند. همه را که نمی شود به یک شکل دعوت به دینداری کرد.
در واقع حاج آقا با این بیان دقیقشان می فرمودند باید ظرفیت و تحمل مخاطبمان را هم در نظر بگیریم. به نظر می رسد این ویژگی اصلی فقیهی است که می خواهد در متن شهر باشد. نه فقیه صرفا بیان کننده قواعد حوزوی بلکه کسی که می تواند در بطن مردم و همراهشان و پابه پای ایشان راه برود.